به گزارش خبرنگار مهر، در این یادداشت چنین آمده است: پاییز 90 پروژه تئاتر محیطی در مجموعه تئاتر شهر زیر نظر اعضای شورای تئاتر محیطی؛ خانم افروز فروزند و آقایان حمید پورآذری و عباس غفاری آغاز شد. در تعامل خوبی که با این گروه فرهنگی داشته و دارم، تصمیم گرفتم نمایشنامهای بر اساس محیط کافه تریای سالن اصلی بنویسم. پیشتر نمایشنامهای نوشته بودم به نام "اینگرید برگمن با بوی قورمه سبزی" که از سوی نشر افراز در دست چاپ است. این متن با موضوع سه زن است که بخشی از آن پیرامون دنیای بازیگری است.
ایدهای داشتم؛ "چه میشود اگر بخواهیم در موقعیت فرد دیگری باشیم و آن فرد از موقعیت خودش گریزان باشد؟ " تصمیم گرفتم با نگاهی به جهان نمایشنامه "اینگرید برگمن با بوی قورمه سبزی" این ایده را با قصهای متفاوت بر اساس محیط تریا بنویسم.
نسخه اولیه سه مونولوگ بود؛ دختری هنرور که عشق بازیگری است، یک بازیگر تئاتر و یک ستاره سینما. بعد از نگارش، خانم افروز فروزند را که خود نمایشنامهنویس حاذقی است، در جریان قرار دادم. وی عنوان کرد که متن جذابی شده و حتماً برای پروژه تئاتر محیطی بفرستم.
مرحله بعد انتخاب کارگردان بود. من دوست دارم کارگردانان آثارم را خودم انتخاب کنم. چون پروژه تئاتر محیطی تازه آغاز شده بود، کارگردانان باتجربه کمتر حاضر به ریسک میشدند. تصمیم گرفتم به سراغ جوانها بروم و علی هاشمی یکی از گزینههایم بود. قبلا یک کار رئال از او دیده بودم و انگیزه خوبی هم برای کار داشت. پیشنهاد هاشمی این بود که متن در بخشهایی به دیالوگ تبدیل شود.
متن را بازنویسی کردم. چند ماه بعد، متن پذیرفته شد و تمرینات آغاز... به هنگام نگارش، همیشه این بیم را داشتم که چون متن درباره دنیای بازیگری است، بازیگرانی که میخواهند آن را بازی کنند، بخواهند خودشان باشند نه بازیگر متن. در اولین جلسه حضورم، با حضور علی هاشمی و همسرش شکوفه هاشمیان، الیکا عبدالرزاقی و ترانه کوهستانی، همین گونه هم شد! عبدالرزاقی و هاشمیان دوست داشتند بیشتر به خاطرات و رنجهای خودشان پرداخته شود تا رنجهای بازیگری که قرار بود نقشِ آن را بازی کنند.
کارگردان نیز همسو با بازیگران دوست داشت آن چه آنها دوست دارند اعمال شود. به هر جهت کاری بود که آغاز شده بود و باید تمامش میکردم. متن را دوباره بازنویسی کردم، حتا در بازنویسی، ریتم و لحن حرف زدن این بازیگران را در دیالوگنویسی لحاظ کردم و عنوان نمایش را ترجیح دادم به "با شون پن در فتوشاپ" تغییر دهم. البته علی هاشمی عنوان کرد که از شخص "شون پن" خوشش نمیآید! و در نهایت "جانی دپ" را جایگزین کردم.
حالا که بازنویسی مجدد به پایان رسیده بود، الیکا عبدالرزاقی به کارگردان گفت که نمیآید! دلیلش را خودشان میدانند. حدیث میرامینی به گروه اضافه شد. در همان تنها جلسهای از تمرین که به دعوت کارگردان حضور داشتم، میرامینی به من گفت که مشکلات من از این جنس نیست.... به او توضیح دادم که؛ "شما حالا حدیث میرامینی نیستی، یک سوپراستاری و ... ." حدیث میرامینی آن قدر منطقی این مساله را پذیرفت و با آن که تجربه بازیگری در تئاتر را نداشت، بر صحنه درخشید که من را شگفتزده کرد.
بنا به دلایلی، دیگر ارتباطی با این گروه نداشتم تا روز سوم اجرا که به تماشای کار رفتم. هر آن چه به متن اضافه یا کم شده، بدون مشورت با من بوده. البته اعتقاد دارم وقتی با کارگردانی کار میکنم، باید اعتماد کنم و چنین مسائلی گریزناپذیر است، تعجب من از این است که چرا کارگردان در مصاحبههایش عنوان میکند تغییرات با نظارت نویسنده بوده...!
بخشهایی از مونولوگ و دیالوگهای خانم سوپراستار حذف شد – مثلاً در بخشی سوپراستار با فروشنده کتاب در کافه حرف میزد و ... - به جای آن، شکوفه هاشمیان برای بازیگر تئاتر که خودش آن را بازی میکرد، مونولوگ اضافه کرد؛ از جمله بخشی که رو به تماشاگران از بازیگران بزرگ تئاتر یاد میکرد که تماشاچیها، لحظات درخشان بازی آنها را فراموش کردهاند...
من شخصاً این بخش را نمیپسندم. از نظر من آنانی که باید بزرگانی مثل عزتالله انتظامی و ... و درخشش آنها بر صحنه را به خاطر داشته باشند، به خاطر دارند. حذف بخشهایی از متن درباره سوپراستار هم به شخصیتپردازی او لطمه زد. در طول اجرا، سینماگرانی به من گفتند که دلت بیشتر با تئاتریها همراه بود... حقیقت این است که در متن اولیه چنین نبود و من به یک اندازه به هر سه زن پرداخته بودم. به هر حال این نگاه این گروه، به نمایشنامه "با جانیدپ در فتوشاپ" نوشته من است و هر نگاهی هم از نظر من محترم است.
اما از اتفاقات خوب این نمایش، حضور آقای علی حضرتی، تهیه کننده این کار است که حمایت ایشان برای بهتر دیده شدن "با جانیدپ در فتوشاپ" کمک شایانی بود.
نظر شما