به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «زنان و ده راه زندگی» شامل درسهای زندگی است که نویسندهاش در طول تحول روحی و معنوی خود طی 30 سال با آنها آشنا شده است. نویسنده کتاب میگوید با آنکه اطلاعات آن در طول این 30 سال، بردبارانه در وجودش رشد کرده است، نمیتوانسته کتاب را در ده سال، پنج سال و حتی دو سال بنویسد. مانند سوپی که شما میدانید هنوز نیاز به کمی جوشیدن دارد، این غذای روحی نیز به 24 ماه پیش از چاپ این اثر نیاز داشته تا آخرین ادویهها به آن اضافه شود.
باربارادو آنجلس میگوید این کتاب، پاسخی را که من برای سئوالها یافتهام، به صورت 10 اصل مهم، یا 10 راز درباره زندگی مطرح میکند. درباره این اصول اساسی و جهانی، هزاران سال در همه سنتهای بزرگ فلسفی و معنوی جهان نوشته و تدریس شده است.
این پژوهشگر همچنین در مقدمه کتابش اشاره کرده است: هرچند این کتاب به بیان یک زن نوشته شده، ولی چنین نیست که این «رازها» جنبه جهانی نداشته باشند، یا به کار مردها نیایند، که میآیند. من میخواهم این کتاب را به زنان ـ خواهران معنوی خودم ـ تقدیم کنم.... جان سخن اینکه، این کتاب یک هدیه است؛ البته هدیهای نه از طرف من به شما، بلکه از طرف شما به خودتان. ممکن است بر این باور باشید که این کتاب را به این دلیل میخوانید که جالب و جذاب است، یا به دلیل اینکه دوستی آن را به شما داده است. اما من یک راز با شما در میان میگذارم. شما این کتاب را به این دلیل در دست گرفتهاید که برای شما اینک زمان دریافت یک هدیه رسیده است؛ هدیهای از جانب خدا، یا هر منبع لطفی که شما به او اعتقاد دارید!
این کتاب 10 فصل دارد و هر فصل به نام یک راز نامگذاری شده است. یعنی فصل اول، راز اول و باقی فصول نیز، رازهای دیگر این کتاب هستند. اسامی فصول یا رازهای این کتاب به ترتیب عبارتاند از:
«هرآنچه برای خوشحال بودن بدان نیاز دارید، در درون شماست!»، «هدف از زندگی شما، رشد و تعالی به بهترین شکل ممکن است»، «تغییر اجتنابناپذیر است؛ پس، از مقاومت در برابر آن دست بردارید و ...»، «همه موانع، درسهایی هستند در لباس مبدل، آنها را گرامی بداریم و ...»، «ذهن شما، تجربه شما از حقیقت را خلق میکند، پس یاد بگیرید که...»، «ترس، پویایی شما را از بین میبرد؛...»، «باید خویشتن را دوست بدارید، قبل از آنکه به دیگری عشق بورزید...»، «همه روابط به منزله آینههای شمایند و ...»، «آزادی حقیقی از برخورد شما با زندگی ناشی میشود،...» و «پرسش هرچه باشد، پاسخ آن عشق است!».
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
در جلسه سخنرانی، صدها نفر دیگر بودند که به هر کلمهای که میگفتم اهمیت میدادند، اما ذهن من توجه انتخابی خود را در جایی داده بود که در آن مشکلی را کشف کرده باشد. اکنون شما میتوانید تصور کنید که این مسئله تا چه حد برای من گیجکننده بود. وقتی سخنرانی را به پایان بردم، احساس درماندگی میکردم. از روی سن پایین آمدم. وقتی از رئیس جلسه به خاطر ایراد نکردن سخنرانی بهتر عذرخواهی کردم، او با تعجب گفت: «منظورت چیست؟ سخنرانی تو خیلی جالب بود» و من با خودم فکر میکردم: «مردی که در ردیف دهم نشسته بود، لابد اینگونه فکر نمیکند!»
سالهای نخست حرفهای من بدینسان گذشت. یک روز من تجربهای داشتم که درباره راز پنجم و قدرت ذهن در خلق واقعیت، درس مهمی به من داد. در آن روز من سخنران یک کنوانسیون بودم و سخنرانی مهمی در میان جمعیتی انبوه ایراد میکردم؛ در اثنای سخنرانی، ذهن من مثل همیشه کسی را پیدا کرد که به نظر نمیرسید از سخنان من خشنود باشد؛ او زنی بود که ردیف جلو نشسته بود و در تمام مدت سخنرانی بدون این که لبخندی بزند، نشسته بود و آه میکشید؛ مثل این که برای خارج شدن از سالن عجله داشت؛ او حتی بارها به ساعتش نگاه کرد و این احساس بدتری به من داد.
بعد از سخنرانی، داشتم کتابهایم را برای مردم امضا میکردم که متوجه شدم آن زن به من نزدیک میشود. اولین تصورم این بود: «اوه نه... لابد او یکی از منتقدانی است که میخواهد بگوید که در سخنرانی من چه اشتباهاتی بوده است.»
خودم را برای مکالمه آماده کرده بودم، اما آن زن اینگونه شروع کرد: «میدانم که سرتان خیلی شلوغ است، ولی من نتوانستم بدون سپاسگزاری از شما سالن را ترک کنم...
چاپ دوم این کتاب با 264 صفحه، شمارگان هزار و 500 نسخه و قیمت 12 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما