* آسيب شناسي تئاتر را بايد از كجا شروع كنيم ؟
تئاترهيچ آسيبي ندارد ! آسيب جاي ديگري است اين سوال انحرافي است. بايد آسيب را درشخصي نگري ديد. البته مربوط به حالا هم نيست هنوزسايه تئاترترجمه ، برسرتئاترما هست ، نگاهي سياسي - حزبي ، هنوزتئاتر ما را رها نكرده است. به همين دليل كسي به تئاتركه موضوعش انساني وبشري است . نمي انديشد درپيرامون تئاتر، عده اي سرگردانند، بلاتكليف وموسمي، بدنبال تعريف جديد وقانونمند كردن تئاتر ، ويلانند ، وقت مي گذارنند . ولي تئاتردرخودش وبا خودش هم ، تعريف علمي دارد وهم قانونمند است . عده اي براي اينكه ديده شوند ، با تئاتركاري ندارند اصلا تئاتر نمي شناسند ، ولي خودشان را وكيل وحتي تئاترمي دانند مي خواهند تصميم بگيرند ، نسخه بنويسند ، اطلاعيه مي دهند .
تئاترهم نمي پذيرد. تئاترعمل است - نسخه پذيرنيست، با مديريت ودستورالعمل پيش نمي رود. تئاترميدان تجربه است - ميدان كار،كاري كه جوهرش را بايد درخود داشته باشيم . عاشق باشيم .كسي كه اين جوهرونيت را ندارد ،بدنبال پيرامون تئاتر،كنارتئاتر،تنها سرگردان و ويلان است .
اين آدمها براي تئاتر آسيب اند . نمي توانند كاركنند نق مي زنند به زمين وزمان بد مي گويند اهل تئاترمدام دركارتئاتراست .استاد بيضايي يا مي نويسد يا تحقيق مي كند يا كارمي كند. براي تئاترهم نسخه وداروتجويزنمي كند كه كاش چنين مي كرد. استاد اكبررادي مي نويسد نق هم نمي زند.او آسيب را هم بهترازمن مي داند، اما با نمايشنامه هايش مي گويد. حالا اگرديگران اين فهم را ندارند ، مشكل تئاترنيست ، مشكل استادان تئاترهم نيست .
تئاترجايش دردل است . عاشقي مي خواهد وعاشق پند پذيرنيست . كمترفكرزده واحساساتي مي شود . ميدان دل است ، حركت ودويدن است ، سفركردن وديدن وشنيدن. هركس دراين حوزه نيست ؛عشق را نمي بيند ، نمي شناسد ، سراغ چيزي مي رود كه تئاترنيست .
يكي درپي تئاترمنطقه اي است يكي چه وچه وچه .. اما مي گويم : هنرمثل قرص آسپرين است. تعلق منطقه اي ندارد. سردرد آفريقايي را خوب مي كند ، سردرد بيماركازروني را هم خوب مي كند. برويم سراغ دل كمتراحساساتي شويم .حوزه دل پايگاه آفرينش است .
تئاتر با انسان كاردارد. مي شود ازروستايي كوچك ، حرفي جهاني زد .
عده اي بدنبال جاروجنجال هاي احساسي اند كه تئاتر را تخريب كنند. تاريخ تئاتردستخوش اين ناملايمات بوده و آنها راه بجايي نبرده اند. تئاترازپايه، اس وقرص است .اساسش محكمترازجريانات سياسي است . همه هيجانات روزي فرومي نشينند اما تئاترسفت وپاي برجا مي ماند. برتولدبرشت مي گويد :" به احساساتم اجازه نمي دهم كه دركارهاي نمايشي ام ، وارد شوند ، دراين صورت چهره غلطي ازجهان تصويرخواهم كرد ."
آسيب همان هنگامي است كه نمي دانيم براي چه روي صحنه هستيم .آسيب درتئاتروقتي است كه درتمامي زواياي زندگي مان تئاترحضورندارد . براي نجات ازاين آسيب ها بايد ياد بگيريم . ازخودمان دورشويم وبه تئاترنگاهي جمعي داشته باشيم . حضوري مدام وگروهي . من وقتي نمايشنامه مي نويسم ، كيلومترها ازخودم دورمي شوم . فرسنگها ازاحساسات شخصي ام فاصله مي گيرم. دلوا پس ونگران نيستم ازاينكه جايي درنمايشنامه ام ندارم ، چون دارم مي آفرينم . چيزنو، تولدي تازه .. پس براي خودم هم خواندني وديدني است .وقتي هم كه نوشتم ديگرمتعلق بخودم نيست.
