به گزارش خبرنگار مهر، عمادالدین باقی از پژوهشگران تاریخ اسلام و از فعالان حقوق بشر، ضمن مقالهای در شماره ۳۷ نشریه مهرنامه با عنوان «تبری ابن تیمیه از گروههای تکفیری و تروریسم» ابن تیمیه را فقیهی عقلگرا و اصلاحگر دینی خوانده است.
باقی در نوشته خود سعی میکند ابن تیمیه را از سه دیدگاه تبرئه کند: اول اینکه او فردی خشک و متحجر است و افکارش آبشخور وهابیت بوده، دوم اینکه آنقدر افکار ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب نزدیک به هم معرفی میشود که گویی تقارن زمانی داشتهاند و «سومین تصور شایع این است که ابن تیمیه دشمن تشیع و ائمه شیعه بوده و زیارت کنندگان قبر آنان را تکفیر کرده است و زمینه کتشار آنان و تخریب بارگاه امامان شیعه را فراهم ساخته است.»
باقی ضمن زیر سؤال بردن هر سه تصور فوق درباره ابن تیمیه ادعا میکند: «وی از غولهای اندیشه در جهان اسلام بوده و متفکر و فقیهی است عقل گرا. او با توسل و شفاعت مخالف بوده و نظر فقهی خود را بیان کرده است اما برای ائمه شیعه نیز احترام و یژه قائل بوده و مذهب تشیع را نیز همانند سایر مذاهب اهل سنت محترم میشمرده است. ابن تیمیه خشک اندیش و تکفیری نبود بلکه عقلگرا و اصلاحگر دینی بود.»
این پژوهشگر تاریخ ضمن اشاره به فتاوای محمدبن عبدالوهاب و نسبت دادن تندروی و تکفیر به او و پیروانش ابن تیمیه را از تهمت تکفیر تبرئه میکند. او درباره اعتقاد ابن تیمیه به تقریب مذاهب و دیدگاه معتدلش نسبت به مذهب تشیع مینویسد: «ابن تیمیه معتقد به وحدت مذاهب بود و به همین دلیل چون محمدابن عبدالوهاب نیز در پی وحدت مذاهب بود او را ادامه دهنده راه ابن تیمیه میدانند در حالی که عبدالوهاب فقط چهار مذهب اهل سنت را پذیرفته و بقیه از جمله تشیع را خارج از اسلام میدانست ولی ابن تیمیه با وجود اینکه اهل مجامله نبود و در نقد مذاهب بیپروا بود و متکلمین و متصوفه را با احکام شدیدی رد میکرد و با وجود اینکه در زمانه او نیز بخشی از اهل سنت به ویزه حنابله که ابن تیمیه نیز بدان تعلق داشت شیعه را جزو مذاهب اسلامی نمیدانستند اما ابن تیمیه پنج مذهب را قبول داشت که شامل تشیع هم میشد و بلکه همه فرق اسلامی هفتاد و دوگانه را جزو امت اسلامی میدانست».
همچین در باب زیارت اضافه میکند: «برخی عقاید ابن تیمیه درباره توسل و زیارت و شفاعت را به عنوان عقاید او مورد حمله قرار میدهند و گویی او مبدع این نظرات بوده است در حالی که مطالعه آثار ولی نشان میدهد که این عقاید در واقع برگرفته از مجموعهای از احادیث بوده که بسیاری از این احادیث در جوامع شیعه نیز نقل و توثیق شدهاند. میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسایل در کتاب «لولو و مرجان» به برخی از آنها درباره سوگواری امام حسین استناد کرده است و علامه سید محسن امین عاملی (صاحب اعیان الشیعه) در «المجالس السنّیه» و «التنزیه فی اعمال الشبیه» پارهای از این روایات را نقل و تصدیق کردهاند و البته مخالفان او نیز به اتهام شباهت نظرات وی با اهل سنت، در لبنان وعراق شدیدترین حملات را به او نمودند و حتی وی را خارج از دین و «اموی» نامیدند».
وی با رد اتهام دشمنی با تشیع در مورد ابن تیمیه میافزاید: «گویی ابن تیمیه بخاطر دیدگاههایی که درباره شفاعت و توسل و زیارات قبور داشته ضد شیعه است در حالی که او فقیهی نقاد و عقلگرا بود که نه فقط منتقد برخی از عقاید شیعه که بیش از همه منتقد مذاهب اهل سنت بود و به همین دلیل از سوی آنها تکفیر شد و روانه زندان گردید».
نویسنده مقاله «تبری ابن تیمیه از گروههای تکفیری و تروریسم» پس از توضیح کوتاهی درباره واگذاشتن مذهب حنبلی توسط ابن تیمیه و تمسک صرف به نص، به تفکیکی که او بین زیارت شرعی و زیارت بدعی انجام داده اشاره کرده و مینویسد: «او با وجود اینکه میگوید هر کسی که حسین (ع) را زیارت کند و او را باب الحوائج بداند گناهکار و مشرک است و فقط خداوند است که باب الحوائج است اما درهمان کتاب میگوید: در مذهب اهل سنت و جماعت به مجرد اینکه کسی گناه کرد یا مرتکب تاویل شد تکفیر نمیشود بلکه هر شخصی دارای حسنات و سیئات است و امر او با خداست. او همچنین ۷۲ فرقه را جزو امت میداند و تکفیرشان را روا نمیشمرد و فقط جهمیه (که ضدیت شدیدی با آنها دارد) و منافقین را داخل امت نمیداند».
باقی با استنا به کتاب «فقه الزیارة» نظر ابن تیمیه را درباره تکفیر و تفسیق بیشتر شرح میدهد: «ابن تیمیه میگوید هیچ مسلمانی نباید مسلمان دیگری را تکفیر کند حتی اگر او خطا و اشتباه کرده باشد تا اینکه دلیل و حجت بر او عرضه شود. او فصلی را در باب مسائل تکفیر و تفسیق گشوده و میگوید: مرجئه تکفیر نمیشوند و بدعت آنان از جنس اختلاف فقها در فروع است و شیعه نیز چنین است. او غلاة شیعه را مذمت کرده است و برای مثال از قرمطیان نام برده است. در میان علمای شیعه نیز غلاة محکوم به کفر بودهاند چنانکه محقق حلی در کتاب الطهاره از شریاع الاسلام، غلاة را در کنار خوارج کافر شمرده است. ابن تیمیه شیعه را به خاطر اینکه میگوید بر خی احکام مانند جمعه و جماعت تا خلافت امام معصوم که غایب است تعطیل است مورد حمله قرار میدهد. در حالی که عدهای از فقهای شیعه همچنین عقیدهای داشتهاند و برای مثال از میان متاخرین امام خمینی در کتاب ولایت فقیه، همین دسته را پایگاه استعمار نامیده است یا میگوید نادانسته به مقاصد آنها کمک کردهاند و اگر کسی بخواهد درباره حکومت اسلام صحبت کند باید تقیه کند و با مخالفت استعمارزندگان روبروشود.»
وی در ادامه تأکید میکند: «ابن تیمیه ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح را برای مسلمان بودن اصل میداند و اشاره میکند که گذشتگان ما در بسیاری از مسائل اختلاف و اشتباه کردند و علما اتفاق به عدم تکفیر آنها دارند چنانکه بعضی انکار کردند که مردگان، ندای وحی را میشنوند و بعضی معراج در بیداری را منکر شدند و برخی مشاهده پروردگار توسط محمد (ص) و برخی خلافت او را و... و بعضی هم برخی قرائتهای قرآن را و بعضی هم پارهای از حروف قرآن را و بعضی معوذتین را انکار کردند و به این خاطر تکفیر نشدند. ابن تیمیه میان کفر و ارتداد هم تمایز نهاده و میگوید فقها گمان میکنند هر کسی که گفته شد او کافر است واجب است احکام مرتد ظاهری بر او جاری شود. در عین حال بسیاری از فرق اسلامی را اهل بدعت میداند و تصریح دارد که بدعت کفر نیست.»
عمادالدین باقی در مقاله خود در جهت رفع اتهام افراطیگری از افکار ابن تیمیه میافزاید: «صرف اینکه عبدالوهاب خود را پیرو عقاید و مرید ابن تیمیه خوانده باشد کفایت نمیکند که عقاید و اعمال او را به نام ابن تیمیه منظور کنیم. عبدالوهاب در واقع بخشهایی از عقاید ابن تیمیه را گرفته تا به افکار خود مشروعیت سنتی ببخشد و مذهب تازهای سامان داده و عملکردی خاص خود داشته است. اگر دیدگاههای عبدالوهاب در حد یک رأی باقی میماند مانند آراء و فتاوای دیگری به شمار میرفت که محل انکار و نقد قرار میگیرند اما هنگامی که به مرحله فتوای قتل و خونریزی رسید دیگر نمیتوان آن را یک مقوله اندیشهای به شمار آورد.»
او با تأکید بر تفاوت ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب مینویسد: «از مجموع نظرات عبدالوهاب نفی تعقل استنباط میشود اما ابن تیمیه یک منتقد شورشی بود که میتوان او را در زمره عقلگرایان به شمار آورد. او فقط منتقد تشیع نبود بلکه منتقد سرسخت تصوف و نیز منتقد مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز بود و فتاوایی مخالف همه آنها داشت به نحوی که توسط بسیاری از علمای اهل سنت زندیق یا بدعت گذار خوانده یا تکفیر شد و در بلاد مختلف ممنوع الورود گردید. اختلافات ابن تیمیه با شیعه را باید در چارچوب اختلاف سنتی اهل تسنن و تشیع ارزیابی کرد نه در چارچوب اختلاف وهابیت و شیعه».
باقی با اشاره دوباره به عقلگرایی ابن تیمیه اضافه میکند: «ابن تیمیه فقیهی عقلگرا بود تا جایی که اصول استتباط فقهی را عبارت از کتاب و سنت و اجماع و قیاس میدانست البته قیاس ارسطویی را نقد میکرد و معتقد بود که فلسفه ارسطویی در احتجاجات، جایگزین قرآن شده است و میکوشید تحت عنوان تصحیح عقیده، قواعد فکر دینی را به قرآن بازگرداند. عقلگرایی او البته واکنشی بود به زیاده روی بسیاری از مردم زمانه او در عقیده به وحدت وجود به نحوی که عقل و شرع و اخلاق را هم تخطئه میکردند. او تثبت به عقل فلسفی را بزرگترین کفر میدانست».
عمادالدین باقی در انتهای مقاله خود ضمن تقسیم وهابیان امروز به دو شاخه ارتدکس و پروتستان، وهابیان جدید را فاقد تندرویهای وهابیان سنتی میداند و نوشته خود را این چنین ختم میکند: «وهابیان ارتدوکس به محمدبن عبدالوهاب شبیهتر و وفادارترند و وهابیان نوگرا به ابن تیمیه. وهابیان ارتدوکس همچنان شیعه را رافضی و مشرک میخوانند و فتوا به قتل آنها میدهند و جبهه النصره و داعش و بخشی از القاعده استمرار همین خط هستند و وهابیان مدرن با وجود انتقاداتی که به شیعه دارند اما مانند ابن تیمیه تشیع را یکی از مذاهب اسلامی میدانند. امروزه جریان تکفیری و سلفیگری بیش از هر چیز سردر آخور قدرتهای سیاسی دارد که با وهابیان ارتدوکس همنوایی دارند».
*مقاله فوق الذکر در صفحات ۸۲ ـ ۸۵ شماره ۳۷ نشریه مهرنامه منتشر شده است.
نظر شما