به گزارش گروه فرهنگ و هنر "مهر" ، نشست تأثير فلسفه بر سينماي فرانسه در محل خانه هنرمندان و با سخنراني سعيد عقيقي،منتقد سينمايي و با همكاري بخش فرهنگي سفارت فرانسه در تهران برگزار شد.
در اين نشست ، عقيقي بحث خود را با ثنويت دكارتي آغاز كرد و گفت : آيا ثنويت دكارتي كه انسان را موجودي مركب از جسم و روح با جوهره اي مجزا معرفي ميكند، تأثيري بر سينماي فرانسه گذاشته است؟ بي ترديد رويكرد سنتي فلسفه دكارتي در فيلمهاي يكي از مهمترين فيلم سازان پيش از موج نوي فرانسه يعني روبر برسون يافتني است. ثنويت دكارتي در ذات خود ماهيتي دوگانه دارد. از يك سو مبتني بر نظمي علم گرايانه است كه ريشههايش را ميتوان در علومي همچون نجوم و رياضيات پي گيري كرد و از سوي ديگر به تعاليم آگوستين قديس راه مي برد كه به غفران الهي، فناي جسم و ماندگاري روح نظر دارد. اين شكاف عظيم در سينماي فرانسه به گرايشي خاص منجر شده است كه شايد تنها نماينده ايش روبر برسون باشد.
وي افزود: اين فاصله واضح ميان ماديت رو به فنا و معنويت ماندگار در زندگي انساني بي شك در فلسفه فرانسوي بحث و جدل بيشتري برانگيخته تا در حوزه هايي چون فرهنگ و بويژه هنر سينما، اما رويكر فيلمسازاني چون كارل تئودور دراير و برسون، تلقي سينمايي اين مفهوم فلسفي را بيش از پيش نمايان ساخته اند. سبك فيلمسازي آنان در عين حال كه از نظمي ديالكتيكي و بسيار كنترل شده بهره ميبرد، به مضاميني آشكارا برگرفته از تعاليم قديسان نظر دارد.
عقيقي تصريح كرد: آثار آنان به واسطه نظم مادي و علي بصريشان، و بهويژه با استناد به رويكرد مذهبي شان كه مبتني بر فناي انسان و فقدان دست يابي به نيكبختي در جهان مادي است، آثاري تراژيك و بدبينانهاند. بهترين فيلمهاي برسون با مرگ به پايان ميرسند و آزادي در پايان يك محكوم به مرگ ميگريزد و تماس دستها در پايان جيببر، مرهمهايي نابسنده بر زخمهاي مرهم ناپذير انسانياند. به بيان ديگر، جداسازي جسم و روح بشر در قالب ثنويت دكارتي، نوعي دوري ازلي از مفهوم رستگاري را بشارت ميدهد كه دستاوردش در سينماي مبتني بر تعاليم مذهبي، چيزي جز سرخوردگي تراژيك نيست. جسم فاني و محدودي كه راهي به رستگاري ندارد، عملاً در سرگرداني، تردر، بحران، تباهي و گمراهي دست و پا ميزند و روح تا از اين جسم فاني رها نشود، جايگاه خود را نخواهد يافت. پس پايان بهترين فيلمهاي برسون، در قالب هرمي ديداري و طبعاً مادي چيزي جز تراژدي نميتواند باشد.
اين منتقد سينما بيان داشت: اين تلقي البته در سينما نه همهگير است و نه عادي. سينماي امريكا با رويكردي حسي، واضح، بروني و قطعي، تلقي حاكم بر سينما را با استفاده از رابط? علت و معلول در درام ارسطويي شكل داده است. تا پيش از موج نوي فرانسه و پيدايش سينماي مدرن، كمتر فيلمي وجود داشت كه از تأثير اين تلقي بركنار مانده باشد. اما بايد پذيرفت كه نسبت فلسفه در فرانسه با مفاهيم فرهنگي و هنري بيشتر است تا علوم ديگر. در حالي كه رابطهي درام نويسي با سينماي امريكا به نحوي افراطي، علمزده و مبتني بر منطق رياضي است و به همين دليل از ذهنيتگرايي بركنار است. بر اين اساس، سينما، در فلسف? فرانسوي هم شكل منطقي دارد و هم ماهيت معنوي. هم بهشدت حسي و تجربي است و هم حاوي دقتي رياضي و ديالكتيكي.
او تأكيد كرد: در واقع حركت در هنر فر انسوي از رياضي محوري به فلسفه محوري جريان دارد، در حالي كه سينماي امريكا به عنوان شاخصترين و عموميترين جريان فرهنگ جهاني، از نوعي رابطه منطقي بروني و يكسانساز بهره ميبرد. حتي نگاه اين سينما به مفهوم متافيزيك هم ارسطويي ست، يعني، ثبات پايدار براي نمايش نظم بيروني اجزاي درام. در مقابل، هانري برگسون، به عنوان يكي از مهمترين فيلسوفان قرن بيستم نشان داد كه نمايش جريان گسترده متافيزيك از دل واقعيت متغير- و نه ثبات هميشگي آن- امكان پذير است. براي نمايش نظم ديالكتيكي در جهت نمايش معنويتي جاري در واقعيت، ميتوان به فيلم "مزاحم زيبا "(ژاگ ري وت) اشاره كرد. براي بينندگان معتاد به واقعيت جاري در فيلم امريكايي، ديالكتيك گسترده در اين اثر چهارساعته تحمل ناپذيراست. در حاليكه نحوه نمايش تصاوير در اين فيلم شايد بيش از هر فيلم ديگر با واقعيت محض، بر اساس زمان، مكان و اصل تداوم در واقعنمايي،متناسب و منطبق است. برگسون در تلقي خود از فلسفه، متافيزيك را دغدغه اصلي بشر معرفي ميكند و از اين طريق، مفهوم Intellect را تا حد يك دانشگر شهودي ارتقا ميدهد. بنابراين، فلسفه برگسون به روانناسي نزديكتر ميشود تا به دانش تجربي و منطق رياضي.
عقيقي يكي از نكتههاي كليدي براي درك فلسفه برگسون را در مفهوم استمرار دانست و گفت : توجه كنيم كه استمرار با زماني كه مكان به آن ثبات داده، كاملاً متفاوت است. در حقيقت، مفهوم استمرار به معناي سياليت موضوع در نفس و روان فرد است و زمان و مكان تنها ميتوانند به اين استمرار مداوم ، جلوهاي از ثبات موقت ببخشند، به عنوان يكي از مهمترين فيلمهاي سينماي مدرن دقت كنيم كه نسبت قابلتوجهي با فلسفه برگسون و مفهوم استمرار دارد: «سال گذشته در مارين باد» نوشته «آلن رب گري يه» و ساختهي «آلن رنه».
نظر شما