پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۱۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۱۱

دانشور به نویسندگان می‌گفت اگر حرف تازه‌ای ندارند نوشتن را رها کنند

دانشور به نویسندگان می‌گفت اگر حرف تازه‌ای ندارند نوشتن را رها کنند

غلامرضا امامی در سالگرد سیمین دانشور با قرائت بخشی از وصیت‌نامه دانشور گفت: او در وصیت‌نامه‌اش خطاب به نوینسدگان نوشته است: باید دم به دم تحول پیدا کرد و اگر دیدید نمی‌توانید بنویسید و تمام شده‌اید، نوشتن را رها کنید.

به گزارش خبرنگار مهر، مراسم سالگرد درگذشت سیمین دانشور عصر دیروز جمعه 18 اسفند در محل منزل سیمین دانشور و جلال آل‌احمد و با حضور خانواده این دو نویسنده و جمعی از روزنامه‌نگاران و نویسندگان برگزار شد.

در این مراسم عظیم زرین‌کوب برای حاضران قطعاتی از اشعار فارسی را به همراه آواز خواند و در ادامه غلامرضا امامی به نمایندگی از خانواده دانشور به سخنرانی پرداخت.

وی در ابتدا با اشاره به اینکه از سخن گفتن در مجالس ترحیم مردگان و تجلیل زندگان ابا دارد، گفت: یاد سیمن در دل ما جاودانه است و همین برای سخن گفتن بهانه من شده است.

امامی ادامه داد: من با این خانه سال‌هاست آشنایم. اگر آجرهای این خانه زبان داشتند، می‌گفتند که سیمین در روزگار زندگی‌اش در اینجا چه دید و چه گفت. این خانه، خانه دل ما بود و هست. خانه‌ای که به دست شوق و عشق جلال آل احمد به دانشور آجر به آجرش با مهر روی هم قرار گرفت و پس از سفر دانشور به آمریکا از طرف آل احمد به او هدیه شد.

وی ادامه داد: دانشور با همه اطرافیان خود مهربان بود؛ با دوست و دشمن. من حتی یک بار او را خشمگین و عصبانی ندیدم. سعی می‌کرد همیشه مشکل‌گشا باشد. پزشکان بسیاری را سراغ دارم که بیماران را با معرفی و هزینه او درمان می‌کردند و به همین خاطر است که می‌گویند اینجا خانه دلمان بوده است.

این نویسنده ادامه داد: صفت دیگر دانشور، سادگی‌اش بود. او به سادگی همین خانه زیست. پیچیده نبود و بسیار زلال و شفاف مانند آئینه زندگی کرد. وقتی با او سخن می‌گفتی، دیوار حائلی برای سخن گفتن پیش رویت نبود و به درد دل‌هایت گوش می‌داد، نگاهت می‌کرد و سعی داشت گره‌ای بگشاید. چشم زیبایش را برای زیبا دیدن جهان باز کرده بود و سعی داشت شادی‌ای که در درون داشت را برای زیبا کردن جهان به کار ببرد.

نویسنده کتاب شمع‌ها افزود: هرگز ندیدم دانشور در طول زندگی‌اش مشکی بپوشد؛ به همین خاطر به او می‌گفتم ممکن نیست کسی شما را ببیند و این سادگی را در زندگی‌تان حس نکند.

وی در ادامه با اشاره به بخشی از وصیتنامه سیمین دانشور گفت: او در وصیت خود عنوان داشته در مرگ من نه سیاه بپوشید و نه مراسم عزا برپا دارید. اگر امکان داشت با توافق دوستان در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شوم و اگر نشد هرکجا که برای وراث راحت‌تر است. خواهان آنم که خانه‌ام بنیاد سیمین و جلال آل احمد شود.

امامی همچنین در ادامه به بخشی از وصیت‌نامه دانشور خطاب به نویسندگان اشاره کرد و گفت: دانشور در وصیت‌نامه‌اش خطاب به هنرمندان و نویسندگان نوشته است: باید از ذهنتان آب تازه بیرون بیاید نه آب در جوی مانده. باید تازه شد، نو شد و مدام تکامل یافت. باید دم به دم تحول پیدا کرد و اگر دیدید نمی‌توانید بنویسید و تمام شده‌اید، نوشتن را رها کنید.

امامی در ادامه با انتقاد از برخی اظهار‌نظرها در مورد زندگی دانشور و آل‌احمد گفت: اخیرا شنیده‌ام که گفته شده دانشور به خانواده‌اش کمک مالی کرده است؛ در حالی که هرگز این اتفاق نیفتاده است. چراکه خانواده او به ویژه خواهرش و مادرش از حیث مالی بی‌نیاز از داشته‌های او بوده‌اند. از طرف دیگر این روزها صحبت از سفر دانشور به نجف می‌شود؛ در حالی که سیمین و جلال هرگز باهم به نجف سفر نکرده‌اند. این سفر را تنها جلال آن هم در دوران نوجوانی‌اش رفت.

مترجم کتاب «قصه‌ها» ادامه داد: آنچه سیمین را زیبا می‌کرد، هنرمندی‌اش بود. او در کلام هنرش جاودان شد و جاوادانه ماند، مرگ او هم به همین خاطر باورشدنی نیست. من از مرگ او نگران نیستم، او خوب و پاک آمد و زندگی کرد و به پاکان پیوست. زندگی‌اش راحت و ساده بود و به همین شکل چشم بر هم گذاشت.

امامی افزود: آل احمد و دانشور با وجود اینکه فرزندی نداشتند، تمام فرزندان ایران را فرزند خود می‌دانستند و خود دانشور گفت بود من مادر همه ملت ایران هستم. این روزها خیلی سعی دارند او را پیچیده کنند؛ در حالی که او اینگونه نبود و نگاهی به سیاست نداشت. هرچند که شویش سیاسی نگاه می‌کرد و آن را وسیله بهتر شدن جهان می‌دانست، اما دانشور تنها از جنبه‌های احساسی گاه به برخی سیاستمداران عشق می‌ورزید. از سیاستمداران کهن امیرکبیر را دوست داشت و از جدیدترها محمد مصدق. یادم هست در دوران زندگی‌اش با آل‌احمد در ایام سال نو کارت پستالی مزین به تصویر مصدق و امیرکبیر را با قطعه شعری امضاء می‌کردند و به دوستانشان هدیه می‌دادند.

وی با اشاره به محبت دانشور به خلیل ملکی گفت: دانشور روایت می‌کند روزی برای دیدار ملکی به بیمارستان می‌رود و در آنجا می‌بیند که دستان ملکی به تخت بیمارستان بسته شده است. در آنجا ملکی به او روی می‌کند و می‌گوید می‌بینی؛ در بیمارستان هم دستم بسته است.

وی در پایان با انتقاد از جریاناتی که سعی در سیاسی نشان دادن زندگی دانشور دارند، گفت: او هیچ نقابی به سیمایش نداشت و از مقام و موقعیتش دکان دو نبش باز نکرد. به گوهر انسان و آگاهی باور داشت و تا پایان عمر آن را حفظ کرد، به زیبایی جهان را دید و انسان و انسانیت را دوست داشت. یادمان باشد زمانه را دفتری است که آموزگار نیکی برای ماست و دانشور به همین سبب در دفتر زمانه زنده می‌ماند.

کد خبر 2014550

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha