پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۶ فروردین ۱۳۹۲، ۱۲:۱۸

جای پای جلال ـ سفرنامه بویین زهرا/5

انسان‌های عصر باستان هم از بهداشت سر در می‌آوردند!

انسان‌های عصر باستان هم از بهداشت سر در می‌آوردند!

در بین آثار به دست آمده از تپه‌های باستانی بویین‌زهرا، پارچ آب و در کنارش دسته‌های شش تایی لیوان سفالی دیده شده که این نشان می‌دهد مردم آن زمان می‌دانستند هرکس باید لیوان مخصوص خودش را داشته باشد.

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: مهدی قزلی هشتمین سفرش را در «جای پای جلال» تجربه کرد و این بار پس از یزد، کرمان، اسالم، جزیره خارگ، کاشان و اورازان (زادگاه جلال‌آل احمد) و خوزستان به بویین زهرا از توابع استان قزوین رفت که در خاطره ایرانی‌ها شهری است فراموش نشدنی.

این نویسنده، سفرنامه هشتم خودش را در 12 قسمت آماده کرده که در ایام سال نو در صفحه فرهنگ و ادب مهر منتشر می‌شود. چهار بخش از این گزارش در روزهای قبل منتشر شد و بخش پنجم آن در ادامه از نگاه شما می‌گذرد:

همراه عباس‌پور از بقیه که با اصرار دعوتم می‌کردند برای ناهار خداحافظی کردیم و رفتیم جایی که عباس‌پور گفت ناهار خوردیم به میزبانی او و بعد رفتیم امامزاده علی‌اکبر که سر راه تپه‌های باستانی سگزآباد است.

عباس‌پور گفت 300 هزار تومان هزینه کردیم تا یک استاد نسب‌شناس نسب دقیق امامزاده را در بیاورد. اسم امامزاده علی الاحول مشهور به علی‌اکبر است که پسر محمد ابوالحسن (نقیب اصفهان) پسر حسین پسر عیسی الرومی پسر محمد الاکبر الارزق پسر علی الابوالحسن العریضی پسر امام جعفر صادق (ع) است.

عباس‌پور نشانم داد که قبرستان هم طایفه‌ای بوده و بنه‌ها مرده‌هایشان را هم در محل‌های مخصوص بنه دفن می‌کردند. البته در مورد شهدا استثنایی قائل شدند و همه شهدا روبرو و چسبیده به امامزاده دفن هستند. یکی دو سنگ قبر قدیمی هم دیدیم که باقی مانده از قدیم بود، حدود نیم قرن پیش.

از امامزاده رفتیم سمت تپه‌های باستانی. در شمال جاده آسفالت اصلی که از بویین‌زهرا به سمت سگزآباد می‌آید، بعد از امامزاده علی‌اکبر جاده‌ای خاکی هست که بعد از شش ـ هفت کیلومتر گذر از بین باغ‌ها و زمین‌های کشاورزی مردم می‌رسد به تپه‌های باستانی. بین مردم معروف است به قره‌تپه و زاغه. قره‌تپه که واقعا شبیه تپه است قدمتی 6000 ساله دارد و آثار اولین ذوب فلز در خاورمیانه آن‌جا کشف شده. این را از زبان دکتر مجیدزاده در برنامه‌ای مستند و تلویزیونی شنیدم. عباس‌پور هم به نقل از همین اساتید همان حرف را می‌زد. زاغه که با سوله‌ای بزرگ و حدود 40 ساله بر رویش شناخته می‌شد حدود 2ـ3 هزار سال قدمت بیش‌تر و 2ـ3 کیلومتر هم با قره‌تپه فاصله داشت. در زاغه اولین آثار سکونت جمعی انسان‌ها کشف شده که بعضی آن را هم دوره با آثار تپه‌های سیلک کاشان می‌دانند و بعضی حتی قدیمی‌تر. به هر حال در این‌که این آثار ناشناخته‌تر از تپه‌های سیلک است، شکی نیست. همین‌طور بی‌در و پیکرتر. با ماشین تا کنار هر دو رفتیم و آثار رفت و آمد گله‌ها را آن‌جا دیدیم و پوکه گلوله تفنگ‌های شکاری و آثار کند و کاو غیرقانونی و نگهبانی که وجود نداشت!

کلا از ابراهیم‌آباد تا بویین‌زهرا در حاشیه شمالی جاده فعلی مراکز و سایت‌هایی هست که با قدمت‌های نزدیک به هم آثار زندگی جمعی در آن دیده شده است و وجود سفال‌های زیاد و یک شکل در آن‌ها این گمانه را تقویت کرده که این محل مرکز تهیه و توزیع سفال در زمان باستان بوده.

با عباس‌پور روی قره‌تپه رفتیم و خرده سفال‌های درآمده از کاوش‌ها را دیدیم. سفال‌های کلفت‌تر مخصوص نگهداری مواد غذایی و آب بوده و سفال‌های نازک‌تر و ظریف‌تر مخصوص ظروف آشپزی. این خرده سفال‌ها، بجا مانده از کاوش‌های قانونی و غیرقانونی است و البته فرسایش تپه به خاطر برف و باران‌های زمستانه و بهاره. عباس‌پور محل کوره‌های ذوب فلزات را هم به نقل از اساتید دانشگاه تهران نشانم داد. می‌گفت به این اساتید که همه‌شان یک جورهایی دکتری و پایان‌نامه نهایی‌شان را مدیون این تپه‌های باستانی هستند گفته که فکری برای سامان دادن به وضعیت این تپه‌ها کنند. مثلاً جاده خاکی را آسفالت کنند، سرویس‌های بهداشتی برای بازدیدکنندگان و دانشجویان باستان‌شناسی که هر از گاهی از طرف دانشگاه و به همراه این اساتید به منطقه می‌آیند، تعبیه کنند و حداقل تدبیری برای نگهبانی منطقه بیندیشند. او از تجربه خودش و بزرگ‌ترهایش درباره این تپه‌ها هم حرف زد. از اینکه پدربزرگش حدود 40 سال پیش در همین تپه کلاه‌خودی فلزی پیدا کرده که وقتی روی سر کسی قرار می‌گرفت تا روی شانه‌هایش می‌آمد و همین‌طور بردن خاک تپه به زمین‌های کشاورزی توسط مردم که عملا باعث شده بعضی از آثار باستانی در منطقه پخش شود؛ جوری که حالا مردم گاهی در زمین‌های زراعی‌شان که فاصله زیادی با این تپه دارد، مهره‌های سفالی و سنگی و عقیق پیدا می‌کنند. او از پدرش یاد کرد که در بین آثار به دست آمده از تپه پارچ آب و در کنارش دسته‌های شش تایی لیوان سفالی دیده و این نشان می‌دهد مردم آن زمان می‌دانستند که هرکس باید لیوان مخصوص به خودش را داشته باشد. مجسمه‌های مختلف از این دو سایت باستانی پیدا شده، ولی با تمام این صحبت‌ها هیچ گزارشی از پیدا شدن سکه در این منطقه وجود ندارد. همین الان در سگزآباد تقریبا در هر خانه‌ای از این دست آثار کوچک و بزرگ در هر خانه‌ای پیدا می‌شود که مردم از قدیم نگهداری‌شان می‌کنند.

از کلاه‌خودی که پدربزرگش پیدا کرده بود سئوال کردم و او گفت همان زمان‌ها به قیمت 100 تومان فروخته و حالا معلوم نیست در کدام موزه‌ دنیا پشت شیشه‌ای قرار گرفته و معلوم نیست به چه قوم و تاریخی منتسب شده. جلال هم از گشت و گذارهای تفننی خودش در تپه باستانی خونان در کتابش نوشته یک گونی خرده سفال و تیله شکسته‌ای که جمع کرده بود و این نشان می‌دهد غنای این تپه‌ها کم نیست.

از قره‌تپه به زاغه هم رفتیم. آن‌جا خرده سفال‌هایی با نقش و نگارهای رنگی روی زمین پیدا کردیم و از این‌که این رنگ‌ها بعد از این همه سال هنوز روی سفال مانده تعجب کردم. او می‌گفت و از کس دیگری هم شنیدم که هرساله در بهار و بعد از فصل باران می‌شود در این مناطق چیزهایی پیدا کرد. در زاغه چاله‌ای را نشانم داد که در سال گذشته در آن جسدی قدیمی پیدا شده که در میان خاکستر بوده. همه گروه باستان‌شناسی از خاکستر اطراف جسد تعجب کرده بودند. عباس‌پور گفت به‌شان توضیح دادم تا همین چند سال پیش زمستان به زمستان هر خانه و خانواده‌ای خاکستر تنور و آتش‌هایی که برای گرمایش در خانه به پا می‌کرده را جایی نزدیک خانه جمع می‌کرده و در فصل گرم‌تر آن را به زمین کشاورزی منتقل می‌کرده برای تقویت خاک. از روی حجم همین خاکسترها هم می‌شده میزان تمکن مالی خانواده‌ها را تشخیص داد. می‌گفت مثلی بین ما هست که می‌گوید «اگر می‌خواهی خاکستر هم سرت بریزی از خاکستر کسی سرت بریز که تپه بزرگتری دارد!»

گروه باستانشناسی با شنیدن این حرف‌ها تصمیم گرفته سراغ اهالی برود و افسانه‌ها و داستان‌های آن‌ها را گوش کند شاید در کاوش‌ها کمکشان کند و این همان روشی بود که جلال در مردم شناسی داشت. یعنی توجه مستقیم به مردم و نه مطالعات پشت میزی و کتابخانه‌ای.

در زاغه که گویا قدمتش حدود 2000 سال از قره‌تپه بیش‌تر است، هیچ فلزی پیدا نشده و معلوم است تکنولوژی ذوب و استفاده از فلز هنوز در آن زمان به دست نیامده بوده. سوله‌ای هم که در زاغه هنوز پا برجاست کار دکتر نگهبان است و مال قبل از انقلاب و حالا شاگردهای این دکتر نگهبان که هر کدام برای خود استادی شده‌اند در این منطقه کاوش‌هایی انجام داده‌اند. در بین اسامی کسانی که در این منطقه کارهای باستان‌شناسی کرده‌اند این چند اسم را شنیدم: دکتر نگهبان، دکتر ملاصالحی، دکتر ژاله مومنی، دکتر فاضل، دکتر مقدم و .... نکته جالب در باره دکتر ملاصالحی این است که با پیگیری و یک جورهایی توصیه سیمین دانشور در وزارت آموزش عالی آن زمان بورس تحصیلی می‌گیرد و برای تحصیل به یونان و ایتالیا می‌رود و جالب‌تر اینکه ملاصالحی اهل طالقان و همشهری جلال است و این موضوع گویا در توصیه سیمین بی اثر نبوده. او حالا استاد دانشگاه تهران است و مسئولیت‌هایی در کاوش منطقه دارد.

از همان جاده خاکی‌ای که رفته بودیم برگشتیم. این بار که از کنار امامزاده سید علی‌اکبر می‌گذشتیم عباس‌پور گفت راستی می‌دانستی همه هیئت‌های عزاداری سگزآباد در محرم و مخصوصا عاشورا جمع می‌شوند امامزاده. عکس‌های این تجمع و نماز ظهر عاشورایشان را بر دیوارهای شهرداری دیده بودم.

ادامه دارد ....

کد خبر 2022863

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha