انقلاب اسلامي ايران يكي از موضوعاتي بود كه در سال 1357 مطبوعات جهان به طور ويژه به آن توجه مي كردند و آن را پديده جديدي مي دانستند كه لاجرم بايد در آن كنكاش مي كردند تا ببينند چه اتفاقي دراين طرف دنيا دارد مي افتد و درهمان آغاز، موافقين ومخالفيني داشت. مخالفين براي اين كه انقلاب را درنطفه خفه يا در آغاز متوقف كنند، به يكسري از پيش داشته ها دست زدند كه در اذهان عمومي دنيا، نسبت به اسلام وجود داشت. يكي از اين موارد، اين بود كه اسلام اساسا با "موسيقي"، "هنر" و "سينما" مخالف است. حدود يك سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، بحث ساخت فيلم "محمد رسول الله" توسط "مصطفي عقاد" در دنيا مطرح شده بود و تقريبا تمام حوزه هاي ديني و فرق مختلف اسلامي، اين فيلم را تحريم كرده بودند. گرچه اين فيلم، با درايت و انديشه "امام موسي صدر" كه مشاور عقاد بود، با جمع نظرات فرق اسلامي ساخته شد و به نمايش گذاشته شد، اما تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ، در ايران به نمايش درنيامد و ممنوع بود، چون بعضي از مراجع ما آن را تحريم كرده بودند.
پس از جنگهاي صليبي، نمايي از اسلام در كشورهاي مسيحي و صليبي بوجود آورده بودند كه اين چهره، چهره خود اسلام نبود و چهره اي بود كه كليساي دشمن اسلام ترسيم كرده بود. اين اسلام ضد ليبراليزم، ضد آزادي، ضد دمكراسي، ضد هنر، ذوق، احساسات و سليقه بود و در منظر كشورهاي مسيحي، حتي خشك تر از ارتدكس و كاتوليك بود و اين نمايي بود كه غربي ها از اسلام داشتند و اين قضيه ، ابزاري بسيار برنده بود. مرور مطبوعات آن ايام نشان مي دهد اولين اتهاماتي كه به انقلاب اسلامي نسبت مي دادند، اين بود كه اگر اينها سركار بيايند، هنر و موسيقي از بين خواهد رفت.
در واكنش به اين قضيه بود كه حضرت امام(ره) فرمودند: "ما با هنر، سينما و تلويزيون مخالف نيستم، بلكه با فساد و فحشا مخالفيم" و اين حرف امام، پاسخي به موج گسترده اي بود كه در دنيا بوجود آمده بود. همچنين در ارتباط با همين پروژه بود كه سينما "ركس" آبادان در زمان نمايش فيلم "گوزنها" به آتش كشيده شد و متاسفانه يكي ازعلماي منطقه كه فرد ناآگاهي بود و بعدها هم بازيجه دست گروهكها قرار گرفت، اطلاعيه اي داد مبني بر اينكه: بيخود كردند جاي حرام (سينما) رفتند! حقشان بود! بايد كساني كه به محل فحشا و سينما مي روند، كشته شوند. البته اين توطئه بلافاصله توسط شهيد صدوقي خنثي شد و در همان اواخر سال 56، ايشان درتماسي كه با حضرت امام(ره) در نجف داشتند، بلافاصله اعلاميه اي دادند و آتش زدن سينما "ركس" آبادان را محكوم كردند. همچنين بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، شهيد بهشتي جزو اولين اقداماتي كه كرد، پرونده سينما ركس را به ميان كشيد و ثابت كرد كه اين كار توسط ساواك انجام گرفته است و آنها قصد داشته اند اين جنايت را به گردن جريانات اسلامي بيندازند.
پروژه معرفي اسلام به عنوان يك دين ضد فرهنگ و ضد هنر، گسترده بود. حتي يكسري از كتابهايي كه تقريبا در ايران مرده بود و تاريخ مصرف آن گذشته بود، مجددا در سال 56 و 57 اجازه انتشار گرفتند. از جمله آثار كسروي كه كل آنها دوباره چاپ شد. در راديو و تلويزيونهاي غرب هم اين تلاش همين گونه صورت مي گرفت. البته با سرعتي كه انقلاب به پيروزي رسيد و به راه خود ادامه مي داد و با توجه به آشنايي كه مردم با انديشه هاي حضرت امام(ره) و روحانيت مبارز مانند دكتر بهشتي و دكتر باهنر داشتند، مي دانستند كه انقلاب اسلامي، يك انقلاب "فناتيك" نيست. گرچه بعدا اين نام را روي انقلاب گذاشتند و حد وسطي را گرفتند و گفتند اينها "بنيادگرا" هستند و مي خواهند بازگشت به گذشته كنند. ما متهم بوديم و وقتي انقلاب پيروز شد، انقلابي ها بايد چند كار انجام مي دادند كه يكي از آنها اين بود كه رفع اتهام كنند.
ما براي اين كه بتوانيم رفع اتهامات هزار ساله كنيم (راجع به موسيقي يا هنرهاي تصويري و مصور) بايد نمونه سازي مي كرديم . چرا كه آن نمونه هايي كه مورد تحريم فقهاي اسلامي بود، نمونه هايي بود كه فساد آنها بيش از صلاح شان بود. ولي نمونه هايي وجود داشت كه مي توانست آموزنده باشد. اينجا بايد به كتاب "حكومت اسلامي" شهيد نواب صفوي اشاره كنم كه مربوط به سال 1327 يا 1328 است. يكي از موضوعاتي كه شهيد نواب صفوي به عنوان حكومت اسلامي مطرح مي كند، "سينماي آموزنده" است. اگر بخواهم به نمونه هاي قبل از آن هم اشاره كنم، فتواي شيخ الله نوري است. درآغاز كه سينما وارد ايران مي شود، پديده خيلي جديدي بود و در رستوراني كه در ميدان بهارستان بود، فيلم نمايش مي دادند. درآن زمان كه فيلمسازي بصورت ابتدايي دردنيا شروع شده بود، از شيخ فصل الله نوري، سوال مي كنند كه سينما حلال است يا حرام؟ جالب است كه ايشان هم فيلم را مي بيند و مي گويد: "بستگي دارد در سينما چه چيزي نشان دهند" و در حقيق، دراين سند كه دركتابي است كه در آستان قدس رضوي وجود دارد، ايشان سينما را نه تحريم مي كند و نه تاييد.
در مورد موسيقي هم در تاريخ چنين چيزي را داريم و فقها مي دانند آن چيزي كه ما در لفظ "موسيقي" مي گوييم ، در فقه شيعه، به آن اصطلاح موسيقي نمي شود گفت، بلكه به وجه حرامش موسيقي اطلاق مي شد. چون واژه موسيقي ريشه يوناني دارد و عربي و فارسي نيست و در فارسي ، معادل موسيقي ، سرود است و حافظ هم ميگويد:
چو دردست است رودي خوش
بزن مطرب سرودي خوش
سرود، تا قبل از دوره پهلوي، همان موزيك است، چه آواز داشته باشد و چه آواز نداشته باشد. اما چون از دوره پهلوي دركلاسهاي موسيقي عمدتا سرودهاي ملي- ميهني تعليم داده مي شد، تصور نسل ما اين است كه سرود در فارسي حتما بايد با كلام باشد و شعرهاي ملي- ميهني هم باشد، وگرنه در فارسي قديم ، اينگونه نيست. اگر مي بينم در فقه شيعه گفته مي شود موسيقي مطلقا حرام است، اين منظور، همان وجه "غنا" و "مطرب" است كه به اينها لفظ موسيقي مي گفتند. نه اينكه هرنوع صدايي كه موزون باشد و ساز بزند يا انسان بخواند. چنانكه مي دانيد قرآن هم با صوت خوانده مي شد و تعزيه هم كه درمقابل علما اجرا مي شد، با موسيقي همراه بود. اين مطلب را به اين دليل عرض كردم كه بعضي واژه ها در حوزه هاي مختلف، معاني مختلف دارد و بعضي ها خلط موضوع كردند.
پس، اولين كاري كه مسئولين (هنر) بايد انجام مي دادند، اين بود كه ما براي اينكه پاسخ دنيا و حتي جامعه خودمان را بدهيم، بايد سينماي مطلوب را تعريف مي كرديم كه از نظر اسلام سينماي مطلوب چيست؟ و موسيقي ، نقاشي و شعر مطلوب اسلام چيست؟ خاطرم هست، درهمان آغاز، بعد از بحث مفصلي كه با بزرگاني مانند دكتر بهشتي ، دكتر گلزاده غفوري ، دكتر باهنر ، شهيد رجايي و چند تن ديگر داشتيم ، به اين نتيجه رسيديم كه بهترين جا براي نشان دادن هنر انقلاب اسلامي ، در وزارت آموزش و پرورش است و به همين جهت درخرداد 1358 بعنوان مشاور هنري وزير آموزش و پرورش (دكتر شكوهي) وارد وزارتخانه شدم و جزو اولين كارهايي كه انجام داديم ، تاسيس دفتر پژوهش امور هنري و نمونه سازي آموزش و پرورش بود و همه معتقد بودند كه اين واژه "نمونه سازي" بايد باشد. چون بين هنر و صنعت تفاوت است. صنعت با نقشه قابل اجراست، ولي هنر، اينطور نيست. نمونه ها هستند كه هنر را شكل و سامان مي دهند و تكثر و ريشه پيدا مي كنند.
براين اساس قرارمان اين بود كه در تمام رشته هاي هنري كار كنيم، گرچه آموزش و پرورش خيلي فقير بود و امكانات كمي داشت. شروع كارهم با همان "كلمه الله هي العليا" به خطر استاد جليل رسولي بود و در تمام زمينه ها كاركرديم .
اولين نمونه كار تصويري هم براي بزرگداشت شهداي فداييان اسلام بود كه سال 58 از تلويزيون پخش شد و با دوربينهاي كهنه تلويزيون آموزشي ( سيا ه و سفيد) تهيه شد. بعد از آن در اصلاح كتب درسي هنر، كارهايي انجام مي شد و كلاسهايي داير شد و شكل گيري "تله فيلم" همان زمان بود كه بعدها به نام "باغ فردوس" گسترش پيدا كرد. يعني بچه هايي كه مي خواستند كار سينما (بعد ازتعطيلي دانشگاه درانقلاب فرهنگي ) انجام دهند، در باغ فردوس آموزش مي ديدند. همه اين كارها نقطه شروعي داشت كه از همان وزارت آموزش و پرورش بود و قرارمان هم اين بود كه هرجا هركاري توليد مي شود، به بحث بنشنيم كه اگراشكالي داشته باشد، براي كار بعدي برطرف كنيم.
با نخست وزيري آقاي رجايي ، مسئوليت وزارت فرهنگ و هنر زمان قبل از انقلاب و دو وزارتخانه اي كه با آن ادغام شده بود، يعني وزارت دربار و يك وزارتخانه ديگر را به عهده گرفتم. سي و سه موسسه فرهنگي بود از قبيل "يونسكو" و "تالار رودكي" كه اينها موسسات مجزايي بودند وبه عنوان نهادهاي هنري و فرهنگي در كشورفعاليت مي كردند. اين نهادها را شوراي انقلاب ملزم كرده بود به اين شاخه وزارت فرهنگ و هنر كه خود اين نيز در وزارت علوم ادغام شده بود. البته شوراي انقلاب به اين نتيجه رسيد كه كار اشتباهي بوده و بايد برگردد و به صورت يك وزارتخانه عمل كند كه با نام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ادامه حيات داد. من و دوستاني ديگر هم وارد اين شاخه شديم و تا شهريور سال 59 كه كارهايي پراكنده در زمينه تئاتر و سينما و موسيقي شده بود، تقريبا در تمام شوراهاي هنري كه در تهران و بصورت ستادي وجود داشت، مثل شوراي تئاترشهر و شوراهاي تلويزيون شركت مي كردم و حتي قبل از اينكه وارد اين پست شوم، فيلمي با نام "هر كجا فرياد آزادي منم" را ساختم كه اولين ويديو كليپي بود كه در ايران ساخته شد . كاري موزيكال بود وخواننده اش آقاي شهرام ناظري بود و آهنگ آن از آقاي لطفي بود و نوازندگي را هم ايشان به عهده داشت. دكلمه آن هم از آقاي هوشنگ توكلي بود. ما در آن زمان طراحي پوسترها را كه شروع كرديم، براي اولين بار "خط" را در آن آورديم، يعني از خط نستعليق و شكسته كه اصلا دركارهاي گرافيكي رسم نبود، بعنوان يك عنصر زيبا شناختي استفاده كرديم. البته خطاطي مانند مرحوم مافي داشتيم، ولي دركار رسانه از آن استفاده نمي شد و فيلم "هر كجا فرياد ازادي منم" الگويي شد براي پخش موسيقي، كه بعدها روي منظره شروع كردند و شايد خيلي از سازندگان، نمي دانستند فلسفه وجودي آن چيست، ولي اين فيلم درباره هفده شهريور بود و مورد استقبال بخصوص هنرمندان قرار گرفت.
اين پيش زمينه را عرض كردم تا بدانيم سينماي ما در چه بستري رشد پيدا كرده است. چه نقاط ضعفي داشتيم و چه كارهايي بايد مي كرديم و دشمنان هم اين توفيقات را ديدند. براي من هم خيلي عجيب بود كه حدود 20 - 30 نفر از بچه ها را جمع كرديم و با هيچ امكاناتي كار مي كرديم و يكدفعه شب شنيدم بي بي سي برنامه اي عليه ما پخش كرد و تمام عناصري كه دركشور به نوعي غربگرا بودند، را عليه ما تحريك مي كردند. يادم هست باهمين برنامه هايي كه بي بي سي گذاشت، چند نفر از استاداني كه با ما همكاري مي كردند، منصرف شدند و همكاري شان را قطع كردند. از تمام عناصر ترس و تطميع استفاده مي كردند براي اين كه اين اتفاق نيفتد. دو شماره از مجله معروف "فيلم" عليه جرياني كه بوجود آورده بوديم، مطلب نوشت و بعدا به من گفتند نويسنده اين مطالب كه امضا نداشت، يكي از كارگردانان فراري بود كه در فرانسه فوت كرد.
به ما اتهام مي زدند كه اينها آمده اند تا كارگردانان را تحويل دادستاني انقلابي دهند و آقاي گيلاني هم آنان را اعدام مي كند! فضا را نسبت به ما خيلي بد مطرح كرده بودند و ما امكان مقابله با چنين فضايي را نداشتيم. آن زمان حدود دويست نشريه در ايران منتشر مي شد كه از بين آنها بيش از 180 نشريه، ضد انقلاب چپ گرا بودند و يك سوم از آنها هم شايد راست گرا بودند. در اين بين بيست روزنامه اي هم كه به انقلاب اسلامي تعلق داشت، به ما بد مي گفتند و دليلش هم اين بود كه روزنامه هاي انقلاب اسلامي در زمينه هنر ، نيرويي نداشتند و براي اينكه نيرو جذب كنند، يك نفر براحتي مي توانست فقط نامش را عوض كند و در اين روزنامه ها قلم بزند. يعني صبح ها در يك روزنامه چپي قلم بزند و عصر در روزنامه اسلامي بنويسد و سردبير هم فكرنمي كرد كه او دارد چه مي نويسد. ميتوانم بگويم كه بين دولت آقاي رجايي در سال 59 و سال 61 ، كل مسئوليتهايي كه دروزاتخانه داشتم، يكسال و يازده ماه بود كه از اين مدت، حدود سيزده ماه سينماي كشور به صورت غيرمستقيم زير نظر من بود و 7 - 8 ماه هم مستقيما معاون سينمايي وزارت ارشاد بودم. در اين دوره، هدف اصلي مان اين بود كه تبيين كنيم سينماي اسلامي چيست؟
"ادامه دارد"
نظر شما