رضا علیزادهممقانی در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه فلسفه علم در ایران را نمیتوان به منزله برقراری ارتباط میان علوم انسانی و طبیعی دانست، گفت: ورود فلسفه علم به دانشگاههای ایران از دانشگاه صنعتی شریف آغاز شد و سپس به دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات و دانشگاه صنعتی امیر کبیر راه یافت. دروس ارایه شده در این رشته چندان به علوم انسانی و فلسفه این علوم نپرداختند و دانشجویان پذیرفته شده نیز از حوزههای انسانی نبودند. در واقع، فضای این دانشکدهها برای پرداختن به علوم انسانی مساعد و مناسب نبود.
وی یادآوری کرد: البته مواد امتحانی رشته فلسفه علم نیز که از مقطع کارشناسی ارشد شروع میشود، امکان چندانی برای دانشجویان رشتههای انسانی برای ورود به این رشته باز نمیگذارد، چراکه ریاضیات و فیزیک در کنار فلسفه، منطق و زبان، مواد امتحانی این رشته هستند. بنابراین به اعتقاد من شرایط فعلی نشانی از ایجاد نوعی ارتباط میان علوم انسانی و علوم طبیعی ندارد. ضمن آنکه در واقع فلسفه علم در حال حاضر به شکلی درونپارادایمی در یک یا دو گروه فلسفه علم بین استادان و دانشجویان این گروهها دنبال میشود و سایر دانشکدهها اعم از طبیعی یا انسانی عنایت چندانی به این رشته ندارند، به طوری که دانشآموختگان این رشتهها هنوز راهی به دانشکدههای انسانی و طبیعی باز نکردهاند تا جایی که حتی دانشکدههای فیزیک و ریاضی هنوز دروس فلسفه فیزیک یا ریاضی خود را به طور مستقل ارایه میدهند.
علیزادهممقانی درباره نتایج تعامل فلسفه و علم گفت: مطالعه تاریخ فلسفه نشان میدهد که مکاتب فلسفی همواره به شکلی جنینی از نظریاتی بارور بودهاند که خود منشا بزرگترین نظریات علمی شدهاند. یکی از معروفترین چنین مواردی، نظریه اتمی «دموکریتوس» فیلسوف یونان باستان است که پس از بیش از 2000 سال به مکانیک کوانتومی منتهی شد. اصولا نظریهپردازی از فلسفه به علم میآید. مطالعه تاریخ علم نیز نشان میدهد که دانشمندان پیشرو و نظریهپرداز، پیرو دیدگاهها و مکاتب متنوع فلسفی بودهاند. بیدلیل نیست که نیوتن مکانیک خود را در اثری به نام «اصول فلسفه ریاضی طبیعت» عرضه کرد و یا اینشتین از خوانندگان پیگیر کانت بود. حتی برخی از دانشمندان مانند داروین نظریهشان را بر اساس دیدگاه فلاسفهای چون اسپنسر تنظیم کردند.
این نویسنده و مترجم یکی از دلایل فقر تولید علمی در حوزههای فکری ایران را ناشی از فقر تفکر فلسفی دانست و گفت: ساخت دانشگاه، تاسیس رشته و تدریس آنها تنها بخش سختافزاری کار است و برای تولید علم نیاز به فعالیت نرمافزاری داریم که شناخت و گسترش تفکر فلسفی بخشی از این کار است.
وی در پاسخ به این سوال که «انگیزه ایجاد کرسیهای فلسفه علم در ایران چیست و تا چه اندازه با انگیزههای غربیان اشتراک دارد» گفت: برای پاسخ به این پرسش شاید بهتر باشد ابتدا به غرب بپردازیم که قدمت بیشتری دارد. فلسفه علم به شکلی که امروز میشناسیم در دوران جدید و تحت تاثیر مباحث کانت در شناخت که بیشتر درباره فیزیک نیوتنی و هندسه اقلیدسی بود، توسط فلاسفه موسوم به پوزیتیویست یا اثباتگرا آغاز شد. موسس اثباتگرایی فیلسوفی بود به نام آگوست کنت که با تقسیم دورههای فکری بشر به ادوار ماوراءالطبیعی، مابعدالطبیعی و اثباتی یا همان علمی، مدعی بود که زمان دو دوره پیشین به سر رسیده و اینک در دوره علمی به سر میبریم.
علیزادهممقانی افزود: نفی مابعدالطبیعه یا متافیزیک در فلاسفه نسل بعد اثباتگرا موسوم به اثباتگرایان منطقی شکل نهادینهتری یافت. اثباتگرایان منطقی که به شدت تحت تاثیر چرخش زبانی فلاسفه تحلیلی بودند، تقریبا نخستین مکتب فلسفه علم در قرن بیستم را شکل میدهند. البته فلسفه علم پس از آنها تحول زیادی یافت، به طوری که میتوان از جریانهای ابطالگرایی، معقولیتگرایی، برساختگرایی و یا فلسفههای قارهای علم سخن گفت.
وی انگیزههای تاسیس فلسفه علم در ایران را کاملا متفاوت از غربیان دانست و گفت: با توجه به شناختی که از آرای دکتر مهدی گلشنی در حوزه علم دینی و رابطه علم و دین دارم، تصور میکنم فلسفه علم در ایران با اهدافی کاملا متضاد اسلاف غربی تاسیس شد. اما اینکه در عمل تا چه اندازه در این امر توفیق حاصل شده است نیاز به تامل و بررسی دارد.
این نویسنده و مترجم، درباره میزان تحقق اهدافی که برای فلسفه علم در ایران در نظر گرفته شده بود، گفت: صرفنظر از اینکه چه اهدافی برای ایجاد این رشته در نظر گرفته شده و تا چه اندازه در حصول آنها توفیق حاصل شده است، معتقدم نفس ورود فلسفه علم به دانشگاههای کشور اتفاق فرخندهای است و این امر باید به سایر دانشگاهها و رشتهها به ویژه دانشگاههای جامع که دارای علوم انسانی هستند نیز تسری یابد، چراکه اصولا فلسفه فعالیتی است که به جامعه ژرفا میدهد و جامعه دانشآموختگان هر رشتهای نیاز به آشنایی با فلسفه علم رشته خود را دارند.
علیزادهممقانی تاکید کرد: حتی فکر میکنم دانشجویان در مقاطع کارشناسی لازم است به جای یکی از دروس عمومی، یک درس فلسفه عمومی داشته و سپس در مقاطع کارشناسی ارشد به بالا در هر رشتهای باید با فلسفه علم رشته خود آشنا شوند. این کار برای آن است که در رشته خود تکنسینهای صرف نباشند و ضمن آشنایی با مباحث فلسفی جرات و جسارت نظریهپردازی را پیدا کنند. چنین امکانی در فلسفه وجود دارد و میتوان با گسترش تفکر فلسفی در دانشگاهها امیدوار بود که روزی واقعا در کشور نظریهپردازی و تولید اصیل علمی شکل بگیرد.
نظر شما