فرماندهي سپاه سوم عراق با مشاهده عدم موفقيت لشگر9 در دستيابي به اهداف خود در يافته بود كه اين يگان فاقد توانايي لازم مي باشد .اطلاعات بعدي نشان داد كه اين فرماندهي از لشگر 5 مكانيزه خواست كه لشگر 9 را در تصرف منطقه سوسنگرد كمك كند . بر اثر طراحي اين تاكتيك و تقويت لشگر 9 در مرز بستان , فعل و انفعالاتي در جنوب كرخه رخ داد.
درهمين ايام نيروهاي خودي گزارشهايي مبني بر تجمع وسيع نيروهاي دشمن در جنوب كرخه , دريافت كردند. در گزارشهاي بعدي چند خبر مهم جلب توجه مي كرد . نصب پل بر روي اين رودخانه وعبور نيروهاي دشمن از آن و پيشروي به سمت شمال (جاده اهواز - سوسنگرد) حكايت از شروع تحركات مجدد ارتش عراق داشت .
لشگر 9عراق , مجددا" حركت خود را آغاز مي كند ودر اولين اقدام پس از چند در گيري بستان را به اشغال خود در مي آورد . پس از تصرف بستان . واحدهاي اين لشگر به سمت سوسنگرد سرازير مي شوند و با توجه به حضور قبلي روي تپه هاي الله اكبر از دو جناح به شهر سوسنگرد نزديك مي شوند . از طرف ديگر لشگر 5 مكانيزه با نيروهاي تقويت شده خود , پس از عبور از رودخانه كرخه سعي داست با استقرار بر روي جاده اهواز - سوسنگرد در جنوب اين شهر عقبه شهر را مسدود ساخته و محاصره آن را كامل كند در صورت موفقيت لشگر 5ارتباط نيروهاي خودي مستقر در شهر با اهواز قطع شده و اين نيروها در محاصره كامل قرار مي گرفتند .پس از آغاز تلاشهاي لشگر 5نيروهاي مستقر در اين محور به مقابله با اين تهاجم رفته و بر هر صورت ممكن مانع از موفقيت اين يگان مي شوند .
با مورد تهديد قرار گرفتن سوسنگرد از چند جناح بخشي از نيروهاي منظم مستقب در منطقه بتدرسج اقدام به تخليه منطقه كرده و به شرق حميديه مي روند , اما نيروهاي مردمي و سپاهي خود را مهياي جنگي سخت ميكنند . فرمانده وقت سوسنگرد در اين باره مي گويد:
« بعد از اينكه يك مدت در سوسنگرد مانديم , بچه ها آمدند اصرار كردند كه برويم و بعضي جاهارا از دست دشمن بگيريم , آن مسئله حضرت علي (ع)مطرح بود كه دشمن اگر آمد توي خانه شما,شما ذليل هستيد .اين بود كه همه اصرار كردند , برويم و دشمن را از خانه بيرون كنيم .تا اينكه بچه ها در دهلاويه (حد فاصل سوسنگرد و بستان )جبهه اي تشكيل دادند و اقدام به ايجاد گروهان ضربت كردند كه حداكثر سلاح سنگينشان خمپاره بود»
يگانهاي دشمن كه بشدت از سوي توپخانه هأي خود هم همراهي مي شدند , به درگيري , ادامه داده و از هر سو در تلاش بودند كه با نزديك شدن به سوسنگرد , اين شهر را به محاصره و اشغال خود در آورند . نيروهاي دشمن در جبهه الله اكبر با سرازير شدن به سمت سوسنگرد خط خود را به كناره رودخانه كرخه در فاصله دو كيلومتري شهر رساندند و در محور ديگر يگانهاي ( لشكر5مكانيزه ) در جبهه كرخه تا حدودي موفق به پيشروي به سمت سوسنگرد مي شوند . از سوي ديگر حركت لشگر9در محور جاده بستان , سوسنگرد بدليل مقاومت چشمگير رزمندگان به كندي صورت مي گيرد . در اين شرايط رزمندگان اسلام در مواجه با تحركات دشمن در صدد پاسخگوئي بر آمده و عملياتي محدود را طرحريزي و اجرا مي كنند . اين عمليات در محور الله اكبر آغاز ميشود و با وارد ساختن تلفاتي بر مزدوران عراقي , تا حدودي آنان را مجبور به عقب نشيني مي كند با انجام اين عمليات دشمن نيز حملات خود را شدت بخشيده و با توجه به محدوديت توان نيروهاي خودي مجددا" اقدام به حمله در اين محور مي كند وتا اندازه اي موفق مي شود به مواضع قبلي خود در نزديكي شهر سوسنگرد باز گردد.
در اين فاصله دشمن به تقويت و بازسازي نيروهاي عمل كننده خود پرداخت و مجددا" طي جلساتي متوالي , طرحهاي مختلفي مورد بحث وبررسي فرماندهان نظامي قرار گرفت . اين وقفه كوتاه درست زماني است كه عمده توجه سپاه سوم عراق و همچنين فرماندهاي رده هاي بالاتر ارتش معطوف به خرمشهر و عبور يگانهاي عمل كننده از رودخانه كارون و محاصره آبادان است و شايد يكي از دلايل توقف در جبهه سوسنگرد همين معضل خرمشهرو آبادان باشد كه در اين مقطع زماني توان فكري زيادي را از فرماندهان ارتش عراق به خود اختصاص داده بود .
دشمن سرانجام پس از يكدوره كوتاه توقف , مجددا" حركت خود را به استعداد حدود دو لشگر , به سمت سوسنگرد آغاز كرد . حركت جديد دشمن در اين جبهه را بطور مشخص مي توان در سه محور زير بيان كرد :
1-محور جاده بستان - سوسنگرد .
2-محور تپه هاي الله اكبر كه مي بايست با عبور از رودخانه كرخه اقدام به حمله نمايد . دو فلش مزبور بر عهده لشگر 9زرهي بود . اما مهمترين حركت بر عهده لشگر 5مكانيزه قرار گرفته بود. كه در شمال كرخه كور حضور داشت لشگر 5موظف بود با بستن جاده اهوازسوسنگرد , از پشت شهر (شرق)اقدام به حمله كند. حمله عراق در حالي آغاز شد كه نيروي قابل توجهي در اين مناطق وجود نداشت . رزمندگان اسلام مبتني بر برداشت و تحليل خود عمده توان خود را در دهلاويه مستقر كرده و بخشي ديگر را براي دفاع از سوسنگرد در خود شهر باقي گذاشته بودند.
شدت آتش دشمن از هر سو متوجه شهر بود بنابراين شهر بتدريج تخليه شد و دشمن كه از تاريخ نوزدهم اين حركت را آغاز كرده بود , با آغاز روز بيست و دوم مهرماه به فشارهاي خود افزود و در هر دو جبهه دهلاويه و شمال كرخه كور حملات سنگيني طرحريزي و اجرا نمود.
در همين زمينه شهيد تجلايي مسئول عمليات منطقه دهلاويه مي گويد:
« ما قصد عقب نشيني از دهلاويه را نداشتيم و حتي با عقب نشيني برادران ارتشي هم مخالفت مي كرديم , اما با نزديك شدن دشمن به شهر سوسنگرد از محورهاي ديگر , و با توجه به نياز شديد شهر به نيرو , ما نيروهايمان را جمع كرديم و براي حفظ سوسنگرد به شهر رفتيم »
همزمان با حركت عراق از جاده بستان به سمت سوسنگرد , دشمن در محور كرخه آغاز به حمله كرد و از آنجاكه نيروي قابل توجهي در پيش روي نداشت , بلافاصله خود را در حد فاصل جلاليه و ابو حميظه به جاده اهواز -سوسنگرد رساند و اين جاده را مسدود ساخت با اين حركت , سوسنگرد در محاصره كامل قرار گرفت و هر گونه امكان تردد و پشتيباني اين شهر از رزمندگان سلب شد .
عراقيها پس از استقرار بر روي جاده به سمت سوسنگرد پيشروي كرده و با پشت سر گذاشتن روستاي ابو حميظه تا عصر روز بيست و سوم مهرماه , خود را به 4 الي 5كيلومتري شهر رساندند.
در اين روز محاصره سوسنگرد , شرايطي بس دشوار را به رزمندگان تحميل كرده بود .
شهيد تجلايي مي گويد:
« در شهر كم كم نيروهاي مختلف فرار مي كردند و شهر را ( از طريق رودخانه ) تخليه مي كردند….چندين نفر از برادران زخمي بعلت نبودن امكانات و عدم امكان تخليه , به درجه شهادت نائل آمدند . شهر وضع عجيبي داشت , واقعا" ميدان كربلا بود . شهر در آتش مي سوخت , صداي ناله زخمي ها در مسجد و خانه ها بالابود.»
هرگونه نقل و انتقالات از شهر منوط به عبور از رودخانه بود كه بدليل نبودن بلم به اندازه كافي تخليه شهداو مجروحين و از سويي تقويت شهر , امكان نداشت . حتي نيروهايي كه قصد تخليه شهر را داشتند. براي عبور با مشكلاتي مواجه بودندو بعضا" در اين رودخانه غرق شدند.
بعنوان مثال يكي ازنيروها مي گويد:
« تصميم گرفتيم كه از كنار رودخانه به سمت حميد يه برويم تا با يك نيروي درست و حسابي بر گرديم و از همان محور حميديه به آنها حمله كنيم كه باز نتوانستيم, در عبور از رودخانه با مشكل مواجه بوديم قايق نبود,يكي دو تا قايق غرق و مجروحين در آن نيز غرق شدند.»
از سوي ديگر با فعال شدن دشمن در شمال شهر سوسنگرد , اين امكان نيز بكلي از بين رفت .
به موازات در هم ريختگي جبهه خودي وضعف روز افزون رزمندگان اسلام به دليل عدم پشتيباني و حمايت , ارتش عراق به پيشروي خود ادامه داده و هر لحظه حلقه محاصره شهر را محدودتر ميكرد . دشمن از سه طرف (جاده بستان , شمال شهر و جبهه تپه هاي الله اكبر و جاده حميديه )خود را به دروازه هاي شهر رساند. و نيروهاي رزمنده راكه در اين زمان قليل بودند در ميانه شهر متراكم كرد.
يكي ازنيروها كه از جبهه دهلاويه به شهر بازگشته بود ميگويد:
« آمديم داخل شهر , شب بود و دشمن متوقف شده بود,دور تا دورمان را دشمن گرفته بود . اولين جا مسجد جامع بود كه گفتيم برويم
آنجا پناه بگيريم ,بعد از كمي استراحت تصميم اين شد كه بچه ها بروند در سنگرهاي شهر ( در دروازه أي ورودي شهر ) مستقر شوند فكر مي كنم در مجموع حدود 300 نفر بوديم , هوا داشت روشن مي شد, شهر 4 يا 5 دروازه داشت بچه ها پخش شدند و با استقرار توي خانه ها آماده ورود دشمن به مركز شهر شدند . در يكي از محورها , بچه ها يكي , دو تا تانك زدند و طي يك درگيري حتي 15اسير هم گرفتند . در اين مدت با بر قراري تماس با پشت جبهه چه اصرارهايي شد كه بيايند ما را در بياورند چه صحبتهايي شد كه انگار اصلا" ما را از ياد برده بودند يا از دست رفته فكر مي كردند . بهتر بگويم , جوري كه بعد ما فهميديم و بچه ها پيگيري كرده بودند ,حتي اينها گفته بودند كه ولشان كنيد , اينها ديگر كارشان تمام است »
شهيد تجلائي در همين زمينه مي گويد:
« بچه ها تمام روز جنگيدند , تعدادي از تانكها را زدند , در خانه هاي مختلف سنگر گرفته و به نگهباني خود در گوشه و كنار ادامه دادند و تا صبح اين ديوانه هاي بعثي شهر را كوبيدند . جنگ در اين روز براي مانتيجه خيلي خوبي داشت , برادران ديدند كه واقعا" با ايمان و الله اكبر مي شود , پوزه دشمن را به خاك ماليد.
ناراحتي برادران از نرسيدن نيروي كمكي بود .البته نه از اينكه به شهادت نائل خواهند آمد.بلكه از اينكه چون پيشوايشان امام حسين(ع)در سنگرهاي سوسنگرد غريب مانده بودندو غريبانه مي جنگيدند.
در اين مدت , ما با بي سيم با اهواز تماس داشتيم ولي متاسفانه كمكي به ما نرسيد . در روز بيست و پنجم عراقيها حلقه محاصره را تنگتر كردند و مهمات ما كم كم روبه اتمام بود . در اين روز ديگر جاي سالمي در شهر نمانده بود و اكثر برادرها زخمي و يا شهيد بودند.»
شواهد و قرائن نشان ميدند كه اخبار و اطلاعات به فرماندهان جنگ منتقل مي شدو اما چرا اقدامي صورت نميگرفت جاي سوال است .
بي توجهي فرماندهان و مسئولين بويژه عدم حضور نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي بوضوح آشكار بود. در نتيجه برادران ضمن توكل به خداوند اقدام به برقراري تماسهايي از جمله با دو تن از ائمه جمعه كردند . اين دو بزرگوار (يكي از اين دو ,شهيد محراب آيت اله مدني امام جمعه تبريز بود.) با انتقال اخبار در سطح جامعه و تهديد به تحصن , عاملي شدند تا به اجازه بني صدر بعنوان فرمانده كل قوا ,تيپ 2از لشكر 92 به اين جبهه اعزام شود . در نتيجه حمله تيپ 2(ساعت 30/13روز 27/6/60كه از سوي نيروهاي سپاه و بسيج همراهي مي شد محاصره سوسنگرد شكسته شدو اين نيروها با همكاري نيروهاي داخل شهر , اقدام به پاكسازي دشمن از شهر كردند . در اين عمليات تعداد 45اسير از عراقيها گرفته شد. علاوه بر غنيمت گرفتن 25دستگاه تانك و خودرو35تا37تانك و خودرو ديگر عراقيها نيز منهدم شد.
ارتش عراق با تحمل اين شكست , ضمن نا اميدي از دستيابي به اهداف اصلي ,شهر سوسنگرد را از دست داد و به پشت رودخانه سابله رفت . ضمنا" در غرب سوسنگرد حضور خود را حفظ و اقدام به ايجاد استحكامات و اجراي آتش بر روي شهر نمود . بنابر اين حضور دشمن در شمال و غرب اين شهر , همچنان بصورت يك نيم دايره اي بدور شهر بود كه اين وضعيت تا مدتها ثابت ماند.
نظر شما