خبرنگار گروه فرهنگ و هنر "مهر" با "بهروز اثباتي"، مديرعامل موسسه فرهنگي - هنري " روايت " درباره چالشها و بايدها و نبايدهاي پيش روي وزير جديد فرهنگ و ارشاد اسلامي، مصاحبه اي انجام داد كه مي خوانيد:
مهر: اينگونه مطرح مي شود كه دولت جديد تئوريهاي فرهنگي جديدي دارد كه با سياستهاي گذشته متفاوت -يا در مواددي متناقض - است. واقعيت اين است كه اگر چنين باشد اين تئوريها احتياج به تدوين دارد و درعين حال نيازمند الگويي است كه مبناي عمل قرار بگيرد. نظر شما چيست؟
اثباتي : در بعد نظري اينكه يك جامعه ، ملت يا حكومت - كه البته اين سه مقوله با هم متفاوتند- بتوانند به تئوري پردازي در مقوله اي در عرصه فرهنگ برسند، مستلزم تمهيدات تاريخي مفصلي است و به مقدمه تاريخي نياز دارد و مي بايست مسير بالندگي ماهوي طي شده باشد، تا تئوري فرهنگي بوجود آيد. از سوي ديگر اصولا نمي توانيم اينگونه بگوييم كه يك دولت 4 ساله صرفا بر مبناي تئوري ها بتواند كار كند. كار بر مبناي تئوري، فضاي زماني بيشتري احتياج دارد. تئوري هايي كه اكنون در غرب مطرح است ، مثلا همين تئوري "جنگ تمدنها" كه هانگتينتون آن را مطرح كرده، يك بستر 30 ساله دارد. يا تئوري گراند فولر كه اخيرا بطور جدي مطرح شده است ، در يك بستر 15 ساله حركت كرده و اساسا دولت آمريكا در حالي كه مبناهاي يك تئوري را اجرا مي كند سه چهار تئوري ذخيره اي دارد. بدينگونه يك دولت كه در آنجا سر كار مي آيد، قادر است تئوري خود را عوض كند. در حقيقت تئوري فولر، ذخيره تئوري هانگتينتون است كه بايد از 2010 به بعد به اجرا گذاشته شود. با ذكر اين مقدمه كوتاه كه به نوبه خود ساعتها بحث مي طلبد، مي خواهم بگويم كه در واقع از دولت آقاي احمدي نژاد يا از دولت آقاي خاتمي انتظار اينكه شاهد يك رفتار مديريتي تئوريك باشيم ، نمي تواند وجود داشته باشد. در عين حال تفاوت در جهان بيني ممكن است وجود داشته باشد.
به علاوه اصولا ساخت جامعه ايران هنوز آنقدر تكميل نشده است كه بر منباي تئوري ها تغيير رفتار بدهد و در جامعه ما تنها بر مبناي جهان بيني ها و ايدئولوژي ها تغيير رفتار صورت مي پذيرد. با اين توضيح من واژه تناقض را در سوال شما غير قابل قبول مي دانم.
من بين جهان بيني يا ايدئولوژي حاكم بر دولت آقاي خاتمي و آقاي احمدي نژاد "تناقض" نمي بينم، اما "تفاوت" كامل مشهود است كه علت اين تفاوتها به مباني تبيين ايدئولوژي آنها بر مي گردد. اما بايد بدانيم كه دولتها در ايران اساسا برمبناي جهان بيني حضرت امام (ره) روي كار مي آيند. هم از حكومت آقاي خاتمي - البته به جز يك مقاطع خاص - و هم در دولتهاي آقاي هاشمي و هم در دولت آقاي احمدي نژاد، انشاءالله اينگونه است كه زير انداخت ايدئولوژيك و رفتار مديريتي را ولايت و مقام معظم رهبري تبيين مي كنند. لذا بين وزارت آقاي مسجد جامعي در سه چهار سال آخر و دو سه سال اول وزارت آقاي صفار هرندي تفاوت زياد خواهيم ديد. اما تناقض وجود ندارد و ديگر اينكه اين دو، در مباني اشتراكات بسياري دارد.
مهر : خوب، در عرصه فرهنگ و هنر، گاهي تفاوتها خيلي جدي است. آنقدر كه ممكن است به حيطه نقض هم ورود پيدا كند. مثلا در بحث اولويت ها، تا پيش از صدور حكم آقاي احمدي نژاد، براي رييس سازمان ميراث فرهنگي، زيارتگاهها و به ويژه مضجع شريف امام رضا(ع) تا به اين حد، مورد تاكيد و توجه مبنايي قرار نگرفته بودند.
اثباتي: اما به هر حال تناقض وجود ندارد. نقص يعني اينكه وقتي كه چيزي آمد، وجود قبلي را از بين ببرد. ما دردوره آقاي خاتمي، به مساجد يا مضجع شريف آقاعلي ابن موسي الرضا(ع) نرسيديم؟ به بارگاه حضرت عبدالعظيم توجه نشد؟ خوب، هرگز چنين نبود. تناقض در كار نيست. اما در نوع ارزشگذاريها تفاوتهايي بوجود آمده است. در جامعه ايراني اساسا مباني به دست دولتها تغيير نمي كند و اين به خاطر پيشينيه فرهنگي جامعه ما با چند هزار سال سابقه است كه مبناي رفتار مسوولان ما را حفظ مي كند.
در جامعه ايراني، خود به خود، هميشه، ساده زيستي ، مبناست. آقاي احمدي نژاد با اين مبنا مورد اقبال مردم قرار گرفت. حالا اين مبنا، در برنامه هاي فرهنگي يك وزارتخانه ، تجلي پيدا مي كند. البته فورا بايد بگويم كه اساسا مشكل بزرگ ما اين است كه اختيارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي محدود است. چنانكه اساسا ارگان اثر گذاري نيست. يكي از اعتراضات درجامعه ايراني به فرهنگ تصويري ، به صدا و سيما وارد مي شود. بر اساس اين اعتراضات چرا بايد خانه هاي آنچناني در سيما به نمايش گذاشته شود.
اساسا من معتقدم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت آقاي احمدي نژاد، در اولويت ها نسبت به گذشته تفاوت دارد و نه تناقض، بلكه اين يك مرحله تازه اي است در جهت رشد فرهنگ انقلاب .
مهر: اين رويكرد تازه، احتياج به يك برنامه تدوين شده و نيز يك الگو دارد. اينطور نيست؟
اثباتي: امروز نگرش استراتژيك، سازمان را توصيه مي كند ، برنامه هاي درازمدت ، ميان مدت و ... كه در نظام ما در برنامه چشم انداز 20 ساله پيش بيني و تدوين شده است . پس هر دولتي ، پيشينه فرهنگي ملي، برنامه 20 ساله و برنامه 5 ساله را آماده و تدوين شده با خود همراه دارد. كار دولت جديد، تدوين سياستهاي كلي اي كه برنامه 5 ساله در قالب چهار برنامه يك ساله كه نحوه بودجه ريزي را تعيين مي كند، خواهد بود. بر اين اساس، ما حتي تفاوتها در دولت جديد را از سال آينده به بعد شاهد خواهيم بود، نه فردا. مشكل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ما، اساسا صرف هدفگذاري نيست. مشكل مكانيزمهاي دروني است كه نسبت به دستيابي به اهداف بايد عمل كنند.
مهر: آيا اينك الگويي در اختيار ما هست كه قادر باشيم در راه رفع و دفع اين مشكلات گام برداريم؟
اثباتي: الگوهايي كه در دنيا، اساس رفتار مديريتي قرار مي گيرند، يكي بر اساس الگوي كاپيتاليسم است. اين هماني است كه در كلاسها درس مي دهند. مثل مديريت مكانيكي و مديريت علمي و علم مديريت و انديشه هاي ما كه متاسفانه بخش عمده آموزه هاي علمي مديران ما فقط همين بحثها است. بدتر اينكه امروزه معيار ارزش مديريت ما هم اينهاست و كارايي سنجي و جنبه هايي كه قبلا توي كتاب بوده، امروز براي ما شاخص شده است .
يعني وقتي مي خواهند ببينند مدير و وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي چه كرده ، مدل را از غرب مي گيرند، شاخصه هاي توانمندي را هم از غرب مي گيرند. اين راه، علي الاصول ما را به جايي نمي رساند. چرا سراغ غرب رفته ايم؟ چون يا خودمان الگويي نداريم يا اينكه خود باخته ايم.
