به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «يک روز مناسب برای شنای قورباغه»، نوشته رضا زنگی آبادی شامل ۹ داستان کوتاه است که اگرچه به گفته نویسنده با فاصله زمانی نوشته شده و از نظر موضوع و شيوه روايت متفاوت است، اما در تمامشان يک ايده مشترک به چشم میخورد و آن خشونت جاری در زندگی روزمره است.
بيشتر داستانهای این مجموعه، پايان ترسناکی دارند: مرگ، قتل يا خودکشی پایان زندگی شخصیتهای داستان است. داستان نخست اين مجموعه با عنوان «مليحه چتر نداشت»، اینگونه آغاز میشود: «برق، اتاق را روشن کرد و رعد شيشهها را لرزاند و آمد خودش را ماليد به تختی که مليحه روی آن خوابيده بود اما مليحه تکان نخورد، انگار دوخته شده بود به تخت. بعد صدای زنگ تلفن آمد. هيچ کس به او تلفن نمیکرد. فکر کرد باز خيالاتی شده اما تلفن آنقدر زنگ زد تا او را از تخت پايين کشيد. اول صدای نفسهايی آمد و بعد صدای بم و دلنشين مردی که با مهربانی گفت: داروهاتو خوردی؟ ... بهتر میشی؛ از شر همه بيماریها خلاص میشی... گفت: همه اش به خاطر اعصابه و تنهايی. »
بنمایه اصلی این داستان، تنهایی، روزمرگی و خشونت جاری در زندگی انسانهاست. یک جای داستان، نویسنده آورده: «توی شهرهای کوچيک، بهترين جا قبرستونه.»... «دریاها دورند» دومین داستان این مجموعه است. در این داستان هم نویسنده از تنهایی و بیتفاوتی آدمهایی سخن گفته که بیخبر از حال یکدیگر با عجله به سمت اتوبوسها میدوند و پیش داوری میکنند و به هم تهمت میزنند.
نویسنده در داستان «دریاها دورند» به خوبی فضا و سردی هوا و حس و حال خود را توصیف کرده: «ته مانده گرمای جنوب، از تنش رفته بود. سوزی از کوههای شمال تهران، پایین میخزید و میریخت توی صحن خالی از کبوتر امامزاده صالح. در دستهای سرد زن، هوس فشردن یک مشت گندم بود تا بریزد جلو کبوترانی که نبودند. دستهایش را در جیب پالتویش مشت کرد. مثل درخت اناری که میوههایش را چیده باشند و باد پاییزی، همه برپهایش را برده باشد، سبک و غمگین بود...»
داستان «خواب خوش اسبها»، یکی دیگر از داستانهای این مجموعه است. داستانی که در هوای آلوده تهران میگذرد و بوی ترقه و مواد منفجره میدهد. داستان از زبان راوی اول شخص مطرح میشود: «مانتوی خیس و ترقههایی که دورو برم منفجر میشوند، آزارم میدهند و سرمایی تنم را میلرزاند. »
«عسل» يا همان «معصومه»، تازه به تهران رسيده و تنها ۳۹ دانه زيتون در جیب دارد؛ زیتونهایی که صبح از فرط بيکاری چند بار آنها را شمرده است. «طعم تلخی توی دهانم حس میکنم... مرد ساعت چهار صبح اين پاکت را به دستم داده و رفته بود. توی ايستگاه اتوبوس آنقدر زيتونها را شمردم تا آفتاب درآمد. دانهای توی دهانم میاندازم و آن را دور دهانم میچرخانم. نمیخواهم له شود؛ از مزه آن بدم می آيد. من درخت زيتون نديدهام اما حالا فکرم مثل باد لابه لای درختان زيتون میچرخد... دانه زيتون را تف میکنم انگار همه فکر و خيالهای توی کله ام را تف کرده باشم. » عسل که دوست دارد مادرش مثل قديمها معصومه صدايش بزند، حالا در تهران و در خانه دوستانش مسعود، حميد و وحيد است. خانهای پر از صدای موسيقی، گيتار، شوق ديدن فوتبال و ترقه بازی و همزمان انواع نشئه جات. عسل از جنوب آمده و به شمال میرود. حالادر جاده درختهای زيتون را میبيند: «نسيم ملايمی میوزد و زيتون زار به آرامی موج میخورد. ايستاده ام زير درختان زيتون؛ بنزين را روی پوست تنم حس میکنم؛ سردم میشود...»
داستان «رشد حيرت انگيز گلها در هوای آزاد»، با يک اتفاق مسخره آغاز میشود. مرد در مستراح خانه که حالا با حمام يکی شده، گير افتاده است. در آهنیای که خودش تازگیها به جاي شيشه مات حمام گذاشته است، باز نمیشود. اين موقعيت خنده دار اما به سرعت فضايی خفقان آور و هولناک را پيش روی مخاطب میگذارد. راوی داستان که گيرافتاده در تقلای بازکردن يا شکستن درآهنی و صداکردن زن و دخترش برای نجات خود، از زندگیاش پرده برمیدارد. از کتک زدن همسرش و فحاشی در خانه تا زيرآب زنی مدير اداری در اداره شان و منفعت طلبیهای کوچک و حقيرش در زندگی. اما آخر داستان يکي از لولاها لق میشود. هيچ کس در خانه نيست و در، از پشت با قفلی کتابی چفت شده است. اين داستان شايد بيش از همه خشونت جاری و پنهان روزمره را به تصوير میکشد.
اما داستان «يک روز مناسب برای شنای قورباغه»، که عنوان اصلی مجموعه داستان نيز از ان گرفته شده، تکرار خشونت در زندگی روزمره و تعميم آن به تمام افراد و سطوح زندگي را آشکارا نشان میدهد. پدر خانوادهای اصيل و ثروتمند نه تنها به آلزایمر مبتلا میشود، بلکه به طرزی بیمارگونه میخواهد به گدایی در مراکز عمومی و پر رفت و آمد شهر بپردازد و این مساله موقعيت، اعتبار و به مرور زمان، تعادل روانی خانواده را به هم میریزد. بیماری پدر، همزمان با پیدا شدن خواستگار برای دختر عزیزکردهاش آغاز میشود و وضعیت خانواده را آشفته میکند.
در داستانهای رضا زنگیآبادی، مکانها هویت دارند. او از امامزاده صالح و پارک وی گفته و به مکانهای خاص اشاره کرده است. بعضی داستانهای این مجموعه، پیش از این در نشریات منتشر شده بود.
مجموعه داستان «يک روز مناسب برای شنای قورباغه»، نوشته رضا زنگی آبادی را انتشارات پیدایش در ۱۰۰۰ نسخه و به قیمت ۷۰۰۰ تومان منتشر کرده است.
نظر شما