ترانه طنزی که ناصر فیض در انجمن شعر شهر خواند

ترانه طنزی که ناصر فیض در انجمن شعر شهر خواند

«انجمن شعر شهر» با حضور جمع کثیری از اهالی منطقه یک تهران و شعرخوانی شاعران درباره شهر تهران در فرهنگسرای ابن سینا آغاز به کار کرد که در میان شعرهای قرائت شده، شعر طنز ناصر فیض، بسیار خواندنی است.

به گزارش خبرنگار مهر شب گذشته و در مراسمی که با حضور گسترده و دور از انتظار مردم شهر تهران، ساکن در منطقه یک برگزار شد؛ «شب شعر شهر تماشا» و انجمن شعر شهر با حضور جمع کثیری از شاعران کشور افتتاح شد.

در ابتدای این مراسم، حجت‌الله نصرتی در سخنانی با خو‌شامدگویی به حاضران اظهار امیدواری کرد با افتتاح این انجمن شعر، به زودی اشعار شهروندان تهرانی توسط این انجمن و در قالب کتابی منتشر شد.

اما بخش عمده‌ای از این مراسم به شعرخوانی جمعی از شاعران کشور اختصاص داشت که وجه سرایش تمام آنها شعر و زندگی در تهران بود.

علیرضا قزوه نخستین شاعری بود که در این مراسم به شعرخوانی پرداخت. قزوه ابتدا غزلی به این ترتیب را قرائت کرد:

در همان صبحی که انسان‌ها به دنیا آمدند
شانه‌ای لرزید، باران‌ها به دنیا آمدند
توی گلدان زمین انسان گلی دلتنگ بود
گل تبسم کرد، گلدان‌ها به دنیا آمدند
گیسویی آشفت، اندوه غریبان تازه شد
شانه‌ای خم شد، پریشان‌ها به دنیا آمدند
بعد باران آمد و دنبال زلف ما دوید
بال وا کردیم، توفان‌ها به دنیا آمدند
حسرتی خشکید، باغ فطرتی بیدار شد
حیرتی گل کرد، عرفان‌ها به دنیا آمدند
دیده وا کردیم دیدیم آسمان در چشم ماست
چشم را بستیم مژگان‌ها به دنیا آمدند
پیش‌تر از ما و من اویی به نام عشق بود
این و آن مردند تا «آن»‌ها به دنیا آمدند
کفر و عصیان بر مدار خشم و شهوت می‌تنید
با دعای عشق، ایمان‌ها به دنیا آمدند
آدمی در غار تنهایی به دوری فکر کرد
 دور دوری بود، دوران‌ها به دنیا آمدند
خانه‌ها دلتنگی حواست، پشت کوچه‌ها
آدمی گم شد، خیابان‌ها به دنیا آمدند
من به دنبال کسی می‌گردم از روز نخست
از همان صبحی که انسان‌ها به دنیا آمدند

قزوه در ادامه نیز شعری از کتاب تازه منتشر شده خودش، «صبح بنارس» به شرح زیر خواند:

بعد رفتم به سراغ چمدان‌های قدیمی
عکس‌های من و دلتنگی یاران صمیمی
روزهایی همه محبوس در انباری خانه
خاطراتی همه زندانی در دفتر سیمی
رفته بودم به چهل سالگی غربت بابا
با همان سوز که می‌گفت: خدایا تو کریمی
مشهد و عکس پدر، ضامن آهو و دل من
گریه هم پاک نکرد از دل من گرد یتیمی
تازه همسایه باران و خیابان شده بودیم
کاشی چاردهم روبروی کوی نسیمی
عشق را تجربه می‌کردم در ساعت انشا
شعر را تجزیه می‌کردم در دفتر شیمی
نام‌هایی که نه در خاطره ماندند و نه در دل
ساعت جبر شد و غرغر استاد عظیمی
اردوی رامسر و گم شدنم در شب مجنون
رقص موسای عرب، خنده مسعود کریمی
این یکی هست ولی از همه شهر بریده
آن یکی را سرطان کشت، سلامی ... نه، سلیمی
این یکی عشق هدایت داشت با عشق فرانسه
آن یکی قصه‌نویسی شد در حدّ حکیمی
آن یکی پنجره‌ای وا کرد از غربت فکّه
این یکی ماند گرفتندش در خانه تیمی
این یکی باز منم شاعر دلتنگی یاران
این یکی باز منم در چمدان‌های قدیمی...

شاعر بعدی این مراسم نیز میلاد عرفان‌پور بود که بنا بر اعلام در این مراسم مدیر انجمن شعر شهر نیز هست.

وی در نوبت شعرخوانی خود به بازخوانی برخی از رباعیاتش به شرح زیر پرداخت:

خاکی بودم به خویش مغرور شدم
بر اصل خودم وصله ناجور شدم
تو کوه به کوه می‌رسیدی به خودت
من شهر به شهر از خودم دور شدم

................

این کوه سپید کدخدایی بودست
اینجا همه باغ دلگشایی بوده است
این برج بلند روزگاری سروی
تهران بزرگ روستایی بوده است

.............