مدل ديگر هم الگوهاي كمونيستي است كه البته در كشورما هرگز طرفداري نداشته است. چون جامعه ايران اصولا با اين مبناها مشكل داشته است. گرچه ماركسيستها امروز در جامعه آمريكا هم نفوذ كرده اند.
يك مدل بومي - شرقي هم وجود دارد كه ديگر غير قابل كاربرد شناخته مي شود.
به نظر من، چالش اصلي آقاي صفار هرندي همينجاست . يعني دولت بايد به گونه اي زير انداخت علمي رفتار مديريتي را، به يك مدل اسلامي - ايراني تغيير بدهد. در مديريت فرهنگي كه با تمام شاخصه هايي كه هم براي دنيا مقبول باشد و هم آنها را به انديشه وا دارد، همخواني داشته باشد و اين كار دشوار است . زيرا ما چگونه مي توانيم معاونت سينمايي يا مديريت مركز هنرهاي نمايشي را كه تمام مكانيسمهايش با آن مدلهاي غرب همخواني دارد، متحول كنيم . اگر آقاي صفار هرندي در چهار سال آينده بتواند به ما و به دنيا نشان بدهد يك روش و مدل مديريت فرهنگي ايراني - اسلامي قابل ارائه بوده و از يك زير انداخت ايدئولوژيك برخوردار است، من فكر مي كنم، آنچه مقام معظم رهبري، در حوزه فرهنگ تبيين كرده اند، محقق خواهد شد.
تهيه اين مدل محتاج يك زير ساخت مطالعاتي قوي و وسيع است. گروه مشاوران توانمندي بايد تجهيز شوند. اگر اين مشكل حل شود، خود به خود بقيه مسائلي كه بطور طبيعي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با آنها روياروست، مرتفع خواهند شد.
اگر چنين نشود آقاي هرندي با هر تفاوت رويه، چاره اي ندارد كه مجددا وارد همان نظامهاي معمول فرهنگيان جامعه بشود. فرهنگيان درجامعه ما نظامي براي خودشان دارند كه بخشي از اين نظامها، مزاحم انقلاب اسلامي هم بوده است. كه در سالهاي پس از انقلاب محكم ترهم شده است. امروزه هم خود را تقويت كرده است و من شك ندارم اين نظام حتما كمند خود را به وزارت آقاي صفار هرندي هم خواهد پيچيد، مگر اينكه ايشان به فكر پديد آوردن مدل تازه مديريت فرهنگي باشد.
مهر: به نظرم شما از اقدامي سخن مي گوييد كه بايد با كاهش تبعات منفي احتمالي هم همراه بايد باشد. آيا اين كه تغيير مدلها بايد با كمترين تبعات صورت بپذيرد، موافقيد؟
اثباتي: من معتقدم ما اصلا از تبعات نه تنها نبايد بهراسيم ، بلكه حتما و بايد تبعات را بپذيريم و از خود دفاع كنيم. بعد از جنگ دوم، در آمريكا مبناي حكومت مقابله با كمونيست بود. آنها با اولين كسي كه با اين مبنا برخورد كردند، چارلي چاپلين بود. چاپلين قطب سينما بود، گناه او ساختن يك فيلم بود كه در آن بسيار لطيف به موضوعي مي پردازد كه حكومت آمريكا با آن مخالف است و حكومت رسما چاپلين را از آمريكا اخراج كرد. اين اقدام حتي تبديل به يك برگ برنده براي آنها شده و هنوز آنها به اين كار خود مي نازند.
ما داريم چه مي كنيم؟ كسي با پيشينه خاص گرايشهاي خاص با توليدات آلترناتيوي ضد ارزشي خاص، چندين سال است در اين كشور بدون هيچ مزاحمتي هر كاري دلش مي خواهد مي كند.
تبعات نتيجه قطعي و طبيعي هر اقدامي است. همواره دنيا محو اراده دولتهاي محكم است. البته براي انجام هراقدام فرهنگي هنري بايد كوشيد كه تبعات مثبت بيشتر و تبعات منفي كمتر شود.
مهر: خوب، براي برنامه مند عمل كردن از چه الگويي بايد بهره جست؟
اثباتي: در كلاس با دانشجويان پروژه اي داشتيم با عنوان بررسي ديدگاهها، آراء و انديشه هاي فرهنگي امام خميني و مقام معظم رهبري. خود من هم به فيشهايي كه از قبل آماده كرده بودم، مراجعه كردم و نيز فيشهاي تازه آماده كردم . بر مبناي آن تحقيقات مي خواهم بگويم كه مبناي مديريت فرهنگي ما از سال 1342 تا 1356 در فرمايشات حضرت امام(ره) و بطور تكميلي در بيانات مقام معظم رهبري وجود دارد. امام در يك سخنراني پيش از 30 صفحه اي در سال 56 بسياري از اصول مديريت فرهنگي را تبيين كرده اند.
معتقدم ما امام را كنار گذاشته ايم. آيا از خود پرسيده ايم كه امام چه ابزاري داشتند؟ روزنامه داشتند؟ سينما داشتند؟ راديو و تلويزيون داشتند؟ پس چطور صداي امام دنيا را تكان مي داد؟ در پاريس مي فرمايند من سخنگو ندارم. من ابتدا فكر مي كردم منظور ايشان سخنگوي سياسي است، اما الان تحقيق كه مي كنم به اين نتيجه مي رسم كه ايشان بدينگونه نظام اطلاع رساني خود را تبيين مي كنند. آيا از سيستم اطلاع رساني امام(ره) تاكنون ما الگو برداري كرده ايم؟ حتي تحقيق كرده ايم كه آن سيستم چه بود؟ امام در نوفل لوشاتو سخنراني مي كردند، چند ساعت بعد نوار و دستنوشته هاي آن سخنراني در سراسر ايران موجود بود، سيستمي را كه اينقدر كاراست ، چقدر ما مطالعه كرده ايم؟ لطفا كسي از طرح اين انتقاد نتيجه گيري نكند كه نبايد به تئوريهاي غربي اعتنا كرد، هرگز. بنده خود به عنوان يك برادر كوچك، بخش زيادي از وقتم بطور مستمر صرف مطالعه عميق تئوريهاي نو به نوي غربي مي شود. اما همچنان معتقدم و هرچه از هر سوي جهان مطالعه مي كنم، بيشتر به اين حقيقت بلا انكار پي مي برم كه امام هرچه براي پيشرفت كشور ايران اسلامي نياز است، به ما گفته اند و فرياد از اينكه امام براي ما شده است تنها و تنها روزهاي 13 و 14 و 15 خرداد، همين و بس. و دريغ كه يك جريان به بررسي و استخراج انديشه هاي امام(ره)همت گمارده باشد.
اين درد دلها را بيان كردم كه بگويم آقاي صفار هرندي براي پيدا كردن الگوي مديريت فرهنگي، تنها يكي از كارهايي كه بايد بكند ايجاد يك پژوهشكده علمي براي شناختن انديشه هاي فرهنگي امام(ره) و فراتر از آن، نهج البلاغه و نصوص اسلامي كه الگوي بكر ناشناخته در اين گنجينه ها فراوان يافت مي شود، بكند.
مهر: شما به ايجاد چه تغييراتي در روشهاي مديريتي اعتقاد داريد؟
اثباتي: مديريت فرهنگي در كشور ما چرا هيچ ربطي به قرآن ندارد؟ بسياري از مديران فرهنگي ممكن است دقايقي و بلكه ساعتي در هر روز چند صفحه از قرآن را از باب تيمن و تبرك بخوانند، اما در مديريت آنها راهكارهايي كه قرآن نشان داده چقدر وجود دارد؟ آنها پشت ميز كه مي نشينند، همان الگويي را اجرا مي كنند كه غربي ها به ما داده اند. تنها يك مدير را پيدا كنيد كه پاي برهنه توي خيابانها راه افتاده باشد، در خانه هاي مردم را بزند و به صاحبخانه بگويد؛ مشكل فرهنگي نداريد؟ نهج البلاغه را باز كنيد تا اين رفتار را در تعريفي كه حضرت امير(ع) از حضرت رسول (ص) مي كنند، پيدا كنيد. اگر مديري امروز بيايد و بگويد من پنجاه "مبلغ" تربيت كرده ام، به آنها اختيارات داده ام و آنها را فرستادهام به شهرستان مثلا گناباد و گفته ام برويد آنجا چالش هاي فرهنگي را پيدا كنيد و حل كنيد. امروز در جامعه اگر چنين مديري پيدا شود، همه مي گويند اين مدير ديوانه است. چون چنين مدل مديريتي نداريم. آقاي هرندي بايد مدلي را تعريف كند كه در آن داشته هاي ما با روشهاي ما انطباق داشته باشد.
سومين كار آقاي هرندي در آن پژوهشكده پيدا كرده راههايي است كه مديريت فرهنگي بتواند، مديريت فرهنگي خانواده را فعال كند. چطور براي كنترل وبا وزارت بهداشت از خانواده بهره جست اما ما حتي به مديريت فرهنگي خانواده اطمينان نمي كنيم. حتي به جاي آنها تصميم مي گيريم. ضمن اينكه اصلا پدر و مادرها آنقدر گرفتار معيشت شده اند كه وقتي براي ايفاي نقش فرهنگي در خانواده براي آنها باقي نمي ماند. صدا و سيماي ما هيچ شاني براي پدر و مادرها قايل نيست.
يك اقدام مهم ديگر كه نيازمند شهامت و شجاعت است، يك كاسه كردن مراكز تصميم گيري فرهنگي است و پنجمين اقدام فعال كردن NGO ها است. پيشنهاد مي كنم كه آقاي هرندي انجام بخش عمده اي از امور اجرايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را به NGO ها بسپارد. NGO نهاد تازه اي براي جامعه ما نيست. كاركرد هيئتها، انجمنها، گروهها و... در كشور ما سابقه بسيار طولاني دارد. ديگر اينكه درباره موضوع نظارت، درعين اينكه ما خلاء قانوني درخصوص اعمال نظارت توسط وزارت ارشاد داريم، چندين مركز در بخشهاي ديگر فعالند كه براي خودشان با تخلفها برخورد مي كنند. قوه قضائيه، شوراي انقلاب فرهنگي، كميسيون فرهنگي مجلس، كميته فرهنگي شوراي عالي امنيت ملي، كميسيون فرهنگي مجلس، مجمع تشخيص مصلحت نظام و ... همه تصميم گيري و نظارت مي كنند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اينجا، در كدام نقطه قرار مي گيرد. مشكل ديگر نداشتن مديران كار كشته متخصص و عالم است. دوستي مي گفت رفته بوديم چين، در آنجا با يك مدير فرهنگي ملاقات داشتيم كه كنار او دو سه جوان نشسته بودند و فقط نت برداري مي كردند . زمان پذيرايي كه رسيد جوانها رفتند. سوال كرديم، گفتند اين جوانها دارند در كنار مديران كهنه كار، كار ياد مي گيرند.
مهر: نظرتان در باره ضرورت تغيير مديران چيست؟
اثباتي : مشكل ديگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اين بوده كه بين مديران سياسي و غيرسياسي تفكيكي قايل نبوده و مواقعي متخصصها كنار گذاشته مي شده اند. در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به غير از وزير سه چهار پست سياسي وجود دارد. پست مديران كل اصلا سياسي نيست. البته مع الاسف آدمهاي سياسي را در پستهاي تخصصي گمارده اند. آقاي صفار اين مشكل را بايد حل كند. ديگر اينكه، آقاي هرندي محيط بودجه را از مقوله "فرهنگ" در وزارت ارشاد بايد جدا كند. نوآوري در نسل مديران فرهنگي اقدام همزمان ديگري است كه بايد در وزارت ارشاد انجام شود. دوره امثال ما دارد تمام مي شود. سن ما ديگر ايجاب مي كند كه احتياطها بكنيم، اگر آقاي صفار مرد و مردانه معاونان خود را از جوانهاي 17 تا 20 ساله انتخاب كند و پاي كار بايستد تا هرندي بشوند( مثل همان فرمانده لشكري كه فرمانده گردانهايش جوانها بودند) و بگذارد آنهاخطا كنند كه نتيجه اش حداكثر ساخته شدن يا ساخته نشدن چهار تا فيلم مزخرف خواهد بود، آنگاه وزارت ارشادي با خون تازه خواهيم داشت. جوان يعني خرازي، باكري و همت. مگر كشور ما از اين جوانها كم دارد؟ ما در گروه روايت به جوانها دوربين داده ايم، فيلم ساخته اند. از فيلمهاي شهيد آويني بهتر توليد كرده اند. چون اينها آويني را ديده اند. جوان، تازه مي انديشد، جوان، معطر فكر مي كند. جوا، دل شير دارد. به آقاي صفار بگوييد، بيا و شجاعت به خرج بده و واقعا جوانگرايي كن!
مهر: به نظر شما وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در حوزه "سينما" چه بايد بكند؟
اثباتي: در مورد سينما بنده معتقدم آقاي صفار فكر نكند كه سينما خيلي خيلي مهم است. در اين چند سال، به دليل توجه بيش از حد به سينما، سينما فقط و فقط رشد كاذب كرده است. وزيران ارشاد ما در اين سالها به همين دليل از پيش، درقبال سينما خو را باخته اند. امروزه فرايند تاثيرگذاري درجامعه ما وجود دارد كه مغفول است. مثل كتابخواني، مثل زبان فارسي. كدام وزير دغدغه افزايش متوسط زمان مطالعه را در جامعه ما داشته اس؟ كدام وزير با فارسي ستيزي دشمني كرده است؟ اما آقايان بخش زيادي از انرژي خود را صرف سينمايي كردند كه نتيجه آن همين است كه مي بينيم! سينماي ما بچه اي است كه خيلي به او توجه شده است. آنقدر كه باورش شده گل سرسبد فرهنگ اين كشور است. من هرگز نمي گويم به سينما نپردازيم. بلكه مي گويم به هرمقوله فرهنگي، به اندازه خودش بپردازيم. سينماي ما چالشهاي اساسي دارد. وزير ما شده مامور حفظ سينما، در حالي كه سينما در كنار بقيه فعاليتهاي فرهنگي قرار دارد. ما موسيقي مان را از دست داده ايم، تئاتر ديگر حتي وجود ندارد، هم عرض كردن فرايندهاي فرهنگي به نظرم مهمترين كار وزير است.
مهر: سينماي ما بنا به دلايلي كه اشاره كرديد و ادله فراوان ديگر با چالشهاي جدي روياروست ، شما هم با ما موافقيد؟
اثباتي: بله. چالشهاي سينماي ما عبارتند از ضعف بنيه علمي، ضعف رشد سينماگران در يك نظام علمي و ضعف در نظام مديريت. امروزه، جريانات، كارگردانها را مي سازند نه يك نظام رشد و نمو علمي. شاخصه ها عمدتا هنر نيست. اينها جوان سوزي با خود همراه دارد كه از زمان وزارت آقاي مهاجراني شروع شد. توزيع و پخش درسينما مشكلات اساسي دارد. زنجيره سينما داري و نگاه واقع بينانه به مقوله فروش در سينما با ضعف روياروست. نگاه ما به سخت افزار سينما بايد تغيير كند تا جوان ما ترغيب شود سينما را به عنوان يك رسانه مطلوب انتخاب كند. آرمان گزيني كه غربي ها درعرصه سينما براي ما انجام داده اند، يك چالش خطرناك است. برخي از سينماگران ايراني براي ديگران فيلم مي سازند نه براي ايران و ايراني. غربي ها براي ما تعيين تكليف مي كنند و ما به روي خودمان هم نمي آوريم. مي گويد اگر فلان صحنه را از فيلمت حذف كني، فيلم تو را در جشنواره شركت مي دهيم . اما هيچكس صدايش در نمي آيد و آن صحنه همان قسمتي است كه هويت ايراني و اسلامي دارد. ما هرگز بين كارگردانهايي كه به اين مميزي تن دادند و آنها كه زير بار آن نرفتند، تفاوتي قايل نشديم. با ميركريمي چه كار كرديم با مجيد مجيدي چطور، ضمانتهاي توليد در سينماي ما اصلا وجود ندارد.
مهر: از اين كه در اين گفت وگو شركت كرديد، صميمانه سپاسگذاريم.
نظر شما