بايد برود روي صحنه ، تب وعرقش ريخته شود .. نمايشنامه بايد خودش را درتمرين واجرا پيدا كند و بنماياند . من با خيال راحت واين اطمينان كه شخصيت هايم به همان اندازه از ناعدالتي بدشان مي آيد كه يك ويتنامي همانقدردلواپس آزادي است كه يك فلسطيني ... باوردارم كه انسان را رعايت كرده ام نه خودم . آسيب ازخودخواهي ماست . هنرمند ، دركي فراتروچشمي بيناتروگوشي ، شنواتردارد . تئاترمي خواهد انسان را بجايي ببرد كه عدالت را تقسيم نمي كنند آزادي را نمي دهند كه پس بگيرند .تئاترانسان را بجايي مي برد كه همه چيزدرجاي خودش قراردارد . اگربه اين باوربرسيم كه انسان براي اين آفريده شده است كه يگانه شود ، به مقصد رسيده ايم. براي همين درطول تاريخ دولت ها وحكومت ها ازتئاتروحشت داشته اند . يعني ازيگانه شدن انسان . هنرمند درطول تاريخ برابرحكومت ايستاده ، دركنارشان نبوده . هنرمند ازخلاء تغذيه مي كند ومي خواهد انسان را به ريسمان الهي گره بزند . ودولت ها ازاين پيوند نگرانند .بقول" مايستراكهارت ":
"بذرالهي دروجود انسان است . انسان درپي كشف خودش به سراغ تئاترمي آيد " وهنرمند آن بذررا مي شناسد براي همين آفريده شده است كه صفات الهي را بشناسد وبشناساند . بنابراين هنرمند ناظراست نه منظور.
يادمان باشد كه تئاتر، هنرناميراست . زنده است. هميشه زنده است .با انسان آمده و با انسان هم تمام مي شود. هميشه درآفرينش است .متولد مي شود . زاينده است. كهنه نمي شود . نسل پذيرنيست . حضوردارد . درتمامي نسلها ، درتكاپوي تعالي وتكامل است .
بعضي ازتئاتريها مي گويند : نسل گذشته درتئاتركهنه شده ،اين توهين بزرگي است . هيچكس درتئاتر كهنه نمي شود . تعلق به نسلي ندارد كه درنسلي ديگرنتواند حضورداشته باشد. هنرمند تئاتربراي همه نسلها است كهنه نمي شود . چون انسان كهنه نمي شود ." پرومته درزنجير" هرگزكهنه نمي شود ، چون قدرت كهنه نمي شود. ممكن است شكلش را عوض كند اما هست . مسئله انسان است . "ايپسن " ،"مولير" و " شكسپير" كهنه نمي شوند . چون عشق كهنه نمي شود.
نمايشنامه نويس نسل گذشته با نوشته هايش اجرا مي شود يا هنوزقلم مي زند. استاد اكبررادي كه متعلق به نسل پيش ازمن است بي سروصدا هنوزهم مي نويسد. آرام ومطمئن ، هنوزهم نوشته هايش سرمشق است .
نگوئيم نسل گذشته بدرد تئاترامروزنمي خورد . تئاترمتعلق به امروزيا ديروزنيست . تئاتربا انسان نومي شود - تئاتري هم نومي شوددرانسان ساري وجاري است - چون زندگي جاري است . نمايشنامه نويس با زندگي پيش مي رود - آثار" ترقي" را مي بيند - چگونه كهنه مي شود ؟
اين هم آسيب است كه تجربه هاي ديگران را نبينيم و باورنكنيم . تئاترحركتي است كه آغازشده وهنوزوانمانده . اين بهانه جويي ها سم است براي تئاتر. آنهايي كه ازاين دست حرفها مي زنند ، روي صحنه بجاي تئاتر" شو" اجرا مي كنند. يا بنگاه تبليغاتي بازكرده اند و خيال مي كنند تئاتركارمي كنند . هنرمند تئاترازهرنسلي كه باشد، عضوخانواده بزرگ تئاتراست عضو ماندگارپيوسته وهميشگي .
من ازنسل گذشته وقبل ازانقلاب كارتئاترمي كردم . ولي درزمان نو-درسال 84 -دوجايزه برگزيده را بردم . كجاي نمايشنامه " ابريشم بانو" يا نمايشنامه " غربت "كهنه است ؟ كجاي " افول" رادي ، "چهارصندق " بيضايي، " چوب بدست هاي وزريل " گوهرمراد،. كهنه است ؟ وكسانيكه اين حرفها را مي زنند ، كهنه را نمي شناسند ، يا ازنواطلاعي ندارند. ازپويايي بي خبرند .
متاسفم بگويم آسيب ازخود ماست نه تئاترنه نسل نصيريان وانتظامي ووالي و .. وقتي شنيدم نمايشنامه " ابريشم بانو"ي من جايزه برده درارمنستان بودم بجاي شادي خجالت كشيدم . ازآنهمه انسان فرهيخته و درد كشيده كه ناملايمات راتحمل كردند . براي لقمه اي نان به خواست اين وآن تن ندادند تا من درسال 84 جايزه بگيرم.اين شرمندگي ندارد ؟ تنها دلخوشيم اين بود كه مشقم را كه ازروي سرمشقهاي آنان نوشتم بي غلط نوشتم . شايد به همين دليل جايزه را بمن دادند .
اينقدرنسل گذشته وحال نكنيم كارمان را بدرستي انجام دهيم براي قضاوت ، آدمها بسيارند . شناسنامه كارمان بهترين پشتوانه ماست ، اينقدربراي ناتواني خود توانايي ديگران را انكارنكنيم . درد تئاترامروزما ناديده گرفتن تجربه هاي ناب گذشته است . خودخواهي ، نك دماغ را ديدن است . آماررا نگاه كنيد ، نامهايي كه 50سال درتئاتر مثل سروسهي مانده اند چه كساني هستند؟
بدنبال اتفاقي بگرديد كه درتئاتر نامها دريك كارگل مي كنند وبعد پژمرده مي شوند . يك اداره تئاتربود با مديريت استاد نصيريان ، آن همه تئاتر درتهران وشهرستانها اجرامي شد اينهمه نك وناله نبود . كارمي كرديم با كارمان مديرها را وادار مي كرديم برايمان كاركنند .
من هميشه گفته ام بعد ازانقلاب باررشد جمعيت درتهران افزايش يافته ولي بجز مجموعه تئاترشهر، تالاروحدت ، مولوي ، سنگلج -كه قبلاهم داشتيم - چه تالارديگري اضافه شده كه با ما طلبكارانه رفتارمي كنند ؟ مديران كلان فرهنگي چه كرده اند ازما چه مي خواهند ؟ اينهمه بودجه ، ريخت و پاش ، فريادهاي فرهنگي وچه وچه ... اينهمه دانشكده هاي جورواجور، اينهمه بيكاروازده هنري ... اين درد است . مديران براي تئاتركاري نمي كنند . ما بايد به آنها ياد بدهيم كه بايد به هنرمند احترام گذاشت وخواسته هايش را برآورده كرد . مديران نمي توانند براي تئاتر كاري بكنند چون نمي شناسند . ما بايد به آنها بشناسانيم .
شما همين جشنواره ادبيات نمايشي كه امسال برگزارشد را نگاه كنيد . دركشوري كه مهد هنراست ، هنرنزد ايرانيان است و مذهبش بالا ووالاي همه مذاهب است ، فيلسوف دارد ، درجهان اسم دارد، مي ايد وجشنواره ادبيات نمايشي برگزارمي كند. ولي دررسانه ها هيچ انعكاسي ندارد. كانون نمايشنامه نويسان خون ودل خورده اند ، يكسال رنج كشيده اند اما دررسانه ها چه عكس العملي داشت؟
راستي چند مصاحبه با برندگان شد ؟
چند نمايشنامه را نقد كردند ؟
راديو و تلويزيون كه كاري به اين اتفاقات ندارند. بمن كسي زنگ نزد . يك خبرنگارهنري ازبازي درسريال پرسيد.
پرسيدم ازجشنواره ادبيات نمايشي چيزي را دنبال كرده اي ؟
گفت : كي شروع مي شود !!
گفتم 8روزاست تمام شده .
