پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۲۹ مهر ۱۳۸۴، ۱۴:۱۸

تحليل و نقد نمايش " ايكارو "

" ايكارو " ؛ نقد زندگي ستيزانه هيبريسم در قهرمانان تراژدي

" ايكارو " ؛ نقد زندگي ستيزانه هيبريسم در قهرمانان تراژدي

خبرگزاري "مهر" - گروه فرهنگ و هنر : " نيچه " عقيده داشت يونانيان از هولناكي بيان ناشدني زندگي آگاه بوده اند، اما با وجود اين هرگز تن به بدبيني نسپردند و به زندگي پشت نكردند، هنر در نزد آنان بهترين ابزار زيبانمايي يا كراهت زدايي از سيماي زندگي بشري بوده است.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر "مهر "،  بنابراين بايد پذيرفت كه نقد غروراوديپي زياده طلبي آگا ؟ حسادت كليتم نسترا ، عشق وخشم لگام گسيخته مده آ وآشيل ، اصول گرايي افراطي آنتيگونه ودرآثاريوناني ، نه با هدف انكارغرور، تبليغ بي بند و باري كم خواهي وتسليم طلبي كه به قصد زيبا نمايي واقعيت هاي زندگي اين غول هولناك رام نشدني وبازگرداندن تعادل به زندگي ازطريق هنروزيبايي انجام مي گرفته است .

ازنظر يونانيان بهترين راه براي تحمل زندگي ، سيماي زيبايي شناسيك بخشيدن به واقعيت است . چه تنها درچنين صورتي است كه امكان دارد به جهان همچون پديده اي زيباشناسيك نگريست وبراي اين رويكرد نيزدوطريق درپيش بود : طريقه ديونيزوسي وطريقه آپولوني

"ديونيزوس " براي " نيچه " نماد رود زندگي است كه هيچ محدوديتي نمي شناسد وتمامي موانع را ازپيش روي برمي گيرد درآئين ديونيزوس ، پرستندگان با زندگي يكي مي شوند وتمام موانع فرديت را درمي نوردند وبه يگانگي ازلي دست مي يابند اما آپولون ، نماد نور، اندازه وفرديت است وخاص جهان خيالي ورويايي ايزدان .

اگرهنروزيبايي شناسي آپولوني ( اساطيرواشعارحماسي ) به زندگي " نه " مي گويند ( ازطريق پنهان كردن واقعيت ها يا خلق واقعيت هاي رويايي ) پاسخ هنروزيبايي شناسي ديونيزوسي ( تراژدي وموسيقي ) به زندگي " آري " است ( ازطريق تصويرواقعيت به شكلي زيبا وجذاب ) تراژدي به راستي به زندگي ، سيماي زيبايي شناسيك مي بخشد ، برعكس طريقت آپولوني كه پرده اي زيبا ( صوري ) برچهره زندگي مي كشد و واقعيت آن را پنهان مي كند .تراژدي زندگي را چنانچه هست وبه صورتي زيبايي شناسيك به نمايش مي گذارد .

به گزارش "مهر" ، ازنظر " نيچه " همچنين عالي ترين دستاورد فرهنگ يوناني درآميزي عناصرديونيزوسي وآپولوني بوده است ، يعني يگانگي نيروهاي زندگي ( عنصرديونيزوسي ) همراه با عشق به جمال وزيبايي صوري كه ويژگي نگره آپولوني است . پديده اي كه اغلب درسيماي قهرمانان تراژدي هاي كلاسيك ونيزبرخي چهره هاي جهان مدرن كه درمقاطعي ازتاريخ معاصردچارسرنوشت تراژيك شده اند ( نظيرمايرهولد ، ماياكوفسكي و... درجهان هنر) قابل رديابي وشناسايي است . درمايرهولد ، نيروي زندگي ، شورتحول طلبي وشيفتگي ديونيزوسي ، تعادل ميان اراده وخواست اوبه عنوان هنرمند واراده وخواست واقعيت رابرهم مي زند ، قليان نيروي زندگي درمايرهولد ، ابعاد وجودي اورا ازمحدوده هاي واقعيت ( حداقل درمقطع حيات او) فراترمي برد ولذا واقعيت با اواز درستيزدرمي آيد تا تعادل برهم خورده را بازگرداند . درمايرهولد درآميختگي عناصرديونيزوسي وآپولوني چنان نيرويي آزاد مي سازد كه هم دولت تزاري وهم دولت سوسياليستي با اوازدرستيزومقابله وارد مي شوند وسرانجام نيزقتل تراژيك اورا تعادل را به واقعيت بازمي گرداند .

اسطوره " ايكارو" يا " ايكاروس " دراساطيريونان ، مظهرغروروزياده طلبي ، همچون جمشيد درشاهنامه است واين گفته فردوسي درمورد وي نيزصدق مي كند .

مني كرد آن شاه يزدان شناس      زيزدان به پيچيد وشد ناسپاس

وچنين بود كه پادشاهي جمشيد وزندگي ايكارو هردوبه پايان رسيد !

ايكارو عليرغم توصيه پدرش " د دال " با بال هاي مومين يا چوبين ، چندان اوج گرفت كه هرم خورشيد بال هايش بسوخت وبرزمين فروافتاد . ايكاروكه قدرت پرواز اورا به توانايي خويش غره كرده بود چنان مغرورشد كه ميل هم طرازي با خورشيد براوچيره گشت ، بي آنكه بداند بال هايش تاب تحمل گرماي خورشيد را ندارد . دراين حكايت اسطوره اي اگرخورشيد را نماد دانايي وعمل ايكاروس را فرا روي ازمحدوده هاي دانستن وخواستن تلقي كنيم آنگاه به مفهوم تازه اي ازاسطوره " ايكاروس " دست خواهيم يافت .

درتراژدي هاي يونان غرورازجمله ضعف هاي تراژديك يا " هيبريست " قهرمان است كه سبب سازسقوط قهرمان ، به تعبيرارسطويي ، ازاوج شوكت به حضيض ذلت است درتراژدي يوناني هرگاه قهرمان ازطريق عدالت وتعادل عدول كند وعدلش مقهورغرورش شود دچارنقيصه هيبريست مي گردد ولذاست كه بايد مجازات شود تا نظم به جهان خدايان وانسان بازگردد سقوط ايكارو وپادشاهي جمشيد نيزازمنظرفرهنگ يونان باستان نتيجه هيبريست غرورآن ها بوده است .

به گزارش "مهر" ، انتخاب نام "ايكارو" براي نمايشي كه قراراست درآن زندگي ومرگ تراژيك مايرهولد ، هنرمند شورشي روسيه شوروي ازبدعت گذاران تئاترمعاصر( نيمه اول قرن بيستم ) ومبدع بيومكانيك درتئاترمورد بازكاوي قرارگيرد ، با توجه به تعابيردوگانه پيش گفته ، انتخابي با معناست كه درپيوندي آشكاربا درونمايه نمايش قراردارد .

غرور" ايكارو" اگرچه درتفكراساطيري حائز بارمنفي است اما درانديشه مدرن جسارت اوستودني است واورا به مظهرآزادگي اراده زيستن ونماد قهرمان عصرمدرن ارتقا مي بخشد كه درذات خود سرشارازبارتراژيك است . به اين ترتيب " ايكارو " لقب يا عنواني كه غريب پور( نويسنده وكارگردان ) به قهرمان تراژدي خود ، يعني " مايرهولد " داده است را ازدومنظرمي توان تبيين يا تحليل كرد :

الف : منظرسنتي : دراين رويكرد غريب پور" مايرهولد " يا همان " ايكارو" ي عصرمدرن را موجودي آشوبگر، هنجارگريز،فاقد عدالت يا برهم زننده نظم ، فاقد ثبات عقيده وشايسته نقد وسرزنش مي يابد وبرهمين قياس است كه اورا درهيئتي مقهور، ضعيف ، ناتوان ورنجورتصويرمي كند درسرتا سراجرا هيچ فرصتي براي كنش سازنده وتاثيرگذاربرروند روايت به او نمي دهد سهل است حاميان اورا ازقماش " خلستاكوف " ها يعني همان بازرس دروغين وحقه بازي قرارمي دهد كه درنمايشنامه گوگول ( بازرس ) خود را با زيركي درجايگاه بازرس واقعي قرارداده وديگران را سركيسه كرده است ، به علاوه منتقدان اونيزنه فقط بازجوي حقيرنادان ومتعصب وضعيف النفس دولت استاليني ( درواقعيت هم چنين بوده است ) ودختربي گناهش هستند كه با تلقينات وي پيش ازاين به عضويت حزب درآمده ورفتارويرانگرانه پدر (مايرهولد ) دردوران انقلابي گري يعني به  آتش كشيدن تماشاخانه ها وشعارهاي انقلابي وي به هنگام جانبداري ازكمونيسم دربرابرتزاريسم ، سبب اصلي سقوط بي بازگشت اوبه منجلاب كمونيسم وخشونت استالينيستي بوده است .

دراين رويكرد البته ايكارو/ مايرهولد ، هنجارشكن ، مستوجب سقوط وسرزنش ، البته نه به معناي كلاسيك ويوناني آن بلكه درمفهوم سنتي وزندگي ستيزانه آن  است واين معنا ازوضعيت تحقيرآميزمايرهولد وعناصردرگيردرروند روايت ونوع جبهه بندي عناصرمخالف وموافق وبطوركلي ازمحتواي اثرقابل رديابي ومشاهده است وچنين است كه بايد " خلستا كوف " ها درس چگونه مردن به اوبدهند واستانيسلاوسكي اورا تندروخطاب  كند ودخترش درگفتاري كاملا منطقي وقابل درك او را عنصرضد اجتماع قلمداد كند .

اگرچنين رويكردي را درنمايش بپذيريم ، آنگاه مخاطبان واقعي نمايش غريب پور، چه كسي يا چه كساني خواهند بود ؟ پاسخ روشن است : همه " مايرهولدها " وكساني كه عليرغم منطقه عافيت طلبانه " فرد گرايي خودبينانه " جامعه مدرن زندگي را چنان مي طلبند كه ونه چنان كه هست يا پيش ازايشان اراده شده است آنان كه بي رحمانه برجامعه ونيزبرخود مي شورند وتنهايي وشكنجه ومرگ را به سكون وسازش ترجيح مي دهند !

ب: رويكرد يا منظرمدرن : دراين منظرايكارومايرهولد نماد موقعيت ووضعيت تراژيك انسان مدرن است ، انساني كه درهمه حال حتي درميان جمع دوستان نيزتنهاست وخود يگانه مسئول اعمال خويش وبركشنده صليب خويش است ، ونيزنماد روشنفكران دوره اي معين ازتاريخ مدرن تاريخي پارادوكسال كه درآن انديشه هنوز پايبند آموزه هاي سنت مظهرآينده اي مدرن مي شود ! پارادوكسي غريب كه درآن تحول خواهي عليه زندگي قيام مي كند ، به اين ترتيب است كه رفتارمايرهولد ، رفتاري دوگانه مي شود . وجه ديونيزوس شخصيت اودردوران انقلاب وي را به ميدان جمع به ميانه زندگي پرتاب مي كند ووجه آپولوني شخصيت اودردوران تثبيت نظام وي را به رويارويي با نظم جديد تشويق مي نمايد وچنين مي شود كه درهردو دوران ترازي وكمونيستي به مثابه عنصري ويرانگروبرهم زننده تعادل ونظم ، مورد تعقيب وآزارقرارمي گيرد .

 

به گزارش "مهر" ، اين رويكرد به موضوع اگرچه قابل بحث وتبيين درقالب نمايشي مدرن است اما به هيچ وجه مورد نظرغريب پوردرپرداخت " ايكارو" نبوده است واساسا قابل انطباق با مفاهيم جاري دراثرنيست . رويكرد متني غريب پوررويكردي انتزاعي - سمبوليستي ( وفاداربه گرايش اصلي مايرهولد درتئاتر) است وكوشيده است آن را درساختاراجرايي چند رسانه اي متكي برفضا ، حركت ، طرح وتصوير( نزديك به روش مايرهولد ) به روي صحنه آورد در " ايكارو" اولين تعارض يا آشفتگي ميان متن وشيوه اجرايي درتسلط بي چون وچراي كلام برفضايي خود نمايي مي كند كه قراراست باراصلي انتقال معنا را درآن فضا ، حركت ،طرح وتصوير( مطابق آموزه مايرهولد ) بردوش بكشند وبه اين ترتيب است كه اغلب عناصرتصويري واجزاء ديداري نمايش ازبارمعنايي مورد نظرمولف وكارگردان تهي شده وماهيتي تزئيني وحتي اخلال گردرروند ارتباط مي يابند به عبارت روشن تر، كارگردان نمايش " ايكارو" درتشخيص وشناسايي عناصرساختاري شيوه اجرايي مورد نظرش وكاربرد آموزه هاي مايرهولد درمحل ناتوان ودچارسردرگمي است تعارض ديگرگسترش آموزه هاي اجرايي مايرهولد به حوزه متني است آنهم درمتني كه فاقد ظرفيت هاي عيني چنين تجربه اي است اين عدم تطابق نمايش ايكارو را درحوزه اجرايي گرفتارنوعي ازفرماليسم افراطي كرده است كه درآن ميان طرح وتصويروحركت ( عناصراجرايي ) وموضوع ومباحث جاري برصحنه ها (عناصرمتني ) ارتباط معنايي ومنطقي به چشم نمي خورد في المثل حضوردايمي وپرتحرك ( شبه بيومكانيك ) نسيم ادبي ( درنقش زينا يدارايخ ) درصحنه هاي بازجويي وگفت وگوي ميان بازجو ومايرهولد همانقدربي معنا ، غيرضروروناسازگاراست كه حضوردو رقصنده ونمايشگر( شبه ) كاتاكالي درپايان نمايش ( رقص هنرمندانه ديداررزاقي به واقع ستودني ) است ويگانه عنصرنمايش كه عليرغم بي ربطي اش سايرعناصرمتني واجرايي ، درذهن باقي مي ماند )

درنمايش "ايكارو" بهروزغريب پور اگرچه كوشيده است شمايي ازآموزه ها وتجربه هاي اجرايي ونمايشي مايرهولد را عرضه كند اما به دليل ناهمخواني ميان ظرفيت هاي متن وشيوه اجرايي وفقدان يك قرارداد روايي روشن ميان صحنه ومخاطب ونيزفقدان منطق دراماتيك ميان اجزاء وعناصرروايت اثري آشفته خام وساده انگارانه است . في المثل كدام منطق روايي ودراماتيك حضورهم زمان چهارشخصيت ذهني ( خيالي ) عيني ( واقعي ) وداستاني : زينايدارايخ ( همسربه قتل اسيده مايرهولد ) استانيسلاوسكي ( كه درآن زمان فوت كرده بود ) دخترمايرهولد وخلستاكوف ( موجود داستاني ) را درصحنه بازجويي توجيه مي كند ومنطق گفت وگوي بازجو ( به لهجه آذري ) با خلستاكوف كدام است ؟اگراين ها حاصل گفت وگوي دروني ونشانه تنش هاي ناخود آگاهي است رابطه خلستاكوف با بازجو ومنش را كدام منطقي توجيه مي كند . غريب پور" ايكارو" نيزهمچون نمايش عروسكي " اپراي رستم وسهراب " نشان مي دهد كه جزبه عناصرديداري وجلوه هاي ظاهري تعهدي درتئاتراحساس نمي كند وظرايف زيبايي شناسيك ومعيارهاي بيان هنردرنزد او به هربهانه اي ( بي سابقگي ، يگانگي و..) زايد وقابل چشم پوشي است .

 "صمد چيني فروشان"
مدرس تئاتر و عضو كانون ملي منتقدان تئاتر ايران

کد خبر 242311

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha