پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۴ مرداد ۱۳۸۴، ۱۲:۵۳

/ مادرانه هاي شعر امروز /

همان كه بيكسي اش را كسي نمي دانست ...

همان كه بيكسي اش را كسي نمي دانست ...

خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : شاعران و سخنوران فرهنگ و ادب ، همواره در صف اول " ستايش مادر " و تبيين جايگاه معنوي او ايستاده اند كه در اين زمينه ، مصاديق قابل توجهي در ادبيات كهن ما وجود دارد ، شعر و شاعر امروز نيز در اين حوزه ادبي كه با پس زمينه هاي ايدئولوژيكي توام است ، قلم مي زند و محصول تفكر و توصيف خود را بر كاغذ مي آورد :

كسي كه خانه عشق و صفاست ، مادر من
كسي كه بنده خوب خداست ، مادر من

همان كه كودكي ام را پر از تبسم كرد
و با زبان دلم ، با دلم تكلم كرد ...

همان كه با من از آئينه ها سخن مي گفت
و دردهاي دلش را براي من مي گفت

همان كه جز غم و دلواپسي نمي دانست
همان كه بيكسي اش را كسي نمي دانست ...

همان كه ظهر به " نان كلوچه " عادت داشت
به حرف هاي دلش ، ذهن كوچه عادت داشت

دل خزانزده اش ، باغ آشنايي بود
شبيه آينه ، دلبند روشنايي بود ...

***

هنوز باغ ترنم شكفته در چشمت !
و يك بهار تبسم ، نهفته در چشمت !

بهار ، با تو صميمي تر است ، مي دانم
صداقت تو قديمي تر است ، مي دانم

نجابت است كه از چهره تو مي بارد
و دست توست كه در باغ ،  پونه مي كارد

تويي كه روي لبت ، كوچه باغ لبخند است
و حرف هاي تو مضمون سبز پيوند است

و چشمهات ، پر از حس خيس باران است
و در نگاه تو رنگين كمان احسان است

تو رمز و راز مرا ، هر چه هست ، مي فهمي
تو حس آينه را در شكست ، مي فهمي

منم كه وسعت درد تو را نفهميدم !
و راز غربت چشم تو را نپرسيدم !

چگونه از تو بگويم ؟ غمي نهان دارم !
كه در سرودن تو ، لكنت زبان دارم !


                                                      * حميد هنرجو
کد خبر 210901

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha