به گزارش خبرنگار تئاتر "مهر"، بازيگر نقش "بلانژ" در اتوبوسي به نام هوس، بازيگر نمايش "سه خواهر، خرس، فرزندان خورشيد، كالسكه زرين و... زير درختان مجنون تالار وحدت آراميده و انتظار خانه ابدي خود را در امامزاده طاهر كرج مي كشد. باد سرد آرام مي وزد و جمعيت پراكنده اهل تئاتر، براي بدرود با آخرين بازمانده از پايه گذاران " تئاتر آناهيتا " به دور پيكر بي حركت استاد خاموش خود حلقه زده اند.
به ياد مي آورم؛ كمتر ازدوماه پيش بود كه همين چهره هاي آشنا را درمراسم تشيع يكي ديگر از پايه گذاران تئاتر آناهيتا، مصطفي اسكويي(همسر سابق مهين اسكويي) ديده بودم.
به گفته بهزاد فراهاني "مهين اسكويي منشأ القا تفكر و دانشوري در بازيگري ايران بود."
و من مي انديشم به خشك شدن اين منشأ تفكر بدون بهره گيري در اين زمستان سرد تئاتر، به خاطره و اسم اسكويي هايي كه از اين پس تنها قرار است در فهرست تاريخ تئاتر ايران باقي بمانند.
بيشتر شاگردان و دوستان آمده اند، توران مهرزاد، ايرج راد، سيروس ابراهيم زاده، بهزاد فراهاني، هوشنگ قوانلو، مريم معترف، فاطمه طاهري ، بيوك ميرزايي، هادي مرزبان، قطب الدين صادقي و... اما هنوز جاي بسياري از شاگردان و دوستان ديگر خالي است ! و همچنين جاي بسياري از مسئولان هنري!
شايد ديگر شيوه استانيسلاوسكي براي هنرمندان جوان تئاتر ما جاي خود را به شيوه هاي مدرن آوانگارد داده است، ولي همه مي دانيم كه مهين اسكويي پايه گذار شيوه بازيگري استانيسلاوسكي معروف، 3 دهه پيش در ايران بود و كتابهاي زيادي در مورد اين شيوه و تئاتر علمي ايران ترجمه و تأليف كرده است، كتابهايي كه اكنون منبع تحقيقات و آموزش دانشجويان تجربه گراي آوانگارد ما است.
شاگرد قديمي استاد كه اكنون مديرعامل خانه تئاتر ايران است، ايرج راد، بر فراز پيكر بي جان او مي گويد : " بانوي تئاتر ايران ازميان ما رفت، يكي يكي از هنرمندان تئاتر در حال رفتن هستند و اين جاي تأسف دارد. زيرا جايگزين كردن هنرمنداني مانند آنها ديگر ممكن نيست. بسياري از اساتيد تئاتر امروز شاگردان قديمي بانوي تئاتر ايران بودند."
يكي ديگر از شاگردان بانوي تئاتر ايران كه امروز يكي از استادان بازيگري تئاتر ايران دردانشگاه است، با بغضي فروخورده، استادش را به نام يكه زن تئاتر ايران ياد مي كند و مي گويد: "همه جا چه در صحنه و چه در پشت صحنه خاطره اش وجود دارد."
بهزاد فراهاني در ادامه مي گويد : " من به عنوان شاگرد اين استاد از او ياد گرفتم هيچگاه بدون آرمان، انديشه و وظيفه به روي صحنه نروم. "
اين شاگرد قدرشناس از وزير ارشاد مي خواهد تا دست نوشته هاي استادش مهين اسكويي را در يك جلد كتاب چاپ كند.
سيروس ابراهيم زاده هم از استادش سخن مي گويد : "همه چيز را از اسكويي ها (مهين و مصفي اسكويي) ياد گرفتم."
اين هنرمند قديمي اصلا به اين كه به بزرگان و پيشكسوتان بي اعتنايي مي شود، اهميت نمي داد و با جوانان مشكلي نداشت، به اين جوانان به عنوان آينده تئاتر ايران نگاه مي كرد و براي اوتنها چيزي كه مهم بود آينده تئاتر ايران بود "
او با تأسف از تنهايي و عزلت بانوي تئاتر ايران، درسالهاي واپسين نيز سخن مي گويد: " من مطمئنم از فقر مقتدرانه و غرور و نمايشهايش درسالهاي آينده حرف زيادي خواهند زد."
وكيل جوان مهين اسكويي، يوسف اسفندياري كه درآخرين لحظات نيز بربالينش حضور داشته، هم از تنهايي بانوي تئاتر ايران سخن مي گويد و با تأسف مي گويد: " او در اين سالها بسيار تنها بود ، نمي دانستم اين تعداد دوست و آشنا دارد."
او همچنين از مشكلات و گرفتاريهاي بانوي تئاتر ايران در سالهاي اخير صحبت مي كند.
پيكر مهين اسكويي بر روي دوش هم نسلان به سمت آمبولانس شيك مي رود و اتوبوس هاي ولوو قرمز و زرد رنگ به انتظار بدرقه كنندگان بانوي تئاتر ايران به سوي آرامش هستند.
با خود مي انديشم به پايان تلخ يك خلاقيت، يك تفكر، يك مادر تئاتر و شايد هم تئاتر ...
نظر شما