خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و ادب: سیدضیاء قاسمی از نسل اول شاعران مهاجر افغانی حاضر در ایران است که در سال ١٣٥٤ شمسی در افغانستان به دنیا آمده و در سالهای اخیر در شهر تهران سکونت دارد. از آثار او مجموعه شعری در قالب «گزیده ادبیات معاصر، شماره ١٣٠» به چاپ رسیده است.
از نکات مهم شعر قاسمی این است که او بر خلاف برخی شاعران جوان همدورهاش به گونهای زبان فارسی را به عنوان میراث مشترک میان ایران و افغانستان و تاجیکستان به کار میگیرد که انگار زبان کوچه و بازار امروز است. او در واقع توانسته است از ادغام این دو گونه آثار بدیعی را خلق کند.
قاسمی در این گفتگو درباره علل مهاجرت در میان اهالی فرهنگ و ادب افغانستان سخنانی را به زبان آورد که تا پیش از این کمتر به چنین صراحتی درباره آنها سخن به زبان آورده شده بود. سخنانی که حتی بازگویی آن در طول این مصاحبه خود او را نیز برای دقایقی منقلب کرد.
بخش نخست از گفتگو را در ادامه میخوانیم.
جناب قاسمی! در شعر و داستان امروز افغانستان دلبستگی فراوانی به این کشور دیده میشود، اما وقتی که زندگی شاعران و نویسندگان افغان را بررسی میکنیم، دیده میشود که برخی از این افراد قصد و نیتی برای بازگشت به سرزمینشان ندارند تا به این درد و اندوه و یا به قول خودشان هجران پایان دهند. سوالم این است که چه چیزی در ذات هنرمندان و ادیبان افغان وجود دارد که از سویی آنها را دلبسته سرزمینشان میکند و از سوی دیگر آنها را در آن مستقر نمیکند؟
(خنده) سوال شما کمی فلسفی شد! این که میگویید واقعیت دارد. چندی قبل به شوخی یکی از دوستان میگفت که خاک این سرزمین به شکلی بوده که انگار همه شاعران و نویسندگان از آن فراری بودهاند. از مولانا بگیرید تا به امروز...، این موضوع قابل تامل است. در کار همه این شاعران و نویسندگان افغان اشتیاقی به وطن وجود دارد اما از این سرزمین گریختهاند.
غربت در ادبیات افغانستان تبدیل به یک نوستالژی شده و فکر میکنم بخشی از آن حاکی از یک اشتیاق ذاتی به وطن است، به وطنی که در آن دورانی بود که آنها رنگ آرامش را دیده بودند و غالبا هم این دوران، دوران کودکی آنها بوده است. از طرف دیگر فکر میکنم این شوق به وطن در کار نویسندگان و شاعران افغان بیش از اینکه ناشی از وطندوستی باشد، فرافکنی درد غربت است و این موضوع بیشتر باعث میشود از وطن بگویند. شاید اگر آنها در وطن خود بودند، خیلی کمتر از این اسمی از آن میبردند.
با این حس معتقدید شاعران مهاجر افغان که به سرزمین خودشان بازگشتهاند، جز در شعر و شاعری در شخصیت خود هم دچار تحول میشوند؟
اولا به شما بگویم که تعداد بسیار بسیار اندکی از آنها به کشورافغانستان برگشتهاند. یک سیدرضا محمد بود که بازگشت، ولی نتوانست تاب بیاورد و دوباره خارج شد. شاید من هم همینطور باشم. محمدحسین محمدی دوستِ داستاننویس من شاید تنها کسی باشد که به آنجا رفته و در آنجا تاب آورده است و نمیدانم هم که تا کی تاب خواهد آورد. البته نویسندگان نسبت به شعرا مقاومتر هستند. شاعران به هر حال نازک طبع ترهستند و همین کار دستشان میدهد.
پس فکر کنم از این به بعد باید درباره غربتگزینی شاعران افغان صحبت کنیم. بگذارید ساده بپرسم، علت این موضوع چیست؟
(خنده) وضعیت کشور من در سالهای گذشته بسیار ناپایدار بوده است. اولا شرایط اجتماعی و سیاسی فرهنگی در کشورم به گونهای نیست که بتوان در آن دورنمایی روشن برای فعالان فرهنگی متصور بود به ویژه از حیث کار و اشتغال.
فعال فرهنگی به هیچ وجه از سوی دولت حمایت نمیشود. دولت مقوله فرهنگ را صد در صد خصوصی میپندارد و براین مبنا برنامهریزی میکند و براین اساس مثل ایران به هیچ وجه مکانیزمی تعریف نشده است که دولت از یک فیلمساز و یا شاعر برای تولید هنری حمایت کند.
این موضوع ناراحتتان میکند؟
ببینید! در کشورهای مختلف به هر حال یک سیستم برای کمک به اهالی فرهنگ و حمایت از آنها وجود دارد. مثلا در سوئد قانون کپی رایت بسیار جدی است. یعنی اگر به یک سطر از شعر یک شاعر و یک پاراگراف از متن نویسندهای استناد میشود، حق مادی و معنوی او در نظر گرفته میشود و کارهایی از این دست.
در ایران این موضوع به شکل دیگری است، یعنی اگرچه کپیرایت نیست، اما به جای آن حمایتهای دولتی مناسبی از مقوله فرهنگ وجود دارد و ارگانهایی هست که هنرمندان میتوانند در آنها مشغول به کار شوند. در افغانستان هر دوی این سیستمها وجود ندارد و برایش تعریفی ایجاد نشده است.
پس میگویید که کار مستقل ادبی هم در کشور شما جواب نمیدهد؟
بله. سطح سواد در کشور من پایین است و در حدی نیست که مخاطب آثار فرهنگی بتواند با آن ارتباط بگیرد. جدای از آن سطح فرهنگی مردم کشورم هم پایین است، یعنی عامه مردم کشورم که بدنه مخاطبان را تشکیل میدهند، آنقدر درآمد ندارند که کتابی بخرند، فیلم ببینند و یا به یک کنسرت موسیقی بروند.
در کنار آن ضعف امکانات برای تولید فرهنگی هم وجود دارد که همه اینها موجب میشود هیچ کار مستقلی صورت نگیرد. در افغانستان حتی برای چاپ یک کتاب هم امکانات حرفهای نیست، ناشر و سیستم پخش حرفهای و یا یک سالن سینمای حرفهای نداریم و خب با این همه کاستی چه کار میشود کرد؟
پس زایشهای ادبی در سالهای اخیر در این سرزمین را چطور باید توجیه کرد؟
من منکر زایش ادبی در بستر تلاشهای مردم برای استقرار دموکراسی، نیستم. اما مساله این است که بسیاری از فعالیتهای اقتصادی در کشور من در سالهای اخیر به جریانهای غیردولتی سپرده شده است و این جریانها علاقهای به فعالیت فرهنگی و سرمایهگذاری در آن ندارند و بیشتر به موضوعاتی مثل حقوق بشر، حقوق زنان، کودکان و آزادی بیان توجه میکنند و آنها را ارجحتر از سینما و شعر و ادبیات میدانند.
با این حال با شما موافقم. در بلخ، کابل و هرات، امروز شاعران خوبی داریم اما این شاعران وقتی به مرحلهای مشخص از بلوغ کاری میرسند، به هر شکل مساله مهاجرت در فکرشان شکل میگیرد و در نهایت پناهنده و یا مهاجر میشوند.
هنوز جواب سوالم را کامل نگرفتهام. شرایط خودشان عامل مهاجرت است؟ یا شرایط کشور؟
مساله ساده است. اگر در آنجا بمانند، نمیتوانند از حرفهشان امرار معاش کنند، در نتیجه باید شغل وحرفه دیگری برگزینند.
مثلا باید در مطبوعات کار کنند که آنقدر مشغلهزاست که فضای ذهنی خلقت ادبی را از آنها میگیرد. تازه این خوب است. خیلی از شاعران را دیدهام کارهایی را برای امرار معاش درافغانستان میکنند که هیچ ربطی به علاقه و استعداد هنریشان ندارد و تنها مایه تاسف است.
خب در این فضا طبیعی است که همه بیشتر به سراغ مهاجرت بروند. مهاجرت به جایی که این مشکلات لااقل برای آنها وجود نداشته باشد.
اما مهاجرت هم مشکلات خاص خود را دارد، نه؟
بله. در ایران از میان این همه شاعر و نویسنده مهاجر افغان، تنها یک یا دو نفر به ثمر نشستند. دلیلش هم به طورعمده به مسائل اقتصادی برمیگردد.
بسیاری از فعالان فرهنگی افغان در ایران امکان فعالیت اقتصادی ندارند و این موضوع مشکل قانونی دارد. مثلا عبدالوهاب مدنی که برای یک ناشر دولتی کتابی پژوهشی نوشت، برای دریافت حقالتحریرش دچار مشکل شد. در ویزای اقامتی که به او داده شد، حق اشتغال از وی سلب شده بود. عبدالوهاب به خاطر همین موضوع در نهایت مجبور شد از ایران هم بگذرد و به آلمان مهاجرت کند در حالی که یکی از نخبگان موسیقی خراسان بود که نه فقط برای افغانستان که برای ایران هم میتوانست مفید باشد.
سرنوشت ما هم همین است، اما وقتی شاعران افغانستان به جایی پناهنده میشوند، با وجود همه سختیهای زندگی لااقل مشکل اقتصادی کمتر دارند. ولی خب مشکل نبود مخاطب برایشان پیش میآید و نمیتوانند کاری را منتشر کنند و باید به اینترنت، وبلاگ و... پناه ببرند که اصلا محیط مناسبی برای انتشار یک اثر ادبی نیست و آفت بسیار دارد.
ادامه دارد....
نظر شما