به گزارش منتقد تئاتر "مهر"، اين سمت گيري آگاهانه، به معرفي نويسندگان و آثاري منجر شده است كه بدون اغراق روح خسته تئاتر كشور ما را با تزريق نوعي نشاط معاصر و جهان بيني انتقادي مثبت، به پويش و تحرك را داشته است: معرفي پيتر توريتي اتريشي با نمايشنامه آخر خط كه از اعضاء يك جنبش دانشجويي قدرتمند اتريش معاصر است و واسلاو هاول با اثر بحث انگيزش سه گانه وانيك و حالا خورده جنايت هاي زن و شوهري اثر درخشان نويسنده و فيلسوف معاصر اريك امانئول اشميت ( با ترجمه شهلا حائري مترجم نوجوي تئاتر معاصر جهان) از سهراب سليمي چهره اي معاصر و آشنا با ضرورت هاي انديشگي زمان در حوزه تئاتر پديد آورده است.
خورده جنايت هاي زن و شوهري، يك تراژدي خوش پايان و نقد طنز آميز واقع بينانه اي بر كليدي ترين عناصر سازنده تفكر فرا مدرن و مهم ترين جريان فلسفي و روشنفكري تئاتر قرن بيستم، يعني معنا باختگي و تئاتر ابسورد است كه از اواخر دهه پنجم و اوايل دهه ششم قرن بيستم به نگره و سبك غالب در هنر و انديشه غربي و سپس به نگره مسلط روشنفكري شرق معاصر مبدل شد.
خرده جنايت هاي زن و شوهري - نوشته: اريك امانئول اشميت - كارگردان: سهراب سليمي
اين گرايش كه نزديك ترين سنخيت را با رماننتيسم دارد، نيم قرن بعد از پيدايي در برخي كشورهاي غربي نظير فرانسه و كشورهاي مشرقي نظير ايران هنوزم با سخت جاني به حيات خود ادامه مي دهد و اين البته ريشه در زمينه هاي ذهني و حين ويژه اين دو كشور دارد. در فرانسه سنت تئاتري بكت، آدامو، يونسكو ... با اعتبار درخشان جهاني شان، يكي از عوامل مهم سخت جاني تداوم و بقاء اين گرايش فكري بود كه البته از نقد هنرمندان نسل جديد در امان نماند، هنرمنداني نظير يا سمينارضا ، ژان ميشل ريب و اريك امانئول اشميت، كه نقش موثري را در رهايش گريبان تفكر و روشنفكران فرانسه از پنجه هاي قدرتمند پوچ گرايي فلسفي و ابزورويسم بر عهده گرفته اند. اينان و ساير منتقدان اين گرايش روشنفكري و هنري، روش هاي خلاقانه اي را پيشنهاد كرده و مي كنند كه قادر است بنيان ها جهان نگري معنا باخته را به نفع نگرش هاي متعادل تر و منطقي تري تعديل و دگرگون نمايد ؛ اما در ايران و كشورهاي تحت نفوذ انفجاري و هيجاني نظريه هاي فرامدرن، شوك وارده چنان سخت بود كه تا ساليان سال و هنوزم به ويژه در حوزه تئاتر ميدان داري مي كند و به اين جهت است كه معرفي آثاري نظير تئاتر بي حويان (اثر ژان ميشل ريب) و خرده جنايت هاي زن و شوهري (اثر اريك امانوئل اشميت) در ايران چه در حوزه متن (هر دو اثر توسط خانم شهلا حائري ترجمه شده) و چه در حوزه اجرا از اهميت بالايي برخوردار است.
به گزارش منتقد تئاتر "مهر"، نويسندگان نسل جديد تئاتر ابزورد كه در حقيقت منتقدان رويكردهاي فلسفهي و هستي شناختي منتهي به آن هستند، گاه با حفظ كامل زبان، قالب هاي بياني و سبكي اين گرايش هنري و گاه با ايجاد برخي دگرگون ها ضمن انتقاد از شرايط زيستي، انديشگي و رفتاري انسان معاصر درصدد ارائه تعريف و توجيه فلسفي تازه تري درباره حيات، انسان و نقش او در تحولات اجتماعي - تاريخي هستند ؛ آن ها كوشيده اند لبه تيز حمله نگرش هاي ابزورديستي به حيات معاصر را به خود انسان معاصر و رفتار او متوجه كنند و اصل و جوهره حيات را از آسيب نگره هاي معنا باخته انساني در امان بدارند و اين همان كاري است كه اريك امانئول اشميت به طريق پنهان و در پس طرحي پيچيده در صدد انجام آن بوده است.
نمايش در فضايي آبسورد برخاسته از طرحي پازل گونه و ساختاري قطعيت گريز آغاز مي شود:
"ژيل" مردي روشنفكر و نويسنده رمان هاي پليسي كه در اثر حادثه اي دچار نسيان شده مستقيما از بيمارستان به خانه زني كه مدعي همسري اوست ليزا وارد مي شود. زن از هر وسيله اي براي اثبات همسري و تعلق مرد به اين خانه استفاده مي كند. رفته رفته نمايش به يك دارم پليسي - معمايي و روانشناختي راه مي برد ؛ پرسش هاي مكرر مرد از زن احتمال وقوع يك جنايت تعمدي يا يك سوء قصد را تقويت مي كند. ترديد ها و عدم قطعيت طرح در مورد رابطه همسري اين زوج جاي خود را به ترديد ها و عدم قطعيت تازه مي دهد: چه كسي قصد جنايت داشته است؟ گفت و گو و جدل روشنفكرانه براي كشف حقيقت ادامه مي يابد و با اعتراف زن درباره وارد كردن ضربه به سر مرد به دفاع از خود در برابر او و بخشودگي مرد توسط زن به پايان مي رسد.
ليزا: ژيل تو مي خواستي منو بكشي اون روز بعدازظهر وقتي اومدي خونه
گفتم ازت جدا مي شم ... بهم حمله كردي و مي خواستي خفه ام كني
اما چيزي نمي گذرد كه ترديد ها تازه آغاز مي شود و به اعتراف مرد درباره تظاهر به نسيان در طول دو ران پانزده روزه اقامتش در بيمارستان مي انجامد و اينكه او مي دانسته است مورد سوء قصد ناگهاني ليزا قرار گرفته است:
ژيل: اين همون موسيقيه كه اون شب گوش مي كردم ... چراغ ها خاموش بود فكر كردم هنوز برنگشتي ...
صداي خش خش پارچه اي پشت سرم شنيدم ...
برگشتم . فقط تونستم يه لحظه ببينمت ... تو تاريكي ... بعدهم يه چيزي خورد تو سرم.
ليزا: تو منو ديدي.
ژيل: آره. كي كيو مي كشه؟
و از اين پس نمايش به ملودرامي عميق و روشنفكرانه همراه با طنزي تلخ درباره نقش توهمات روشنفكرانه در تخريب زيبايي هاي عملات موجود زندگي و قابل گستردگي در مناسبات انساني فرا مي رويد و در اين مرحله شاهد نقدي جدي بر نگرش هاي روشنفكري و نقش آن در متهم ساختن نفس زندگي به گناهاني هستيم كه اساسا منشاء و مبنايي انساني دارند و سرانجام نيز نمايش با نتيجه گيري هاي روانشناختي دقيق مولف به پايان خوش و در عين حال تراژيك خود دست مي يابد. پاياني كه به قدر آغاز در نظر مخاطب، مبهم، تلخ و اميدبخش مي نمايد.
به گزارش منتقد تئاتر "مهر"، ژيل مردي روشنفكر، نويسنده رمان هاي سياه ترسناك است. ترس و سوء ظن و شك را دوست دارد و فكر مي كند هميشه اوضاع بدتر از اين مي شود. بدبيني را مزيت انسان اهل تفكر مي داند. نويسنده كتاب خرده جنايت هاي زن و شوهري است كه در آن زندگي زناشويي را به مشاركت دو قاتل تعبير كرده است: تنها چيزي كه باعث مي شه يك زن و مرد بام باش خشونته اين كششي كه اونها رو به جون هم مي داندازه همه اش خشونته بام متحد مي شن تا عليه جامعه بجنگن . ادعاي حق و حقوق و مزايا كننن .... ثمره كشتيشون يعني بچه ها شونو به رخ جامعه مي كشن ... شاهكاري از كلاه برداري ... دو تا دشمن با هم سازش مي كنن تا تحت عنوان خانواده پدر همه رو در آرن ... به اسم تعليم و تربيت به بچه ها شون تو سري بزنن ... بعد قاتل ها پير مي شن و بچه هاشون مي رن تا زوج هاي قاتل ديگه اي بسازن اين بار درنده هاي پير ... به جون هم مي افتن ... ضربه ديگر كاري ترن ... اوني پيروز مي شه كه بيشتر عمر كنه .... اينه زندگي زناشويي ... يك راه دور و دراز به طرف مرگز با جنازه هايي كه به جا مي ذارن وقتي يه زن و مرد را سر سفره عقد مي بينن، هيچ وقت از خودتون مي پرسين كدومشون قراره قاتل اون يكي بشه؟ اتفاقي كه تحت تاثير رفتار و اعمال ژيل واقا در زندگي او رخ مي دهد. و اكنون كه با واقعيت روبرو شده است، واقعيتي كه بد بيني ها و تعميم هاي روشنفكر مآبانه رفتار آدم ها به اصل حيات پديد آورده است، مي انديشد: چرا بايد واقعيت رو اون طوري كه هست تجسم كرد و نه اون طوري كه مي خوايم باشه؟ رابطه زن و مرد يك واقعيت نيست. قبل از هر چيز يك روياست مگه نه؟ و نسبت به تاليف اين اثر ابراز پشيماني مي كند. و سرانجام او كه سرنوشت عشق را زوال مي دانست، و عقيده داشت كه عشق جاشو به عادت مي ده اون چه باعث مي شه يك زن و يك مرد با هم بمونن، مسايل مبتذل و پستيد كه بينشونه، بخاطر منافع، ترس از تغيير، وحشت پيري، ترس از تنهايي ... و اگه دست همو مي گيرن فقط براي اينه كه تنها به گورستون نرن، تكيه بر رويا و خيال را چاره كار اعلام مي كند. ليزا، همسر ژيل زن روشنفكر و هنرمند نقاش، نمونه زن فرهيخته معاصر است. زني گرفتار ميان دو جريان دروني و بيروني كه يكي رو به غريزه انساني زنانه دارد از همان نوع چهره هاي سنتي كه هنر و ادبيات كلاسيك ترسيم كرده است و ديگري، زن آزاده روشنفكري كه به برابري و آزادي عقيده دارد. او خود معترف است: با خودم موافق نيستم، براي اينكه يك مغز كه ندارم دو تا دارم.
چرا ژيل! دو تا مغز، يكي، متجدد و مدرن. و اون يكي، سنتي و عقب مونده. اون مدرنه ، به آزاديت احترام مي ذاره ... با ظرافت از خودش شعور و درك نشون مي ده، اما اون يكي مي خواد كه فقط مال من باشي... يك خزنده در ته وجودمه، با چشم هاي زرد و نافذ و هميشه هوشيار.... اين منم ژيل... حتي با كلاس هاي فشرده و دو هزار و پانصد سال تعليم و تربيت، نمي توني از عشق اين جنبه حيووني و عزيزيشو جدا كني و رفتار و افكار بدبينانه ژيل، اين دوگانگي را با تقويت وجه سنتي به يگانگي خطرناك و پر حسادتي تقليل مي دهد: سرنوشت عشق زواله خودت تو كتاب خرده جنايت هاي زن و شوهري است نوشتي. وحشتناكه ! وقتي خوندمش احساس كردم كه ناخواسته صحبت هاي در گوشي دو تا آدمو شنيدم كه نمي بايست، صحبت هايي كه ... آرزوها مو به باد مي داد ...
در خرده جنايت هاي زن و شوهري خواننده و تماشاگر شاهد الگوي نماديني از مسايل زندگي مشترك زوج هاي (به ويژه) روشنفكر معاصر است و ارزش و اعتبار جهاني آن نيز جداي مسائل سبكي و ساختاري اش در انتخاب موضوع و نحوه پرداخت درون مايه هاي آن است و نيز در راه نجات واقع بينانه اي است كه پيش روي مخاطب مي گذارد راهي كه در عين تاييد واقع بينانه معنا باختگي روابط انساني بر امكانات پايان ناپذير تخيل و عاطفه انساني براي مقابله با آن مهر تاييد مي نهد:
عشق و عاشقي كار غير عاقلانه اي است ... مال اين دوره زمونه نيست ... عملي نيست، تنها توجيهش خودشه ... اعتماد مالكيت پذير نيست، مي تونه در اختيار كس قرار بگيره . آدم اعتماد مي كنه ... از عشق توقع داري ... در حالي كه اين عشقه كه از تو توقع داره تو مي خواي كه عشق بهت ثابت كنه كه وجود داره، چه اشتباهي ! اين تويي كه بايد ثابت كني كه اول وجود داره.
در نيمه اول قرن نوزدهم، براي نخستين بار بالزاك در رمان خرده بدبختي هاي زندگي زناشويي به موضوع روابط زن و شوهر در جامعه بورژوازي پرداخت. او از روابط آدولف و كارولين، دو قهرمان رمانش، نمونه اي از مناسبات زن و شوهري فراهم كرد. در آنجا بالزاك دوره ازدوجا را دوره كشف واقعيت هاي اخلاقي و وجودي زوجين معرفي مي كند كه طي آن اغلب كار به بحران مي كشد. اما بالزاك در اين اثر جانب مرد (آدلف) را مي گيرد و كارولين و مادر (مزور) ش را مقصر اعلام مي كند، ولخرجي ها، اذيت ها، خودخواهي ها، سرزنش ها، حسادت ها، ادراك خاصش از منطق و ... چشمان آدلف را باز مي كند. آدلف، همسرش را موجودي ابله و كوتاه فكر مي يابد كه در پس ظاهر متشخص و مبادي آدابش پنهان بوده است . آنجا هم نويسنده در پايان خود را ملزم به نتيجه گيري مي يابد و توضيح مي دهد كه : نسبت حوادث داستان به فيزيولوژي ازدواج مثل نسبت تاريخ به فلسفه است و نسبت عمل به نظريه اما انكار نمي كند كه واقعيت را هرچند به زبان مطايبه، مطرح كرده است. اما اريك امانوئل اشميت در پي خلق داستاني درباره جان سختي عشق است و ارائه تصويري از عشقي كه زنده و پايدار مي ماند و مي تواند به پناهگاهي در برابر واقعيت هاي تلخ زندگي و معنا باختگي مناسبات انساني بدل شود.
به گزارش منتقد تئاتر "مهر"، خرده جنايت هاي زن و شوهري، ساختار چند وجهي و جذابيت درام شناختي خود را مديون طرح پيچيده اي است كه در آن بيش از شش درام در يك رويارويي و در يك زمان واحد نمايشي در برابر مخاطب وقوع مي يابد:
1- درامي كه حاصل وضعيت پرابهام وروديه نمايش است و ما مخاطب آن هستيم
2- درامي كه براي ژيل در جريان است و ما از آن بي خبريم بازيرگان اصلي اين درام ژيل و ليزا هستند
3- درامي كه براي ليزا در جريان است و بازيگر اصلي آن نيز خود اوست و تماشاگرانش ژيل و ما (ي) مخاطب هستيم
4- درامي كه براي ما جريان مي يابد وقتي كه از واقعيت رابطه اين دو با همديگر با خبر مي شويم
5- درامي كه حاصل تقابل واقعيت متني (رمان پليسي) و واقعيت اجرايي و تشابه عنوان نمايش و عنوان رمان پليس ژيل است و به همين دليل ژيل، ليزا و تماشاگر را هم زمان در موضع شاهد و مخاطب مي نشاند.
6- درامي كه حاصل تعليق و پيچيدگي طرح است و طي آن از واقعيت صحنه گرداني ژيل براي كشف حقيقت آگاه مي شويم. در اين مرحله ذهن و روح ليزا و ما (ي) مخاطب هر دو به بازي گرفته مي شود.
در چنين شرايطي، منابع انگيزشي ميل همذات پنداري مخاطب متنوع است و اين ميل عزيزي و عاطفي هر بار به سمت يكي از قهرمانان و بعضا شخص مخاطب و تجربه هاي او گرايش دارد.
يك چنين طرح پيچيده اي در مرحله اجرا نيازمند درك عميق متن و هدايت دقيق بازيها و درك صحيح نقش ها بر پايه تحليل درست روانشناسي اشخاص از يكسو و بهره مندي از تكنيك هاي قوي بازيگري است كه جز با تجربه طولاني صحنه اي بدست نمي آيد و سهراب سليمي با اجراي زيبا و درك شده ايي كه از نمايش نامه ارائه كرد نشان داد كه به بخش مهمي از ضرورت هاي منطقي، ادراكي، معنايي و اجرايي متن دست يافته و توانسته است حس و عواطف و منطق رفتار و كنش هاي بازيگرانش را به گونه اي هدايت كند كه بخش اعظم وضعيت هاي شش گانه دراماتيك، يكي پس از ديگري و گاه به موازات هم ديگر عينيت صحنه اي بيابند، بي آنكه توسط تلاش هاي زائد و تحركات صوري و رفتارهاي ملودراماتيك سطحي دستخوش وقفه هاي عاطفي و معنايي شوند.
افسانه ماهيان در اجراي نقش ليزا به راستي كه خوش مي درخشد و اگر قادر مي بود ميان تنش هاي عصبي ليزا در مراحل مختلف و بر نگاههاي شش گانه، تمايزات رفتاري و معنايي دقيق تر و متنوع تري ايجاد كند براستي كهبازي بي نقص و شاهكاري ارائه مي كرد. اما ميكائيل شهرستاني، بيش از آنكه به بازنمايي دقايقي عاطفي، انديشگي و احساسي نقش بيانديشد، دلمشغولي تكنيك است كه عمدتا نيز تكنيك هاي آشنا و تكرار شده در شرايط متفاوت اند با وجود اين ميكائل شهرستاني، در تلاش آشكار براي همراهي با بازي سنجيده تر افسانه ماهيان موفق است و به ويژه در خلق لحظه هاي طنز آميز نقش بسيار خوب مي درخشد.
صمد چيني فروشان
"مدرس تئاتر و عضو كانون منتقدان تئاتر ايرانگ
نظر شما