پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۲۹ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۳۲

یک محقق:

برجسته ترین دیگری در فلسفه دین، خداست

برجسته ترین دیگری در فلسفه دین، خداست

یک عضو هیئت علمی گروه فلسفۀ تحلیلیِ پژوهشگاه دانش‌های بنیادی (IPM) درباره دیگری در فلسفه دین گفت: برجسته‌ترین دیگری در فلسفه دین خود خداست. خدا از جهات گوناگونی در فلسفه دین مورد بررسی قرار می‌گیرد: وجود یا عدم خدا، ذات یا صفات خدا، بساطت یا ترکب خدا و غیره.

به گزارش خبرنگار مهر، دومین روز همایش "فلسفه و مسئله دیگری" روز گذشته چهارشنبه 28 آبان ماه با سخنرانی دکتر علی اصغر مصلح استاد دانشگاه علامه طباطبایی و شهرام پازوکی عضو هئیت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و محمود مروارید پژوهشگر فلسفه برگزار شد.

دکتر محمود مروارید عضو هیئت علمی گروه فلسفۀ تحلیلیِ پژوهشگاه دانش‌های بنیادی (IPM) با عنوان «دین و صفات دیگری» سخنرانی کرد و گفت: بحثی که من در اینجا دنبال می‌کنم ممکن است کمی ملال آور به نظر بیاید چرا که تا حدودی فنی است. بحث من به  صورت خاص در مورد دین و صفات دیگری است. برجسته‌ترین دیگری در فلسفه دین خود خداست. خدا از جهات گوناگونی در فلسفه دین مورد بررسی قرار می‌گیرد: وجود یا عدم خدا، ذات یا صفات خدا، بساطت یا ترکب خدا و غیره. اما مسئله ما و جهتی که ما در این بحث از آن به سراغِ خدا می‌رویم عبارت است از: ساختارِ متافیزیکیِ صفات خدا به عنوان برجسته ترین دیگری. آیا خدا صفات دارد یا خیر؟ آیا در صفاتش با ما مشترک است؟ ارتباط صفاتِ خدا با ذاتش چیست؟ و پرسش‌هایی از این دست.

وی در ادامه گفت: اما مهم‌ترین مقوله‌ای که ساختارِ متافیزیکیِ خدا با آن مرتبط است، بساطت است. ذات خدا از هر ترکیبی بری است. ترکیب قوه و فعل، ترکیب وجود و ماهیت و غیره. وقتی هیچ ترکیبی در ذات خدا راه نیابد، ذات خدا باید عین صفات آن باشد. اگر صفات خدا عین ذاتش باشد آن‌گاه خدا دیگری به معنای مطلق آن، امری مطلقا دیگری است. این آموزه که صفات خدا را عینِ ذاتش می‌داند هم در الهیات مسیحی و هم در سنت اسلامی حامیان زیادی دارد. ابن‌سینا و بسیاری دیگر از فیلسوفان و متکلمان اسلامی به این آموزه باور دارند.

مروارید گفت: اما در نیمه دوم قرن بیستم بحث‌های متافیزیکیِ فراوانی در میان فیلسوفان تحلیلی درگرفت. این را در پرانتز بگویم که بسیاری در ایران به اشتباه می‌پندارند که فیلسوفان تحلیلی متافیزیک ندارند، اما چنین نیست. بحث‌های بسیاری در نیمه دوم قرن بیستم در مورد ذات و ماهیت و طبیعت و نسبتشان با ویژگی‌ها در میان ایشان شکل گرفته است که ربطی مستقیم با بحث امروز ما خواهد داشت. این بحث‌های متافیزیکی از این جهت به بحث ما مربوط می‌شود که یک سری از فیلسوفان ایده بساطت ذات باری را پذیرفتند اما برخی دیگر این ایده را معماگونه، بی‌فایده و یا حتی ناسازگار به شمار آورده‌اند. پلانتینگا یکی از این فیلسوفان است که ایده بساطت خدا را به چالش کشیده است. بحث ما در این‌جا بیش از همه به نقدهای پلانتینگا بر ایده بساطت و واکنش‌هایی که در برابرِ وی نشان داده شده است مربوط است. به طور کلی بحث من در اینجا چهار بخش را در برمی‌گیرد: بحث‌هایی کلی در مورد متافیزیک ویژگی‌ها، بحث از ایده بساطت ذات خد، نقدهای پلانتینگا بر ایده بساطت ذات خدا، واکنش‌های نشان داده شده به نقدهای پلانتینگا. که در ادامه هر یک از این چهار بخش را توضیح  داد.

وی در توضیح بخش اول گفت:مسئله  اصلیِ متافیزیک ویژگی‌ها چنین است: آیا جز چیزهای جزئی که در عالم موجود هستند "ویژگی‌ها" هم به عنوان یک نوعِ خاصی از موجود وجود دارند؟ در پاسخ به این پرسش سه رویکرد شکل گرفته است: الف- رئالیسم: علاوه بر جزئیات، ویژگی‌های کلی نیز وجود دارد. ب- تروپیسم: این رویکرد وجودِ صفات و ویژگی‌ها را علاوه بر جزئیات می‌پذیرد اما آنها را کلی نمی‌دانند. پ- نومینالیسم: ویژگی‌ها نه به مثابه موجوداتی کلی و نه به مثابه موجوداتی جزئی وجود ندارند.

مروارید یادآور شد: اما چرا برخی از فیلسوفان در این حوزه مدافع رئالیسم شده‌اند؟ دلیلِ این امر آن است که فرضِ وجود ویژگی‌ها به مثابه موجوداتی کلی یک سری از مسئله را حل و یک سری از پدیده‌ها را تبیین می‌کند. سه پدیدۀ اصلی که این موجودات کلی تبیین می‌کنند عبارتند از: 1- اسم‌های انتزاعی(Abstract Nouns): مدلول این اسم‌ها نمی‌توانند جزئی باشند از این رو ویژگی‌های کلی می‌توانند مدلول آن‌ها به شمار بیایند. 2- شباهت: مستقل از اسم‌هایی که ما به کار می‌بریم و اساسا مستقل از زبان ما خود اشیا یک شباهتی با هم دارند که این شباهت باید به نحوی توجیه شود. 3- صادق‌سازها: مهم‌ترین دلیل همین دلیل است که به موجبِ آن مابه‌ازای هر گزارۀ صادق باید چیزی در جهان وجود داشته باشد که آن را صاق نماید. به این چیز صادق‌ساز می‌گویند

این پژوهشگر فلسفه در ادامه به توضیح بخش دوم پرداخت و گفت: در مورد ایده بساطت ذات خدا و اینکه ذات خدا عینِ صفات و ویژگی‌های اوست سه زیرتز مطرح می‌شود که به ترتیب چنین است؛ خدا دارای یک سری ویژگی‌هاست؛ عالم، قادر، حی و ... است. دوم ویژگی‌ها وجود دارند. پس صفات و ویژگی‌هایی همچون علم، قدرت و حیات و ... برای خدا وجود دارد. برای حرکت از اول به دوم باید نومینالیسم را رد کنیم چرا که برای ویژگی‌ها موجودیت قائل شده‌ایم. سوم اگر صفات خدا عین ذات خداست پس ویژگی‌ها و صفاتی همچون علم و قدرت و حیات و ... همگی با هم یکی و همگی همان خدا هستند.

وی در ادامه گفت: در بخش پیشین سه زیرتز را برای ایدۀ بساطت ذات باری و عینیت صفات و ذات وی طرح نمودیم. در این بخش نقدهای پلانتینگا بر این ایده مورد بحث قرار خواهد گرفت. پلانتینگا ویژگی‌ها را به عنوان موجودات کلی می‌پذیرد و در نتیجه رئالیست به شمار می‌آید. اما سه نقد اساسی بر ایدۀ بساطت ذات باری و عینیت صفات و ذاتش وارد می‌آورد. نقدهای وی چنین است: گفتیم که بنابر رئالیسم ویژگی‌ها به عنوان کلیات افلاطونی دارای چهار ویژگی هستند که یکی از این ویژگی‌ها خنثی بودن به جهت علی است. اگر بنا به ایدۀ بساطت ذات خدا را عین صفاتش بدانیم آن‌گاه ذات خدا به جهت علی خنثی خواهد بود و خدا دیگر یک شخص که در عالم تاثیر بنماید نیست.

مروارید دربیان نقد دوم و سوم گفت: اگر تز بساطت درست باشد باید علم و قدرت و باقی صفات و ویژگی‌های خدا عین هم باشند؛ اما ما شهود این صفات را یکی نمی‌دانیم.3- نقد سوم به یک معنا بسط و تعمیقِ نقد دوم است. بنابر ایدۀ بساطت اگر علم و قدرت دو ویژگیِ یکسان باشند، آن‌گاه هر کسی که علم داشته باشد باید از قدرت هم برخوردار باشد؛ درحالیکه ما در زندگی خودمان می‌بینیم به هیچ وجه چنین نیست و می‌توان مواردی را مثال زد که شخصی جاهل قدرت داشته باشد یا شخصی دیگر با وجود برخورداری از علم قدرتی نداشته باشد. پس ایدۀ بساطت با مشکلات اساسی مواجه است

کد خبر 2425084