به گزارش خبرنگار مهر، 27 آذرماه در تقویم جمهوری اسلامی ایران به مناسبت روز شهادت آیتالله مفتح، روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری شده است. این روز انگیزهای شد تا گفتگویی پیرامون مهمترین چالشهای تحقق وحدت حوزه و دانشگاه با حجتالاسلام حسن آقانظری- رئیس پژوهشگاه حوزه و دانشگاه داشته باشیم. این پژوهشگر برجسته که در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم عضویت دارد، صاحب تالیف و ترجمه دهها جلد کتاب و مقالات علمی است و در ارائه نظریههای علمی و شرکت در کرسیهای نظریه پردازی فعالیت دارد.
ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه در چیست؟ اساسا چرا بر اتحاد این نهاد تأکید می شود.
اگر عرصه وحدت بین این دو نهاد را تعریف کنیم، ضرورت آن را خیلی راحت میتوان بیان کرد. از دو جهت میبایست رابطه واقعی و منطقی بین حوزه و دانشگاه شکل بگیرد. حوزه، در بخش مسائل فرهنگی و تربیتی فعالیت می کند. ما احتیاج داریم بعضی از مسائل فرهنگی را از جامعه دانشگاهی بگیریم، چون مقوله فرهنگ یک مقوله سیال است و هر لحظه که ما با شما در اینجا صحبت میکنیم یک پدیده فرهنگی شکل میگیرد. این گونه نیست که فرهنگ یک چیز ثابتی باشد و درجا بزند و ایستاده باشد تا اینکه ما بگوییم این مسئله فرهنگی را دریافت کردیم و چیز دیگری نیست که فرا بگیریم. در حوزه فرهنگ هر لحظه یک پدیده فرهنگی شکل میگیرد و آشنایی با آن پدیده فرهنگی هم برای جامعه دانشگاهی و هم برای جامعه حوزوی ضرورت دارد. ما حوزویان میبایست با پدیدههای فرهنگی جدید آشنا شویم و چون ساختار دانشگاه به این گونه است که ارتباطات بیرونی، علمی و جهانیاش بیشتر است، در نتیجه مسائل جدید فرهنگی را راحتتر میتواند به دست بیاورد. اگر ما خواسته باشیم خودمان را با پدیده فرهنگی جدید آشنا کنیم، میبایست با دانشگاه ارتباط برقرار کنیم. از آن طرف دانشگاه احتیاج به مسائل فرهنگی حوزه دارد، به دلیل اینکه دانشگاه نهادی است که میخواهد در ایران کار علمی و فرهنگی انجام دهد، بنابراین مسائل دینی و ارزشی و تربیتی را به اعتبار اینکه حوزهها بیشتر در این زمینه کار کرده اند و در این فضا نفس میکشند و فضای حوزهها دینی است، باید از حوزه دریافت کنند. از این رو برخی از حوزویان میبایست در دانشگاهها حضور داشته باشند و جامعه دانشگاهی ما جامعهای باشد که از نظر فرهنگی و ارزشی در فضای متناسب خودش قرار بگیرد.
عرصه دیگر رابطه واقعی و منطقی بین حوزه و دانشگاه، حوزه تعاملات علمی بین این دو نهاد است. در تعاملات علمی حوزه و دانشگاه میبایست توجه داشته باشند که در مسائل خاص علوم انسانی احتیاج دارند با هم تبادل علمی داشته باشند. در گذشته - قبل از انقلاب اسلامی - حوزه با علوم انسانی کاری نداشت و دانشگاه هم در علوم انسانی راه خودش را در پیش گرفته بود، یعنی دانشگاه به آن سوی جهان نگاهی داشته و هر آنچه که در آنجا تحقیق میشده را - در قالب ترجمه یا تالیف - میپذیرفته و به اینجا منتقل میکردند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به اینکه نظامی را می خواستیم که کار کارشناسی آن بر اساس مبانی اسلامی انجام بگیرد، پرداختن به علوم انسانی از این حیث اهمیت پیدا کرد. علوم انسانی علومی است که در نظم دهی، کارشناسی و مسائل راهبردی جامعه تاثیر خودش را دارد. ما نمیتوانیم در این علوم از کشورهای دیگر الگو بگیریم. به عنوان مثال آیا آسیب های اجتماعی آنها مثل آسیب های اجتماعی ماست که بشود بر اساس آسیب شناسی جامعه غربی برای جامعه ایرانی نسخه پیچید؟ مسائل فرهنگی هر جامعه ای ویژگی های خاص خودش را دارد. باید بار دیگر برگردیم و آسیب های اجتماعی خودمان را به صورت بومی بشناسیم و راه حل های بومی هم ارائه دهیم که متناسب با فرهنگ خودمان باشد. اینجاست که این ضرورت شکل می گیرد که جامعه حوزوی با جامعه دانشگاهی از نظر علمی در شاخه های علوم انسانی باید ارتباط برقرار کنند.
البته باید به این نکته توجه داشته باشیم که در حوزه باید با علوم انسانی به صورت فنی آشنایی پیدا کنیم تا اینکه مسائل دانشگاه را دریافت کنیم. دانشگاه هم باید با حوزه ارتباط برقرار کند و بداند یک مسئله مربوط به علوم انسانی و اجتماعی بر اساس مبانی دینی چگونه نگاه، تفسیر، تحقیق و بازنگری می شود. در اینجا جامعه دانشگاهی علوم انسانی و جامعه حوزوی آشنا به علوم انسانی باید در کنار یکدیگر قرار گیرند و بار دیگر با نگاه جدید که باید با مقتضیات بومی جامعه هماهنگ باشد، علوم انسانی را تدوین و تحقیق کنند و مسیر علمی آن را تکامل ببخشند.
در این دو محوری که اشاره کردید - مسائل فرهنگی و تربیتی و تعاملات علمی - رابطه بین دو نهاد حوزه و دانشگاه چگونه ترسیم میشود؟ آیا یک نهاد باید از دیگری تاثیر بپذیرد یا هر دو باید در کنار هم باشند و مکمل یکدیگر؟
این نکته بسیار ظریفی است. در تعاملات فرهنگی، روحانیت وظیفه دارد با همه جامعه تعامل فرهنگی داشته باشد. اصلا وظیفه ذاتی روحانیت، تبلیغ و ارشاد مردم است. منتهی در تاثیرگذاری فرهنگی وقتی روحانیت با اقشار مختلف مردم رابطه برقرار می کند، تاثیرگذار می شود، ارشاد و تربیت و نصیحت و خیرخواهی می کند. این موضوع در جامعه دانشگاهی تفاوت میکند چون یک شخصیت دانشگاهی متخصص مسائل فنی، استاد جامدات یا سیالات، فیزیک یا شیمی، یک نیروی فرهنگی است. یعنی اول نیروی فرهنگی است بعد متخصص. چون تعاملات روحانیت با این قشر، تعامل یک نیروی فرهنگی با نیروی فرهنگی دیگر است، این نوع تعامل با تعامل روحانیت با دیگر اقشار مردم تفاوت دارد.
در اینجا تعاملات فرهنگی به صورت دو سویه است. ما به اعتبار اینکه آنها نیروی فرهنگی هستند به آنها احتیاج داریم که مسائل را فرا بگیریم و آنها به ما احتیاج دارند به اعتبار اینکه در حوزه دینی، تربیتی، مبانی دینی و نظام اسلامی نیاز دارند آموزه هایی را فرا بگیرند. در نتیجه اگر تعاملات فرهنگی روحانیت با عموم مردم برقرار می شود این رابطه نوعی تعامل یک سویه است، یعنی ما وظیفه داریم مردم را نصیحت و ارشاد کنیم اما با نیروهایی که اول فرهنگی هستند، بعد متخصص می شوند، تعامل فرهنگی دو سویه برقرار می کنیم. همان طور که در تعامل علمی چنین است.
حوزه و دانشگاه دو روی یک سکهاند، بنابراین در حوزه علوم انسانی من باید با فرد دانشگاهی تعامل علمی برقرار کنم و از او فرا بگیرم، او هم از من فرا بگیرد. حوزه در تعامل علمی احتیاج دارد که مسائل علمی حوزه علوم انسانی را فرا بگیرد. قبل از اینکه من با اقتصاد آشنا باشم، یک فرد دانشگاهی با اقتصاد آشنا بوده است، حالا که من میخواهم به صورت فنی با مسائل علوم انسانی آشنا شوم باید از او یاد بگیرم، منتهی او هم باید از من یاد بگیرد که در برخی مسائل اقتصادی، مبانی دینی تاثیر می گذارد و سرنوشت این مسئله از نظر محتوایی به گونه دیگری تغییر میکند و حالت بومی سازی را به خود میگیرد.
در اثر این تعامل، راه مطالعات جدیدی ایجاد میشود که این مطالعات جدید ضرورت نظام است. اگر کار کارشناسی ما در شاخه های علوم انسانی بر اساس مبانی دینی شکل نگیرد، زمینه برای محتوای کاملی که باید همه مسائل حیاتی جامعه را بر اساس نگاههای دینی و اسلامی شکل بگیرد، فراهم نمیشود.
تعامل دوسویهای که شما اشاره کردید تا چه حد جدی است؟ خیلیها معتقدند گفتمان وحدت بین حوزه و دانشگاه بیشتر در حد حرف باقی مانده است و آن طور که از ابتدا انتظار می رفت عملی نشده و هنوز نقاط ضعف زیادی دارد.
این بر میگردد به اینکه چه مقدار بر روی تحول علوم انسانی که مقام معظم رهبری و دیگر مسئولان نظام به عنوان یک مسئله مورد نیاز بر آن تأکید میکنند، سرمایه گذاری کرده ایم. اگر جامعه حوزویان (متخصصان علوم انسانی در حوزههای علمیه) و جامعه دانشگاهیان تحولات علوم انسانی را در چارچوب وظایف خودشان به درستی تعریف کنند و اگر حوزویان و مسئولانی که مسئولیت برنامهریزی علمی را دارند به صورت جدی در این موضوع سرمایه گذاری کنند، هر مقدار که ما پیش برویم، زمینه وحدت و رابطه منطقی بین این دو نهاد بیشتر می شود. هر مقدار در این زمینه کمتر سرمایه گذاری کنیم و بیتوجه باشیم، این رابطه کندتر شکل میگیرد و زمینه های واقعی وحدت کمتر فراهم می شود. یعنی این تحول وابسته به این است که ما نسبت به تحولات علوم انسانی چه مقدار سرمایه گذاری مادی و غیرمادی کنیم.
البته خود این تحول باید به صورت یک برنامه علمی در سطح حوزه و دانشگاه مطرح شود. برای اینکه این تحول موضوعی است که از نظر علمی قابل مطالعه است و ما اگر همین تحول را مورد مطالعه علمی قرار ندهیم، همواره به عنوان یک لفظ باقی میماند که شما هم میشنوید، من هم می شنوم. اگر تحول در علوم انسانی برای جامعه دانشگاهی و حوزوی خوب تبیین شود ما به نتیجه می رسیم. من فکر میکنم نشانههای مثبتی از این موضوع به چشم میخورد و هر دو نهاد علمی تلقی دارند که باید این کار انجام شود.
در مسیر رسیدن به تعامل جدی بین حوزه و دانشگاه چه مشکلاتی وجود دارد؟ این مشکلات بیشتر متوجه حوزه است یا دانشگاه؟
ساختار حوزه به گونه ای است که مقداری دست و پاگیر است. این بدین معنا نیست که ساختار دانشگاه هم خیلی روان باشد. دانشگاه هم ساختار دست و پاگیر دارد و این ساختارها کار را مقداری کند میکنند. یعنی اولین و بزرگترین مانع، مانع ساختاری در حوزه و دانشگاه است. اگر این مانع مقداری کمرنگ شود، زمینه وحدت بیشتر میشود.
چه کسانی میبایست برای ایجاد زمینههای وحدت اقدام کنند؟ اصلا متولی و مسئول اجراییشدن این طرح چه کسانی هستند؟
متولیان برنامه ریزی کشور، بخشهای آموزش و پژوهش وزارت علوم، شورای عالی انقلاب فرهنگی و از این طرف مسئولان حوزوی ما که با جامعه دانش آموختگان علوم دانشگاهی و حوزوی ارتباط دارند از متولیان وحدت حوزه و دانشگاه هستند.
در حوزه، ساختارها باید متناسب باشد. در دانشگاه هم باید مشکلات ساختاری کاهش یابد که این حرکت و نشانههایی که اشاره کردم راحتتر و سریعتر به اهداف برسند.
آیا به نظر شما حوزه و دانشگاه نیازمند بازنگری در دروس نیستند؟
اتفاقا بازنگری در بعضی از سرفصلهای دروس، میتواند محصول تحول علوم انسانی باشد. اول باید تحول را ساماندهی کنیم و به تعامل منطقی برسیم، بعد سرفصلها مشخص میشود و مورد ماموریت دانشگاهیان و حوزویانی که دستی در علوم انسانی دارند قرار می گیرد. در نتیجه اینجاست که میدان همکاری جدی بدون شعارزدگی و تبلیغات فراهم میشود و این سرفصلی که محصول تحول علوم انسانی است و شورای عالی انقلاب فرهنگی برای آن سرمایه گذاری کرده تدوین می شود.
یعنی با وجود اینکه بیش از سه دهه از طرح وحدت حوزه و دانشگاه میگذرد باز هم می گوییم در فاز صفر قرار داریم؟
بله. حتما باید گفته شود ما در فاز صفر هستیم و ته کاسه علم را کسی نمیتواند در بیاورد. این راهی است که ما در فاز صفر آن قرار گرفتیم و باید آن را ادامه دهیم.
آیا پژوهشگاه حوزه و دانشگاه که بزرگترین رسالتش وحدت بین این دو نهاد است، توانسته در این راستا موفق عمل کند؟
فعالیتهای پژوهشگاه حوزه و دانشگاه بر همان فلسفه وجودی پژوهشگاه متمرکز است. فلسفه وجودی ما این بود که دانشگاهها در ابتدای انقلاب به خاطر مسائل علوم انسانی و انقلاب فرهنگی تعطیل شده بودند و ما به عنوان دفتر همکاریهای حوزه و دانشگاه کارمان را بر این محور متمرکز کردیم که درباره علوم انسانی چه راه حل علمی باید ارائه کرد. تاکنون هم بر همین بحث تحول و مطالعات علوم انسانی بر اساس مبانی دینی متمرکز بودیم. در اساسنامه پژوهشگاه هم وظیفه اصلی ما همین تعریف شده است. از ابتدا هم با بسیاری از استادان دانشگاه که در شاخه ای از شاخه های علوم انسانی متخصص بودند ارتباط داشته و داریم. منتهی بعضی سالهای گسترده تر بوده است. ما وظیفه ذاتی خودمان را بر اساس تحول علوم انسانی بر مبنای مبانی دینی تعریف می کنیم و تاکنون آثاری هم به جامعه علمی عرضه کردیم ولی این را باید بگوییم که این راه احتیاج دارد به اینکه بسیاری از متخصصان و فرهیختگان و توانمندان در علوم انسانی سرمایه گذاری کنند. تا آنچه که مطالبه نظام و امام راحل و مقام معظم رهبری است، به صورت فراگیر شکل بگیرد. نقطه مطلوب زمانی است که استادان دانشگاه نه تنها با این فضا آشنا شوند بلکه در این فضا توانمند شوند و در نتیجه بر اساس این توانمندی مسیر خودشان را ادامه دهند. نمیخواهم بگویم این توانمندی وجود ندارد، ولی هنوز به شکل فراگیر شکل نگرفته است.
اگر بخواهیم مسیر وحدت حوزه و دانشگاه را در یک منظومه کلی ببینیم پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در کجای کار قرار دارد؟
ما در این نقطه قرار داریم که خودمان را پیدا کرده ایم. الان که کمیتههای شورای عالی انقلاب فرهنگی سرفصل هایی در شاخه های علوم انسانی تعریف کرده اند، ما میتوانیم با کمک دانشگاهها متون مورد نیاز را تدوین کنیم و مطالب مکتوب را در اختیار استادی که این سرفصل را در اختیارش میگذارند و به او مکلف میکنند که این سرفصل ها را به صورت دو یا سه واحد ارائه بدهد، قرار بدهیم.
هدف این پژوهشگاه بسیار مهم است و برای نظام ضرورت دارد. گام عملی پژوهشگاه زحمت برخی استادان را که به دلیل نداشتن متن مناسب، نسبت به سرفصلهای دروس تردید دارند، کم می کند.
........................
مصاحبه از روحالله کریمی
نظر شما