در شهر خیابان به خیابان مردم
آشفته میان راه‌بندان مردم
از ترس چه اینگونه گریزان دنیاست
دنبال چه اینگونه شتابان مردم

............

بی‌رونق و بی‌عبور شد قبرستان
زنده، زنده به گور شد قبرستان
مردم اگر از مرگ نمی‌ترسیدند
از شهر چرا دور شد قبرستان

.................

در این همه رنگ آنچه می‌خواهی نیست
در این همه راه غیر گمراهی نیست
در شهر خیابان به خیابان گشتم
آنقدر که آگهی است آگاهی نیست

...........

پوشانده به تن قبای رسمی در صف
دنبال کمی هوای رسمی در صف
ده بود و درخت‌های عاشق در صف
شهر است و درخت‌های رسمی در صف

................

آری به خطا همیشه کوچک دیده
از آن بالا همیشه کوچک دیده
پیداست چرا برج‌نشین مغرور است
آدم‌ها را همیشه کوچک دیده

..............

آه است خیابان به خیابان به لبم
از این همه بی‌تفاوتی در عجبم
تو مثل مسافری که دیرش شده است
من مثل چراغ قرمز نیمه‌شبم

...............

گل پرده دریده رنگ و بو بفروشد
بلبل همه جا راز مگو بفروشد
این شهر بزرگ از فروشنده پر است
بیچاره کسی که آبرو بفروشد

...............

بی‌تو همه خاطره‌ها خاک شده است
از شهر نشان عشق ما پاک شده است
دیریست که گلفروشی کوچه ما
بنگاه معاملات املاک شده است.

ناصر فیض شاعر و مسئول دفتر طنز حوزه هنری نیز از دیگر شاعرانی بود که در این مراسم به شعرخوانی پرداخت. یکی از اشعار فیض که در این نشست قرائت شد و مورد استقبال حاضران قرار گرفت به شرح زیر بود:

خب، می‌گن درست می‌شه ـ منم می‌گم ـ چرا نشه!
قدیمام درست می‌شد، پس واسه چى حالا نشه؟!
تو عزاى ما بیاین، عروسى‌مون پیشکشتون
منم از خدا می‌خوام عروسى‌تون عزا نشه...
اگه آبادى رو دوست دارین، حواستون باشه
کسى از جایى اومد، رفیق کدخدا نشه!
تا به جایى مى‌رسن خدا رو از یاد می‌برن
هر کى معتبر می‌شه بشه، ولى گدا نشه!
یه خونه ت دو تا بشه خوبه! ولى به شرطى که
جلوى هر کس و ناکس کمرت دو تا نشه
اگه خواست اینجورى شه، بذار خونه ت طورى باشه
که اگه یه مهمونم داشتى تو خونه جا نشه!
دعواى تو خونه رو تو خونه فیصله‌ش بدین
خوبه اسرار آدم تو کوچه بر ملا نشه
نذا غم سرت خراب شه! بمونى رو دستمون
مثل مستاجر بد که از تو خونه پا نشه
گلیم بخت آدم خیلى باید سفید باشه
بره تو بشکه قیر اما جایى ش سیا نشه
من خدارو وقتى می‌شناسم که معصیت باشه!
داورى کشکه اگه توى زمین خطا نشه
نمی‌دونم این خوبه براى آدم یا بده؟!
که زنش تا آخر عمرم ازش جدا نشه!
خیلى‌ها زن می‌گیرن اما یه روز طلاق می‌دن
مگه آدم می‌شه که دچار اشتبا نشه؟!
به جاى پسر بگو اژدها، اصلاً بگو مار
واسه دست پدرش وقتى پسر عصا نشه
بعضى از شاعرا تو قطار به دنیا اومدن
کاش که بعد از این دیگه شاعرى زا به را نشه!
خب منم شاعرم، اما از همون اول کار
نمى‌خواستم به کسى بگم،یه وخ ریا نشه!
شعر ما پا توى کفش هیچ کسى نمى‌کنه
تا زمانى که کسى موى دماغ ما نشه
اگه چیزى هم نوشتیم، نگرونیم همیشه
ما که هیچ... یه وخ کسى مزاحم شما نشه!

علی‌محمد مودب و مدیر موسسه فرهنگی شهرستان ادب نیز از دیگر شاعرانی بود که در این مراسم به شعرخوانی پرداخت که متن این اشعار در ادامه می‌آید:

ارتفاعات سیمان
 دشت‌های بتون آرمه
گونه‌های پلاستیک لیلا
 من علی‌رغم اینها
 بی‌مهابا
 تورا دوست دارم

.................

مغازه‌دارها
به چشم‌های من نگاه می‌کنند
مگر نگاه من خریدنی است؟
تو باستان‌شناس پیر!
به پیکر عتیقه‌ات بگو
چه چیز این دل شکسته دیدنی است؟

..................

چو دشتی پريشان و تنها
اگر چند عمری
دل آشفته از شيوه گردباد تو بودم
ولي باز هر بار
به محض طلوع سكوتی
پر از قاصدك‌های ياد تو بودم!
کد خبر 2214133

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha