به گزارش خبرگزاری مهر، از آغاز دوران رنسانس تا پایان قرن نوزدهم، قدرتهای اروپایی پیوسته مشغول یورش به کشورهای دیگر و مستعمره کردن آنها بودند. پدیدهای که با خشونت، جنگ و تهاجم همراه بود، فرهنگهای بسیاری را در خود هضم کرد و ثروتهای بسیاری از کشورهای جهان را به غارت برد. درباره علل گسترش استعمارگری و لشکرکشیهای کشورهای اروپایی دو دیدگاه وجود دارد.
نخست اینکه استعمارگری ادامه همان علایق امپراتوریهای پیش از مدرنیته بوده است که منجر به گسترش اراضی امپراتوریها شده و عموماً با جنگ طلبی همراه بوده است. دیدگاه دوم که از دیدی اقتصادی به موضوع مینگرد، استعمارگری را که در عصر صنعتی شدن و و با رشد مدرنیته به اوج رسیده است نشأت گرفته از شکل گیری نظام سرمایه داریای میداند که در مرحلهای خاص اقتصادی برای گسترش بازار تولید و نیروی کار خود به دیگر کشورها هجوم برده و سعی در تسلط اقتصادی بر آن کشورها داشتهاند.
ماهیت این دستاندازیها و مداخلهگریها هر چه باشد این واقعیت تغییرنایافتنی را در بر دارد که استعمارگری در ذات خود و به همراه بهرهکشیهای اقتصادی و سیاسی، فرهنگهای دیگر را تغییر داده و ماهیتی دیگر به هویت فرهنگی آنها بخشیده است. تغییری که گروهی از آن با این استدلال دفاع میکنند که استعمار به همراه خود آنچه را که آنان مدرنیته و فرهنگ ناشی از آن میدانند با خود به همراه آورده است و دست کم روشهای آموزشی، پزشکی و فنآوری وابسته به مدرنیته اروپایی را برای کشورهای استعمارزده به ارمغان آورده است.
پرسشی که بیدرنگ از پس این ادعا سرک میکشد این است که آیا استعمارگران با سلطه دادن فرهنگ غربی بر کشورهای استعمارشده، این کشورها را از آن فرهنگی که میتوانستند از آن برخودار باشند محروم نکردند؟ و اینکه آیا فرهنگهای کهن آسیایی و آفریقایی باید فرهنگهایی ناکارآمد به حساب آیند، تنها به واسطه اینکه پیروان مدرنیته غربی فرهنگ اروپایی را نو، مؤثر و برتر از دیگر فرهنگها میدانند؟ شکی نیست که سلطه گفتمان مدرنیته اروپایی یکی از دلایل چنین دیدگاهی است.
با این حال اگر بپذیریم که گفتمان استعماری توانسته است نفوذ خود را در سایر نقاط جهان گسترش دهد و دیگر فرهنگها را مقهور خود کرده است این گفتمان را به نوعی بزرگنمایی نیز کردهایم؛ چرا که اگر بپذیریم فرهنگ استعماری سایر فرهنگها را در هم کوبیده یا نابود کرده است آنگاه پذیرفتهایم که فرهنگ در ذات خود ساکن و تغییرناپذیر است. بدینترتیب گفتمان استعماری حتی اگر توانسته باشد در درون فرهنگهای دیگر نیز نفوذ پیدا کرده باشد نتوانسته آنان را کاملاً مقهور خود کند. به خصوص اینکه هر قدر فرهنگهای دیگر از منظر تاریخی قدیمیتر و از نظر بعد جغرافیایی گسترهتر نیز باشند چنین تغییرپذیریای دشوارتر بوده است.
از این لحاظ جامعهی متأثر از استعمارگری از یک سو باید هویت خویش را بازیابد و از سوی دیگر باید برای تثبیت هویت فرهنگی خویش تلاش کند. هر دو این عملکردها باید با بازنمایی فرهنگی انجام گیرند و این بازنمایی نیز تنها از طریق درک ابزارها، شیوهها و ساختارهای کهنی شدنی است که در هر کدام از این فرهنگها نهادیده بوده و امروزه به گونههای محلی یا حتی ملی مورد بهرهبرداری قرار میگیرند.
به هین دلیل است که بسیاری از پیشگامان طرحهای پسااستعماری در تلاش بودهاند با استفاده از روشهای خلاقانهی درون فرهنگ خود به استیفای هویت فرهنگی خویش پرداخته و از این طریق ساختارهای فرهنگی خویش را بازیابند. با این حال منتقدان دیگری هستند که کلیشهها و اسلوبهای فرهنگی غرب را نیز به طور کامل انکار نمیکنند. چراکه از نظر اینان با استفاده از همین کلیشهها (حتی خود زبان انگلیسی به عنوان یک زبان بینالمللی) میتوان فرهنگهای ملی و محلی را به جهانیان شناساند و حتی از این طریق رویکردهایی نو نیز برای این فرهنگها ابداع کرد.
از نظر اینان مثلاً اگرچه رمان ژانری غربی محسوب میگردد، با استفاده از آن میتوان بسیاری از صداهای محلی و ناشنیده را که پس پشت همان سلطه استعماری پنهان گشتهاند بازیافت و در فرهنگ جهانی نهادینه کرد. چنین عملی البته شناخت اسلوبهای و کلیشههای جهان شمول ادبی و هنری را در گستره سینما و تأتر و ادبیات و ... میطلبد. نوعی شناخت که بتواند درون مایههای ملی و مذهبی سایر ملتها را در اسلوبهای گوناگون گنجانده و از آنان هنری معیار بسازد و از این طریق با استفاده از همان ساختارهای معیاری که غرب در تلاش است با به کار بستنشان بر سایر فرهنگها سلطه یابد، اسلوبها و ساختارهایی جهان شمول ایجاد کند.
بدین ترتیب مجموعه مقالاتی که در پی میآیند در کنار تعریف واژه پسااستعمار و بررسی سیر تاریخی این واژه به چگونگی رویارویی فرهنگ غربی با فرهنگهای غیرغربی میپردازند. در جای جای این مقالات سیر تاریخی این رویاروییها مطالعه میشود. رویاروییهایی که گاه شکل رد و انکار اسلوبهای غربی را به خود میگیرد و گاهی نیز از این شیوهها تأثیرپذیر میگردد. در هر حال، به کار بستن هر کدام از این شیوهها میتواند در اعاده تجربه استعماری و بازیافت فرهنگهای متأثر از استعمارگری مفید واقع شود. امید است که ترجمه این آثار بتواند برای پویندگان این رشته مفید واقع شود.
کتاب «مطالعات پسااستعماری» تألیف جمعی از نویسندگان، با گزینش و ترجمه جلال فرزانه دهکردی و رامین فرهادی به همت انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) در سال جاری به بهای 60000 ریال منتشر شد.
نظر شما