به گزارش خبرنگار مهر، نشست «گزارش یک تجربه: چند و چون ترجمه ادبیات کودکان و نوجوانان» با سخنرانی هوشنگ مرادی کرمانی، ظهر امروز دوشنبه 27 آبان با حضور غلامعلی حداد عادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و اساتید عضو فرهنگستان در محل کتابخانه فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزار شد.
مرادی کرمانی در آغاز سخنانش گفت: امروز، ویترین کتابفروشیهای ما پر از کتابهای ترجمه است و حجم آثار تالیفی بسیار کم است. اما چرا؟ دلیل این شرایط چیست؟ دلیلش این است که ما در یک جاده یک طرفه حرکت میکنیم و شاهد سرازیر شدن آثار ترجمه به بازار نشرمان هستیم. از گذشتههای دور هم، اینچنین بوده است و به یاد دارم که چند سال پیش با دکتر آجودانی در یکی از کتابخانههای تحقیقاتی لندن مشغول بازدید بودیم که ایشان کتابهایی از انجیل و آموزههای مسیحی را به من نشان داد و گفت این کتابها، به فارسی ترجمه و وارد بازار ایران میشدند. دلیلش هم که مشخص است و مربوط به مبلغان مسیحی میشد. امروز هم که همینطور تند و تند کتابهای ترجمه به دست بچههای ما میرسد، ما چه میکنیم؟
وی افزود: تمام بضاعت ترجمه آثار ادبی ما، همین چند نویسندهای هستند که آثارشان در خارج از ایران ترجمه شده است. بعضی معتقدند این بحث محلی از اعراب ندارد. اما واقعا ما چقدر در این جاده یکطرفه حرکت کردهایم؟ چه تعداد کتاب داشتهایم که به آن طرف مرزها رفته و ترجمه شده است؟ بله ادبیات کلاسیک ما برای خارج از مرزها شناخته شده است و چهرهای مانند خیام معروفترین و پرترجمهترین کتاب ما بوده است. این سفره، یک سفره جهانی است که اگر بتوانیم موقعیتهای فکری خودمان را بیآنکه دچار سیاستزدگی، اقتصادزدگی و عقیدهزدگی شویم، میتوانیم سهم خودمان را از آن برداشت کنیم.
نویسنده «قصههای مجید» ادامه داد: اگر بخواهیم راهی به سوی موفقیت پیدا کنیم، طبیعی است که ادبیات کودک و نوجوان، راه سالمتر و نزدیکتری است. ما چند شخصیت از شخصیتهای داستانیمان را مانند پینوکیو، اولیور توییست، جودی آبوت و ... تبدیل به فرهنگ و چهره کردهایم؟ در حالی که امروز مردم ما پینوکیو را به عنوان نماد دروغگویی میشناسند و در کاریکاتورها و نقاشیهایشان هم از این شخصیت استفاده میکنند. پینوکیو دیگر وارد فرهنگ ما شده است. دلیلش هم این است که این شخصیت و دیگر شخصیتهای داستانی که چنین هستند، با وجود این که به کمک سینما، تثبیت شدهاند، اما در مرحله اول خوب ساخته و سپس معرفی شدهاند. چرا ما حسن کچل یا ماهپیشونی را به مردم دنیا معرفی نکنیم تا حرفهای ما را بزنند؟
مرادی کرمانی گفت: اگر سینمای ما از چنین شخصیتهای داستانیمان بهره بگیرد، میشود و ممکن است که آنها را جهانی کنیم. در منطقه اطراف خودمان کشورهایی مانند هند، مصر و ... و کارگردانی از خودمان مانند عباس کیارستمی که جهانی شدهاند، همه از ادبیات کودک وام گرفتند. اولین آثار این کارگردانان که مطرح شد و جایزه گرفت، یا اثری برای کودکان بوده و یا درباره کودکان بوده است. «خمره» یا «خانه دوست کجاست؟» آثاری بودند که براساس داستانها ساخته شدند. قبل از همه هم سهراب شهید ثالث اقدام به این کار کرد. ادبیات هم همینطور است. ما قصههایی داریم که میتوانند ترجمه شوند و فرهنگ ما را معرفی کنند اما انصافا در کتابفروشیهای خارجی، نمیتوانید کتابی درباره افسانههای ایرانی پیدا کنیم، در حالی که ما در این زمینه غنی هستیم. اما متاسفانه این گنجینه را همینجا نگه داشتهایم و به جای دیگر انتقالش ندادهایم.
این نویسنده در ادامه گفت: بزرگترین عیب ادبیات کودک و نوجوان ما، سیاستزدگی است؛ همانطور که ادبیات بزرگسالمان سیاستزده است. زمانی میتوانیم ادعا کنیم اثری ماندگار است که بتواند زمان، مکان، موقعیت و خیلی عوامل دیگری که به ادبیات ضربه میزند، در نوردد و نگاه شفاف و بیمسالهای داشته باشد. من نمونههایی را دیدهام که در کشورمان به چاپ سیام رسیدهاند اما وقتی به خارج میروند و ترجمه میشوند، رقم چاپیشان از چاپ دوم و سوم عبور نمیکند. امروز نسل دوم و سوم بچههای ایرانی در خارج از ایران زندگی میکنند که بسیاریشان در آنجا متولد شده و زبان فارسیشان ضعیف است. این گروه هم بخشی از مخاطبان آثار ترجمه شده ما هستند. معرفی شخصیتهای داستانی ما برای ایرانیهای نسل دوم و سوم خارج از کشور بسیار مهم است.
مولف داستان «خمره» گفت: جیغهای سیاسی، اثر را از یک داستان هنری، به یک بیانیه سیاسی یا اعتقادی تبدیل میکند. اگر اثر چنین ویژگی و مشخصهای نداشت، ماندگار خواهد شد. یکی از دلایل کمبود و نقصانهای نشر در کشورمان و عدم استقبال مردم از کتاب، این است که بسیاری از ایرانیهایی که از کشور رفتند، چه خوب چه بد، چه ساواکی و چه انقلابی، از جمعیت کتابخوان بودهاند و همانهایی هستند که امروزه بسیاری از کتابفروشیهای جهان را تجهیز میکنند.
وی افزود: ما در وهله اول به یک گروه مترجم و ویراستار درجه یک نیاز داریم که به زبان مورد نظر فکر کنند. یعنی اگر قرار است مترجمی به انگلیسی ترجمه کند، بتواند به آن زبان فکر کند. مترجم باید بتواند به آن زبان فکر کند. یک بار با ذبیحالله منصور مصاحبهای داشتم. او میگفت «اشتباه مترجمان ما این است که فکر میکنند همه مردم میخواهند آثار خارجیها را بخوانند در حالی که مردم ایران، تشنه داستانخواندن هستند. من آثار خارجی را میگیرم و ایرانیشان میکنم. آن نویسنده اثرش را برای ملت خودش تولید کرده، من هم سعی میکنم برای مردم خودم حرف بزنم.»
مرادی کرمانی در بخش دیگری از سخنانش گفت: زمانی که جرج بوش ایران را محور شرارت مینامید، این سوال برای من پیش آمد که مردم آمریکا، ملت ایران را میشناسند؟ بعد به این نتیجه رسیدم که نه نمیشناسند و فقط سخنانی را از رئیس جمهورشان درباره ما میشنوند و همین محور قضاوتشان میشود. شاملو حرفی دارد که حالا یا نقل قول است و یا متعلق به خودش و آن هم اینکه اگر بخواهیم شعر را ترجمه کنیم، مثل این است که از آواز پرندهای لذت ببریم و او را بکشیم و بخوریم. در ترجمه داستان هم همینطور است. یعنی اگر مترجم نتواند در زبان اثر فرو برود، نمیتواند آن را به خوبی ترجمه کند. کما اینکه 3 کتاب از کتابهایم در خارج از ایران ترجمه شدند و ترجمه خوبی هم نداشتند و شکست خوردند.
این نویسنده کودک و نوجوان گفت: به نظرم محمدعلی جمالزاده یک ایرانی واقعا علاقهمند به ایران بود. یک بار یکی از دوستان، تعدادی از داستانهای من را برایش برده بود. جمالزاده پس از خواندن داستانها برایم نامهای نوشت و گفت کتابهایت باید ترجمه و در خارج از کشور عرضه شوند. یک بار هم به نماینده اقتصادیاش در ایران سپرد که به خرج من عدسپلویی بپز و دولتآبادی، باستانی پاریزی، علیرضا حیدری و مرادی کرمانی را دعوت کن، با هم غذا بخورید. اشاره به این نکته هم مهم است که در سفری به اتریش، متوجه شدم که جایزه کتاب سال کودک و نوجوان این کشور توسط وزارت آموزش و پرورش اهدا میشود.
وی در پایان با بیان خاطراتی از زندگی و دوران نویسندگی و نوشتن کتاب «مربای شیرین» گفت: به خاطر کتاب مربای شیرین، کارخانه ایرانخودرو از من تقدیر کرد. به من گفتند چیزی را که ما و مهندسان مرتب در کارخانه میگوییم و اصرار داریم که اگر یک پیچ و مهره جابهجا شود، زندگی 10 خانواده به خطر میافتد، تو به زبان راحت و ساده در کتابت گفتهای. یادم میآید که نزدیک عید نوروز هم بود. گفتند امسال علاوه بر عیدیهایی که همیشه به کارگران کارخانه میدادیم، یک نسخه از کتاب مربای شیرین هم میدهیم. به این ترتیب 12 هزار نسخه از کتاب را خریدند و به کارگران ایرانخودرو هدیه دادند. من تا به حال سفارشی کار نکردهام. البته زمانی که در رادیو بودم، سفارشی کار میکردم اما از زمانی که کتاب مینویسم، کار سفارشی انجام ندادهام. امیدوارم در آثاری که تولید و ترجمه میکنیم، هیچ وقت نگوییم مثل ما باشید یا چه کنید و نکنید، بلکه فقط چیزی را که هست بگوییم.
نظر شما