ازكانون نمايشنامه نويسان بخاطر اين همه تلاش ، اين همه داور، اين همه پي گيري براي بودجه كه جايزه بدهند ، شب وروز بدنبال رساندن نمايشنامه ها به داوري ... خجالتم . صداشان هم در نمي آيد وما درپي آسيب شناسي تئاتريم . گرفتارپيرامون شده ايم .درپي مديريت جديد و قديم چانه مي زنيم وازياد برديم كه تئاترعمل است. آسيب در اين است كه اين هنرمقدس برايمان جدي نيست .ولي براي كساني كه جدي است ،دارند مي تازند وپيش مي روند و با همين سالنهاي چهل ساله حضوردارند ، حضوري مداوم.
آسيب اين جاست كه اما به تعداد انگشت هاي دستمان نمايشنامه چاپ شده داريم.مركز هنرهاي نمايش متولي چاپ كتاب بودكه آنرا هم بستند .
مي پرسم آسيب درتئاتراست ؟ يا ازبي خيالي اين دستگاه وآن دستگاه؟ نه وزير،نه وكيل ، نه مدير، تاكنون نگفته اند بودجه يك جشنواره را اختصاص بدهيم به چاپ نمايشنامه ...
نه جانم بايد اين هنرمقدس درما جدي باشد .درما كه هستي مان را براي آن دو دستي داديم وبراي لقمه اي نان ازخانه اصلي مان كه تئاتراست دورافتاديم واجاره نشين تلويزيون وسينما شديم . تا غم نان ازتعهد اصلي مان دورمان نكند. ما جواني مان را داديم . دربرابر مشكلات زندگي بايد كاري كنيم كه براي آن زاده نشديم . خود را حراج كنيم شايد دغدغه نان كمترشود . بايد به كجا بگويم خانه اصلي ما تئاتراست. چرا جايي براي زندگي ندارم ؟ چرا بايد جايي بروم كه براي آن آموخته نشدم ؟ مسئولان فرهنگي بايد ياد بگيرند به هنرمند احترام بگذارند اگربه حركت هاي فرهنگي موثر، اعتقاد دارند .
نبايد ازسرتفنن به حركت هاي فرهنگي نگاه كرد .
اين مردم فرهنگي اند . اين مردم نشان داده اند چقدرنجيب اند وحق دادند به آنهايي كه بايد درجاي خودش به آنها احترام گذاشته شود .
بروبچه هاي تئاتري كه هشت ماه ، يكسال هنوزطلبشان نگرفته اند ، خيلي نجيبند كه تئاتركارمي كنند .
اين بروبچه ها را عزيزبداريد.
اينها اسلحه اند ، بي آنكه ، براي كشتن ، شليك كنند .
اينها نهالند ، بي آنكه توقع داشته باشند ازخورشيد نورقرض بگيرند و ازآسمان باران . عاشق بالندگي اند . اينها اولاد عشقند - اهل ايثار.. گرامي شان بداريم هرچه گذشت - بس است .سالن تئاتربسازيم . بگذاريد اين عاشقان سقفي براي نيايش خدايشان داشته باشند اين جوانان - حق دارند ، سالم باشند زيرسقف هاي تئاتروزندگي كنند . لذت ببرند. حق دارند ببالند به موهبتي كه خدايشان داده است.
بچه ها شهرستان را ازخانه هاشان به سالنها دعوت كنيم بس است ، هرچه دراتاقهاي خانه هاشان - خلق كردند وآفريدند .. اينها - حق دارند - سقفي داشته باشند براي آفريدن وآفريدن ...
ما را دست كم نگيريد.. بزرگيم ،اهل قبيله عشق اولاد نجاتيم كه ، غيرت ماندن دركنار، خانه مان را به رفتن ترجيح داده ايم ..
گاهي مغزرا مي روند .. اما اينان اهل دلند ، دلها اگررفتند .. چه پاسخي داريد براي اينهمه دل مهاجر؟ حق داريم - حق مان را بشناسيد ولذت ببريد. ازاينكه زيباترين حق را شناخته ايد ، براي خدمت .. چرا كه هنرمند ، تافته ي جدا بافته خلقت است اوآمده است تا جلوه هاي جميل خداوندرا بشارت دهد به انسان كه مي تواني - خدايي باشي .
كفران نعمت نكنيد وديعه الهي را با خود به ارمغان آورديم كسانيكه مسئوليد ، براي اينكه حق الهي مان را بدهيد - امروز، ديراست شما كاري نداريد - جزايجاد امكانات براي بسترهاي فرهنگي ( پس كجاي خواسته هامان ، ناپسند روزگاراست .دل كه فتواي عاشقي داد ) ( نمايشنامه ابريشم بانو ) درپيامها - سخنراني ها - ديدارها - قول وقرار- درعمل هيچ هرمديري مي آيد - حرفهايي مي زند - بعد هم مي رود وپشت سرش را نگاه نمي كند .چون اهل تئاترنيست - حتي - تماشاگرتئاترهم نيست تئاترشناسنامه فرهنگي ملت هاست . دست كمش نگيريد .
با اينهمه معضلات - تئاترخوب يا بد - دارد حركت مي كند وآبرو داري مي كند . حرمتش را نگه داريد .
كارتان چيست ، جزاينكه به اهل فرهنگ وهنر، خدمت كنيد داشتن ده سالن تئاتردرتهران - نشان - زنده بودن فرهنگ است - نه اصراف دربودجه مملكتي .. درشهرستانها ، يك سالن است كه بيشترسخنراني - سمينارو.. انجام مي گيرد وفرزندان تئاتر- پشت درهاي بسته - مانده اند .
هنرمندي كه خدا واولياء خدا به اونظردارند ، چگونه ازنگاه مسئولان دوراند . مگرمي شود درگلستان بود اما گل را نديد .. كفران نعمت است اگر، اين مخلوقات مخلص خداوند را نبينند، كه براي عهد كه با دلش بسته چشم بروي همه چيزبسته است .
مي آيد تمرين مي كند ، اجرا مي كند ، براي برگشتن به خانه اش پول كرايه تاكسي ندارد .فردا هم مي آيد ، اوهست با تمام مشكلاتش ومسئولان با ماشين مي آيند ويادشان مي رود ، حق الزحمه هنرمند را بموقع بدهند كه بماند وتورياست كني ... بودجه نداريم - پول نيست ...
اجرا كنيد گيشه اي .. چاپ نمايشنامه مشكل است آنوقت تئاتررا لته وپاره كرده اند ، ازآئيني سنتي فجر، مذهبي - دفاع مقدس - تئاترروستايي تئاترزنان -... آه دركجاي اين شب تيره بياويزيم قباي ژنده خود را ؟ شما بدنبال آسيب تئاتريد . آسيب تئاترهمين ها هستند مجله نمايش نداريم .
بولتن خبري بين المللي نداريم .
كتب پژوهشي نداريم .
نمايشنامه هاي چاپ شده نداريم.
تا دلت بخواهد جلسه داريم سمينارداريم ، جشنواره داريم ... سفرهاي خارجي داريم .. اما تئاتررا عده اي عاشق به كول گرفته اند - ازاين سالن به آن سالن اين جسم نيمه جان را مي برند .
كسي نيست بپرسد ، مديران فرهنگي چرا درسالن ها اجرا حضورندارند .. چرا تماشاگرتئاترنيستند.. چه ادعايي دارند وقتي درسالن ها تئاتر، سالي يكبارتماشاگرنيستند اصلا نمي دانند درسالنها چه تئاتري درحال اجرا است مسئوليت راتقسيم كرده اند كه نمي رسم - تو؟ براي من بگو من جلسه دارم - سميناردارم .. چه وچه ..
آقايان مسئول - بايد تماشاگرباشي . بايد همراه تماشاگردرسالن حضورداشته باشي - بايد درتوهم ، همان اتفاق بيفتد كه درصحنه مي افتد . وتونيستي .برادرم نيستي ونبض توبا مردمان تئاترنمي خواند .
تاپ تاپ دلتان ، با ضربات دلمان هم آهنگ نيست دلواپس ما باش ، آدمهاي بدي نيستيم .. خوبي هامان را ببين وشاكرخدا باشد . براي اينهمه جلوات عشق روي زمين ... براي اينهمه نگاه معصومانه وحضورمسئولانه ...
تئاترآبروي فرهنگي يك ملت است . ما پاسش مي داديم - قولي كه با دلمان بسته ايم رنجش را بجان مي خريم ..
* سپاسگزاريم.
نظر شما