به گزارش منتقد تئاتر "مهر" ، در نمايش "خشم شديد فيليپ هوتس"، امير غفار منش ( دكتر هوشي)، ليلي تجدد(بازارياب)، سامان دارابي (كارگرلاغر و...)، يحيي فروغي (كارگرچاق...)، نازي نوازاي (دورلي) و الهام شكيب (كلاريسا) بازي كرده اند. اين نمايش درباره مردي است كه مورد كم توجهي همسرش واقعي شده و براي آنكه نظر او را جلب كند، مي خواهد به لژيون فرانسه بپيوندد و ...
"ماكس فريشي" هم مثل بسياري ديگر از نمايشنامه نويسان آلماني، اتريشي و سوييسي متاثر از برتولت برشت است و در اين متني هم بر پايه تئوريهاي برشت متني خود را سر و سامان داده است. فريشي فروپاشي بنيان خانواده درغرب را بازيچه اي براي مطرح شدن نابهنجاريهاي اجتماعي قرار مي دهد. اگر باشد بنابر فرامين نوظهور اجتماعي زن از آزادي هاي بيشتري در جامعه برخوردار شود و چندان توجهي هم به تعاريف و سنت هاي رايج نداشته باشد، آن وقت روابط زناشويي دچار خدشه جبران ناپذيري مي شود كه در اين متن دكتر هوشي در آستانه فروپاشي قرار گرفته است. نگاه "ماكسي فريشي" به اين ارتباط و فروپاشي آن، كاملا سمبوليك است. براي آنكه قرار است اين وضعيت بحران زده به تمامي آحاد اجتماعي تعيم داده شود تا همگان نسبت به اين مساله آگاه شوند.
دكتر هوتس به شكل نمايشي و نمادين از دو كارگر دعوت مي كند كه با او در خراب كردن اشياء منزل همكاري كنند.
دو كارگر هم از خدا خواسته با ذوق و شوق وارد بازي مي شوند تا لحظات شاد و مفرحي را براي تماشاچي ايجاد كنند. بنابراين فريشي از " طنز" به عنوان يك لايه لاينفك براي جذابيت اثرش بهره مي برد تا با چنين ترفندي بهتر تماشاچي را در جريان ماوقع بگذارد. او از چند لايگي متن به بهترين وجه براي عمق بخشيدن به بحران موجود و معاصر سود مي جويد. شايد چنين محتوايي امروز در كشورهاي غربي چندان هم بحران به شمار نيايد، اما مطرح كردن آن در كشور ما، با توجه به آنكه برخي ازخانواده ها با چنين مساله اي دست به گريبان شده اند، مي تواند منطقي باشد. كيوان نخعي، آگاهانه يك متن خارجي را انتخاب كرده و بي آن كه لازم باشد آن را آدابته كند، نمايشي را براي مخاطب ايراني تدارك مي بيند، شايد انتخاب متن، بهترين حسن اجرا باشد كه در بسياري از موارد كارگردان هاي ايراني بي توجه به چنين فرآيند روزآمدي، متن هاي خارجي را به صحنه مي آورند، بي آنكه مخاطبي از ديدن و درك آن به نتيجه مطلوبي برسد.
به گزارش منتقد تئاتر "مهر"، نخعي در زمان اجرا متكي به تكنيك هاي شرقي و غربي بوده است . گاهي بنا به قواعد نمايشي هاي شرقي خط و خطوط اجرا شكل مي گيرد و بازيگران، به سياه بازي توجه ويژه اي دارند، و گاهي نيز، بنابر قواعد "برشتي" ميزانس ها و كمپوزيسيون هاي صحنه اي شكل مي گيرد. نخعي در اجرا انرژي زيادي را صرف نكرده و بنابراين بازيگران به سطحي قابل قبول و اعتنا از بازي نمي رسند تا در شكوفا شدن طنز يا كمدي موفق جلوه كنند. گروه حرفه اي به نظر مي آيد و به ظاهر از درك موقعيت و روابط هم عاجز نبوده است، اما انرژي مطلوب براي رسيدن به حد ايده آل در صحنه جاري نشده است. شايد اين نقصيه به دليل نداشتن گروه فعال باشد، چون يك گروه پويا به تدريج توانمنديهاي خود را به شكوفايي آثار برجسته خواهد رسانيد. نمايش طنز و كمدي هم، بيش از هر چيز، به بده و بستان بازيگران مجرب و هماهنگ با هم، بستگي نام دارد. و چنين خصصيه اي از گروه نخعي منها شده است . "امير غفارمنش" در صحنه بسيار جنب و جوش دارد، اما اين تحرك زيادي به نفع شكل گيري يك درام طنز آميز ختم نمي شود، او بايد از بيرون در مسير درست قرار مي گرفت، تا در ايجاد لحظات دراماتيك و طنز، انرژي اش به هدر نرود. غفارمنش در زمان هايي كه به روايت ماجراها مي پردازد، نمي تواند به لحن درستي از روايت شاد و طنز دست يابد.
حتي صدايش براي لحظاتي خسته به نظر مي آيد. در صورتي كه ماكس فريشي عمدا اين روايت هاي فاصله گذارانه را در بين تابلوهاي مختلف گذاشته تا ارتباط منطقي و عقلاني با تماشاچي برقرار شود. در ضمن رتيم نمايشي هم به لحاظ دارا بودن بار دراماتيك و شاد برقرار باشد. اما چنين كاركردي از اجراي نخعي پاك شده است و روايت ها، تافته جدا بافته اي ديده مي شوند.
ناگفته نماند كه در لحظاتي، "سامان دارابي" و "يحيي فروغي" به عنوان كارگر لاغر و چاق و متاثر از بازي لورل-هاردي حضور خنده داري در صحنه دارند. "اميرغفارمنش" هم در برخي از لحظات، مثلث جذابي را با دو بازيگر فوق تشكيل مي دهد. اما آنچه در مجموع به برآيند مطلوب تبديل نمي شود، نبودن بازيهاي يكدست و به هم پيوسته است.
طراحي صحنه و لباس "حميدد پورآذري" هم با توجه به وضع موجود، در خدمت اجرا بوده است. اما ظرفيت پايين بازي و كارگرداني مانع از درخشش آن شده است.
"رضا آشفته"
عضو كانون منتقدان تئاتر ايران
نظر شما