حدیث لزرغلامی، نویسنده و شاعر همزمان با انتشارمجموعه شعر جدید خود با عنوان «اگر زن نبودم قطار بودم» از سوی نشر چکه در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: این مجموعه یک مجموعه شعر سپید از سرودههای کوتاه من است وهمان طور که از نامش پیداشت، حال وهوای شعرهایش به نوعی زنانه است. یعنی ناخودآگاه مخاطب این اشعار خانمها هستند. البته این موضوع به عمد نبوده، اما پس از سرایش آنها حس کردم که بسامد اشعار به این سمت در حال حرکت است.
وی افزود: تصمیم گرفتهام که کارهای نیمایی و غزلهایم را در یک مجموعه دیگر منتشر کنم. البته بدم نمیآمد که غزلهایم را اول منتشر میکردم، چون مخاطبم سالهای سال با آنها آشنا بود و آنها را دیده بود، ولی شعر سپید هم برای من یک تجربه تازه است و حس میکنم خیلی مخاطب پسندتر است. با این حال بعید میدانم بتوانم به این زودیها دوباره به سراغش بروم.
لزرغلامی ادامه داد: از فضای امروزغزل دلگیرم و دوستش ندارم. حس میکنم کار ناسره درغزل امروز زیاد است و آثار سست و تکراری در آن فراوان شده است. من در این فضا چندان دست و دلم نمیرود به غزل و فکر میکنم اگر بخواهم شعر بگویم باید در فضای شعر سپید به تجربیاتم ادامه دهم.
نویسنده کتاب «من و سرخپوستم» افزود: احساس شخصی من این است که در این فضا هنوز خیلی خام هستم، ولی فکر میکنم با انتشار این کتاب توانستم از یک دورهای عبور کنم. البته اگر بخواهم مجموعه سپید دومی را منتشر کنم بدون شک اشعار آن فاصله زیادی با این اشعار خواهد داشت. این فاصله نه فقط حسی که زبانی و نگاه و زاویه دیدی و تجربههای زبانی را هم در بر میگیرد.
وی افزود: من خودم را شاعر اجتماعی نمیدانم. آنقدر آدم اجتماعی نبودم که حتی نتوانستم روزنامهنگاری را به شکل حرفهای آن ادامه دهم. فضای من از فضای کار اجتماعی دور است، اما این به معنی آن نیست که اجتماع را نمیبینم و حس نمیکنم و وارد شعرم نمیکنم. من هرچه در زندگیم هست در شعرم هم هست و شعر من محصول شریط جامعه و زمانهای است که در آن در حال زندگی هستم، اما چون نه شاعر اجتماعی هستم و نه رکگو و نه اعتقادی دارم که کار شعر صدور بیانیههای اجتماعی است، شعرم فضای خاصی خودش را پیدا کرده است.
لزرغلامی ادامه داد: بخشی از کارهای من زبان عامیانه دارند. من به ویژه در غزل و یا غزل مثنوی این کار را انجام میدهم. عمدی هم ندارم که از کلمات شکسته استفاده کنم، اما برایم مهم است که شعر را با زبان روزمره بسرایم و با اصطلاحاتی شعر بنویسم که با آن حرف میزنیم و با آن عاشقی میکنیم. دوست ندارم میان کلماتی که روزانه با آن حرف میزنم و کلماتی که با آن شعر میگویم، مرزی بگذارم.
نویسنده «قصههای کوچولو» همچنین گفت: این طور نیست که ما یکسری کلمات شاعرانه و یکسری کلمات غیرشاعرانه داشته باشیم. هر کلمهای اگر دست استفاده شود، به خودی خود میتواند شاعرانه باشد. من در غزلهایم سعی کردم که رفتار کلماتم، رفتار روزانه باشد. البته این موضوع را در شعر سپید هم مد نظر دارم.
وی تاکید کرد: ظاهر و کلمات برخی از اشعار من به اشعار کودک و نوجوان میخورد، اما مفهومی را که درصدد انتقال آن است برای این سن نیست. این کلمات را من تنها به تناسب وضعی انتخاب کردهام. قبل از این هم شاعران دیگری بودهاند که از همین شیوه استفاده کردهاند؛ یعنی از المانهای کودکانه برای بیان مفاهیم خود بهره بردهاند. البته به نظر من از کودکان دوره راهنمایی تحصیلی به بعد دیگر مخاطب شعر را باید بزرگسال دانست و شعر نوجوان دیگر به آن صورت وجود ندارد.
این شاعر و نویسنده در بخش دیگری از این گفتگو اظهار کرد: فضای کشور ما در حال حاضر فضای شادی نیست و ما در حال زندگی در یک فضای غمآلود و عصبی هستیم. به تبع، مخاطب ادبیات ما هم که از این فضا است، وقتی با اثری روبرو میشود که حس میکند درد دل او را بیان میکند و از حال و هوای زندگی او سخن میگوید، طبیعتا آن را بیشتر دوست خواهد داشت. چیزی که شعر و در مقام بالاتر ادبیات باید ارائه دهد، این است که به آدمها کمک کند به زندگیای که به هر شیوهای در حال گذراندن آن هستند، به شکل نویی نگاه کنند، در واقع بتوانند ببینندش و حسش کنند.
لزرغلامی همچنین گفت: غم انسانی چیزی نیست که همه بتوانند آن را حس کنند، اما وقتی شاعر و یا نویسنده آن را نوشت و ترسیم کرد، آن وقت میتوان دیدش و لمسش کرد. وقتی شعر موقعیتی را بگوید که مخاطب آن را حس کرده باشد، ولی تا به قبل از آن به صورت کلمه ندیده باشد، آنگاه در تاثیرگذاری خود گام بلندی را برداشته است و آن موقع است که مخاطب به خاطر دیده شدن خودش در آن شعر به آن اقبال قابل توجهی نشان خواهد داد.
نظر شما