به گزارش خبرنگار مهر، یادمان سپیده کاشانی، اولین گردهمایی کانونهای ادبی سراسر کشور امروز دوشنبه 26 تیر در کتابخانه ملی برگزار شد.
سعید عباسیان فرزند زنده یاد سپیده کاشانی در این برنامه گفت: وقتی که مادرم درگذشت، در کاشان که بودم میگفتم انسان وقتی بخواهد وصف حالش را در نبود مادرش بگوید، شعر خواهد گفت. آن زمان داغ مادرم تازه بود و این داغ مانند زخمی است که کم کم خشک میشود. ایشان در اواخر عمر در بستر بیماری بود و نیاز به پیوند کبد داشت که گفته شد برای پیوند باید به خارج از کشور منتقل شود.
وی افزود: وقتی قرار شد برای مداوا به خارج از کشور منتقل شود، برای آخرین بار که خانه بیرون میرفت و از زیر قرآن عبور میکرد از من پرسید: به نظرت من دوباره برمیگردم؟ این آخرین حرف ما هنگام خداحافظی بود و با گریه از هم جدا شدیم. در روزهای آخر عمر، دوست داشت به ایران بازگردد. همان روزها بود که پیوند کبد میسر نشد و او روز بیست و دوم بهمن درگذشت.
عباسیان ادامه داد: سپیده کاشانی در شهری متولد شد که چهرههایی چون سید علی یثربی، ملامحسن فیض کاشانی یا محتشم کاشانی در آن زندگی کرده بودند. مادرم از میان کتابهای زیادی که مطالعه میکرد، به حافظ علاقه زیادی داشت. او سرودن شعر را از 13 سالگی آغاز کرد. پیش از ازدواج، علاوه بر شعر، به هنرهای گلدوزی، نقاشی و انشا یا مقالهنویسی هم اشتغال داشت. پرورش گل و گیاه هم از علایق مادر بود. حاصل ازدواج مادر و پدرم 2 پسر و یک دختر بود و این موضوع را هم قبلا نگفته بودم که آنها پسردایی و دخترعمه بودند.
فرزند سپیده کاشانی گفت: مادرم پس از انقلاب در رادیو، 40 سروده انقلابی سرود. یکی از افتخارات او این بود که به همراه شاعران دیگر این سرزمین، از سرایندگان سرود جمهوری اسلامی ایران بود. چون به هر شاعری سپرده شده بود که یک بیت از این سروده را بسراید.
وی در ادامه گفت: سپیده کاشانی طبعی بلند و نجیب داشت. بسیار صبور و بردبار بود و هرگز خودش را به صورت لفظی درگیر ماجرایی نمیکرد و با کسی بگومگو نداشت. گذشت ایشان در منزل بارها و بارها ما را به ستوه میآورد. اگر کسی به او زخم زبان یا طعنه میزد، پاسخی نمیداد گویی اصلا چیزی نشنیده است. تمام وظایف یک زن خانهدار را در طول روز انجام میداد و تازه هنگامی که شب فرا میرسید، مطالعاتش شروع میشد. یکی از خاطراتی که هنگام یکی از سفرها به مناطق عملیاتی زمان جنگ دارم، این است که ناچار شدیم برای گریز از حملات موشکی و دوربرد دشمن، ماشینی را که سوارش بودیم به سمت دشت کنار جاده هدایت کنیم و در واقع از مسیر اصلی خارج شدیم. بعد از مدت زیادی که در دشت پیش رفتیم، متوجه شدیم که در میدان مین بودهایم و مادر گفت: گویی قسمت نبوده است که شهید بشویم.
عباسیان افزود: مادرم در وصیتنامهاش قید کرده بود که دوست دارم در بهشتزهرا در کنار شهدای گمنام دفن شوم تا زود به زود خاک من نفس این شهدا را به مشام شما برساند. او معتقد بود شعر خوب باید ایمان داشته باشد؛ صمیمی باشد و با مخاطبش حرف بزند. اعتقاد به تقدس واژه و کلام داشت و میگفت شعر نباید هرز باشد. یک بار به من سفارش کرد که با عروست در نهایت مهربانی برخورد کن چون در کودکی پدر و مادرش را از دست داده است. من هم پدر و مادر را از دست دادهام و میدانم که عروست چه حسی دارد. پس تا میتوانی به همسرت محبت کن!
فرزند سپیده کاشانی در پایان گفت: یکی دیگر از ویژگیهای مادرم به سوالی برمیگردد که درباره کم چاپ کردن شعرهایش از او پرسیده شد. دلیل این امر، این بود که در سرودن شعر وسواس داشت. یعنی میگفت هر شعری که میگویم، شعر بهتری بعد از آن به سراغم میآید که نمیتوانم بین شعرها انتخاب داشته باشم.
نظر شما