پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۱۷

اين سفيدی برف نيست؟

اين سفيدی برف نيست؟

مجموعه داستان «این سفیدی برف نیست؟» نوشته حسن فرامرز از سوی انتشارات افکار منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «این سفیدی برف نیست؟» شامل 11 داستان کوتاه است با عناوین آلبوم، انگشت بی‌حلقه، آذر، اسیر، شب کوتاه آذر، دلتنگی، پیرمرد و «نبرد الجزیره»، پنجره قدی، سرگرد جبرئیلی، چرا عشق نمی‌میرد؟ و عکس.

این کتاب نخستین اثر حسن فرامرز است و داستان‌هایش را در فاصله سال 87 تا 90 نوشته است. عنصر مشترک داستان‌های این مجموعه این است که قهرمان‌ها همه خود را اسیر فرهنگشان می‌دانند و تصور می‌کنند بخشی از فرهنگ حق انتخاب آنها را نادیده می‌گیرد.

در این داستان‌ها بیش از زبان و اقلیم (کردستان ایران) به دغدغه‌های انسانی توجه شده است. بخشی از کتاب را با هم می‌خوانیم:

دلش می‌خواست برود سرش را روی شانه خورشید بگذارد و با همان آرامش و محبت گذشته‌ها صدایش کند: «خورشید، خورشید!» با این احساس ملافه را کنار زد و سر پا ایستاد و به سوی در رفت. اما خورشید که دیگر همسر او نبود... پرتو نقره‌گون ماه جلو پنجره را نیمه روشن کرده بود. ضربانش تند و تندتر شد. خورشید کنار پنجره دراز کشیده بود و سایه بی‌حرکت چند شاخه از درخت توت روی پاهایش افتاده بود. پچ پچ کنان صدا زد: «خورشید!»

کتاب 118 صفحه‌ای «این سفیدی برف نیست؟» در قالب مجموعه «قصه نو» و با بهای 6000 تومان از سوی نشر افكار منتشر شده و در نمایشگاه کتاب تهران هم عرضه می‌شود.

کد خبر 2047272

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha