پیام‌نما

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ * * * و [نیز یاد کنید] هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [نعمتِ] خود را بر شما می‌افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی‌تردید عذابم سخت است. * * * گر سپاس خدا كنيد اكنون / نعمت خويش را كنيم افزون

با ترجمه فرید قدمی/

مجموعه داستانی از دی‌اچ‌لانس به ایران رسید

مجموعه داستانی از دی‌اچ‌لانس به ایران رسید

مجموعه‌داستانی از دی.اچ.لارنس با عنوان «جوراب ساق‌بلند سفيد و داستان‌های ديگر» در ایران منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «جوراب ساق‌بلند سفيد و داستان‌های ديگر» نوشته‌ دی.اچ.لارنس، نويسنده‌ بزرگ و جنجالی قرن بيستم، با ترجمه‌ فريد قدمی و توسط انتشارات مسافر منتشر شد.

اين كتاب كه با پيشگفتاری تحليلی درباره‌ ادبيات و انديشه‌های لارنس آغاز می‌شود، شامل چهار داستان بلند و كوتاه از اين نويسنده‌ انگليسی است: «جوراب ساق‌بلند سفيد»، «انتخاب دوم»، «سايه‌ای در باغچه‌ رُز» و «مراسم تعميد».

فريد قدمی در پيشگفتار مترجم نوشته است: «دی.اچ.لارنس نويسنده‌ ناممكن‌هاست؛ يا به عبارت بهتر، نويسنده‌ای ا‌ست ناممكن؛ همچون همين پيشگفتار كه پس از پايان ترجمه‌ داستان‌هايی از او قرار گرفته اما پيش از آن‌ ظاهر شده، گويی كه «آينده» را جای «گذشته» جا زده است. اگر برای هر شاعر يا نويسنده‌ای قائل به خانواده‌ای باشيم كه او را در بر می‌گيرد، بی‌گمان بايد لارنس را نيز در خانواده‌ای از ديگر شاعران و نويسندگان ناممكنی قرار دهيم كه بيش از حد معاصرند، بدان معنا كه همراه خود را از گذشته به آينده‌ای می‌افكنند كه هميشه پيش روی ماست، نه در پسِ ما، كه هيچ‌گاه نمی‌توانيم آنان را در زمانه‌ خود جا دهيم؛ شاعران و نويسندگاني چون: والت ويتمن، فردريش نيچه و ژرژ باتاي.»

قدمی در همين پيشگفتار به قرائت انديشه‌های لارنس در كنار آراء نويسندگان و متفكرانی همچون هگل، نيچه، ژرژ باتای و والت ويتمن می‌پردازد.

در بخشي از داستان بلند «جوراب ساق‌بلند سفيد» اين‌گونه می‌خوانيم: «مرد به سكوت غم‌انگيزش بازگشت. زن، ناتوان از جري كردنِ مرد، دويد طبقه بالا و مرد را كنار آتش تنها گذاشت كه دودش را بكند. دوباره سروقتِ گوشواره‌ها رفت. آنگاه فكر بكر و كوچولويی به ذهن‌اش رسيد. جوراب‌هاي سفيد را پوشيد.

فی‌الفور، با همان جوراب‌ها به پايش، آمد پايين. شوهرش همچنان بی‌جنبش و غضب‌كرده كنار آتش نشسته بود.

زن گفت: «ببين، چه خوشگل بهم مي‌آيند!»

و دامن‌اش را تا زانو گرفت بالا و چرخي زد، خيره به پاهاي زيبايش در آن جوراب‌هاي محشر.

مرد سرشار از خشمي نامعقول شد و پيپ‌اش را از دهان برگرفت.

زن گفت: «قشنگ نيستند؟ يك لنگه مال پارسال، يك لنگه هم مال امسال؛ خيلي بهم مي‌آيند ها! پول يك جفت جوراب صرفه‌جويي شد.»

و از بالای شانه به نرمه‌هاي ساق پايش نگاه كرد و به والان‌های آويزان زيردامنی‌اش.

مرد گفت: «دامن‌ات را بنداز پايين و دلقك‌بازی درنيار!»

زن گفت: «دلقك‌بازی چرا؟»

و شروع كرد به رقصيدنی آهسته دور اتاق، نيمی تهور و نيمي تمسخر، به حالت رقص باله. بگی‌نگی ترسان، اما سركش، آوازخوان، پايش را مقابل او بلند می‌كرد و پيش می‌رفت. از مرد رنجيده بود.

مرد گفت: «تو احمق فسقلی، داری چه می‌كنی!؟ دارم بهت می‌گويم اين جوراب‌ها را بينداز توی آتش.» مرد عصبانی بود. چهره‌اش برافروخته و سرش را خم كرده بود. زن از رقص دست كشيد.

گفت: «همچين كاری نمی‌كنم. اين جورابها خيلی به كارم می‌آيند.»

مرد سرش را بالا گرفت و با چشمهايی خطرناك و برافروخته، زن را نگاه كرد.»

«جوراب ساق‌بلند سفيد و داستان‌هاي ديگر» با قيمت ۷۰۰۰ تومان و با تيراژ ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است.

کد خبر 2425851