پیام‌نما

إِنَّ‌اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي‌الْقُرْبَىٰ وَ يَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * * * به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از فحشا و منکر و ستمگری نهی می‌کند. شما را اندرز می‌دهد تا متذکّر [این حقیقت] شوید [که فرمان‌های الهی، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست.] * * * حق به داد و دهش دهد فرمان / نيز انفاق بهر نزديكان

۲۱ فروردین ۱۳۸۴، ۱۰:۱۲

نگاهي اجمالي به يك كتاب

" گهواره ي گربه " و طنزي عميق در جدال با دولتمردان آمريكا

خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : كتاب " گهواره‌ ي گربه " ، با تاليف كورت واني ‌گات جونيور و ترجمه به فارسي مهتاب كلانتري و منصوره وفايي - به صورت مشترك - از سوي نشر ثالث منتشر شده است ، آنچه مي خوانيد نگاهي اجمالي و نقد گونه به كتاب ياد شده است كه توسط محمد ايوبي - نويسنده و منتقد ادبيات به رشته ي تحرير در آمده است .

آنچه مسلم است ، هنرمند، به دليل حساسيت بيشتر، زمانه ‌ي خود را، زودتر ازديگران زير ذره ‌بين واقعيت مي ‌گيرد و اين كار را بي‌برنامه هم انجام مي ‌دهد ، چون نفس هنر، باعث اين حساسيت انساني درهنرمند مي‌شود . شاخك‌هاي زنبورعسل ، خواه و ناخواه گرسنه يا سير، او را به سمت و سوي بوي ناب گلها رهبري مي ‌كند ، همچنان كه قدرت شامه ‌ي موش‌هاي كوربه گندابه ‌هاش راه مي ‌نمايد. 
 
نويسنده ‌ي هنرمند ؛ اما نه موش كور است نه پروانه و نه زنبورعسل . به هرچيز خوب يا بد ، شاخك‌هاي ارتباطي ‌اش ، لرزشي دروني برايش ايجاد مي ‌كنند. براي همين بدون آينده ‌نگري و احساس خطر، درد مشترك را در شعر و نوشته ‌ي خود فرياد مي ‌كنند. حالا دلتان مي‌خواهد اين حس را تعهد و مسئوليت نويسنده بدانيد ، مختاريد ، من اما اين حس را « لرزش رگ مركزي آدميت » مي‌خوانم ، زنگ معروف « پاولف » براي نويسنده به صدا درمي‌ آيد و اين زنگ به همان رگ مركزي و حساس انساني هنرمند وصل است . اين نكته ، خاص نويسنده ‌ي ايراني ومسلمان هم نيست ، به تمام نويسندگان دنيا مربوط مي‌شود، حتي نويسنده ‌اي كه به سود ستمكاران وحكومتگران فاسد و ضد مردم قلم مي‌زند ، خود مي‌ داند كه برخلاف رگ انساني هنر، حق را ناحق كرده ، مي‌داند ...  اما وجدان مغفوله ، اجازه ‌ي عكس‌ العمل را از او مي ‌گيرد .

گمان مي ‌كنيد درخود آمريكا ، نويسندگاني نبوده و نيست كه رفتار دولتمردان قلدر شديدا  آزرده‌اش كرده باشد؟ با طغيان نوشتاري به مقابله ‌ي پليديها ازهرنوعش برنخاسته باشد؟ فراوان داشته ‌ايم از اين نويسندگان كه درمتن جامعه‌ي آمريكا پليديها ودردهاي مشترك را فرياد كرده ‌اند و هميشه هم خواهيم داشت . اين مسايل انساني است و تا انسان وجود دارد، اين مسائل هم وجود خواهند داشت.

يكي از همين نويسندگان « كورت واني‌گات جونيور» است كه مي ‌خواهيم چند كلمه‌ اي درباره‌ ي ترجمه ‌ي « گهواره ‌ي گربه» اش بنويسيم.

اول از همه بايد ازمترجمان اثر تقدير كرد كه تنها به صرف دانستن يك زبان ديگر،  دست به ترجمه نزده ‌اند و ازطنز تلخ و سياه و نزديك به سبك خود نويسنده  دور نشده اند ، اما كورت واني ‌گات جونيور، نويسنده ‌ايست كه با قلمي آگاه و تراش ‌خورده و طنزي عميق و كاربردي به جنگ دولتمردان حكومتي آمريكا رفته است . بينش و آگاهي و سيطره ‌اش بر ادبيات، او را به خلق « موبي ديكي » تازه رسانده. براي همين، تا تقابل را دريابيم شروع كارش را با شروع « موبي ديك»، همسان مي‌آورد، تا بدانيم چه مي ‌خوانيم و چگونه بايد بخوانيم. در موبي ديك، « هرمان ملويل » چنين شروع مي‌كند : « مرا اسماعيل صدا كنيد » و اينجا كورت واني ‌گات در شروع گهواره‌ ي گربه آورده : «جونا (يونس) صدايم كنيد.» ( كاش مترجمان محترم به جاي « جونا» مي‌آوردند « يونس» و در پاي صفحه توضيح مي ‌دادند كه يونس همان جوناست و درضمن جونا به معناي آدم بدقدم هم هست. هرچند اين اشكالي كه مي ‌گيرم ذوقي است و مترجمان الحق خوب كار كرده ‌اند و اين دقت در تمام متن آشكار است.)


كاش مترجمان محترم به جاي « جونا » مي‌آوردند « يونس » و در پاي صفحه توضيح مي ‌دادند كه يونس همان جوناست  .

به هرحال ، تا كتاب را نخوانيم ازطنزتلخ و گاه سياه و نگاه جذاب و انتقادي نويسنده ، بهره ‌اي نمي ‌بريم ، اما براي شناخت بهتربه كورت واني ‌گات نگاه مختصري بيندازيم با استفاده از مقدمه ‌اي كه مترجمان نوشته ‌اند .





نويسنده در پاسخ خبرنگاري كه پرسيده : چرا مي‌نويسي؟ جواب مي ‌دهد: « انگيزه‌ هاي من سياسي هستند. من با هيتلر و استالين موافقم كه نويسنده بايد به جامعه ‌اش خدمت كند. تفاوت طرز فكر من با ديكتاتورها در چگونه خدمت‌ كردن نويسندگان است. من معتقدم كه آن‌ها بايد عامل تغيير باشند... درمورد آثار هنري، من به تئوري قناري درمعدن زغال ‌سنگ اعتقاد دارم . قديم ‌ها معدن‌چي‌ ها پرندگان را با خود به درون مي ‌بردند تا آنها وجود گاز را ، قبل از اين كه به آدم ‌ها صدمه‌ اي برسد ، نشان دهند . در مسئله‌ي ويتنام هنرمندان دقيقا همين كار را كردند. آنها جيك ‌جيك كردند و كله ‌پا شدند ، اما اوضاع هيچ فرقي نكرد . اصلا براي هيچ كس مهم نبود ، اما من همچنان فكرمي ‌كنم كه هنرمندها را، همه ‌ي هنرمندها را، بايد به عنوان نوعي سيستم هشداردهنده عزيزداشت . »

و درمورد طنزسياه مي‌گويد : « خنده مي ‌تواند واكنشي باشد نسبت به ناكامي‌ها ، درست مثل گريه . خنده هيچ مشكلي را حل نمي‌ كند. همان‌طوركه گريه . خنده يا گريه كاري است كه انسان انجام مي ‌دهد وقتي هيچ كارديگري ازدستش برنمي ‌آيد. مثالي كه فرويد براي خنده مي‌آورد ، سگي است كه چون نمي ‌تواند ازدروازه ‌اي رد شود تا كسي را گاز بگيرد يا با سگ ديگري دعوا كند ، شروع به كندن زمين مي‌كند . كندن زمين هيچ ‌چيزرا عوض نمي‌كند ،  اما سگ بايد كاري بكند. »

ودرمورد ويتنام مي‌گويد : « اين جنگ ادامه ‌ي همان كاري بود كه درهيروشيما با خودمان كرديم ، ادامه ‌ي همان كاربود و بس : فهميدن اين كه چقدرظالم هستيم . اين جنگ باعث شد تا اين توهم كه ما بر دولتمان نظارت داريم ، از بين برود . من فكر مي ‌كنم كه ما نظارت بردولت را ازدست داده‌ايم. »
و حمله‌ي آمريكا را به افغانستان و عراق ، با حرف‌ هاي نويسنده بسنجيد كه درواقع به پيشگويي آگاهانه ‌اي مي‌ماند . مترجم‌ها ، با نثري روان و ساده به زبان و سبك نويسنده بسيار نزديك شده ‌اند.

کد خبر 169530

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha