به گزارش خبرگزاری مهر، آنری اهل فرانسه است و پس از سال ۲۰۰۷ كه آرسنال را ترك كرد، راهي بارسلون شد. او در طول دوران بازیگری خود در آرسنال ۴ بار آقای گل لیگ جزیره شد و ۱۷۵ گل در این لیگ به ثمر رساند.
آنري در مصاحبه با ژورنال فوتبالی بلیزارد، درباره اینکه چه چیزی او را بازیکن کرد و چیزهایی که ۲۰ سال بعد از آغاز کار خود در فوتبال مدرن از آنها خوشش نمیآید صحبت کرد.
* وقتی به گذشته نگاه میکنی و به اولین بازیات به عنوان یک حرفهای فکر میکنی، آیا به خودت میگویی: خیلی وقت پیش بود، یا انگار همین دیروز بود؟
- کمی از هر دو. اما چیزی که بیشتر از همه به خودم میگویم این است که همه چیزهایی که اتفاق افتاد از پيش تعيين شده نبود. در عین حال، من همیشه نسبت به مسیری که طی میکنم آگاه هستم و نسبت به کاری که باید انجام میدادم تا در مسیر بمانم...
من روی کلمه «کار» تاکید میکنم چون پایه همه چیز است. ممکن است استعداد داشته باشی اما اگر کار نکنی... اما اين كار، برای من به معني قربانی کردن نبود. کاری که میخواستم، کردم. من کار کردن را دوست داشتم و میخواستم بهترین در همه چیز باشم: طوری که توپ را جلو میبردم، در ضربههای آزاد، خواندن بازی...
* در مورد شما، استعداد خاصتان چه بود؟
- من سریع بودم. باید ۱۰ شانس میداشتم تا یکی از آنها را گل کنم اما در عین حال، خودم این شانسها را هم خلق میکردم. بعد به خودم گفتم: همیشه که این شانسها را نخواهی داشت. باید آنها را گل کنی. برای همین برای اینکه جلوی دروازهبان بیش از حد فکر نکنی، باید روی ضربه پایانی تمرین کنی که همه چیز خود به خودی شود که دیگر، اصلا فکر نکنی. اما همين سختترین چیز برای یک مهاجم است؛ وقتی که باید فکر کند. برای همین من با کلاد پوئل که آن موقع تمرین فیتنس موناکو بود، جلسه به جلسه با آدمک تمرین کردم. من با استعداد گلزنی به دنیا نیامدم.
* چه تفاوتی بین لذت گل زدن و لذت پاس گل دادن هست؟
- برای من، زیباترین چیز این است که وقتی خودت در موقعیت گلزنی هستی توپ را پاس بدهی. میدانی به اندازه کافی برای گل زدن موقعیتت خوب هست، اما توپ را رد میکنی. سهیم میشوی. و آن لذت را در چشمان نفر دیگر هم میبینی. خودت میدانی، او میداند، همه میدانند. مردم هرگز نفهمیدند که وقتی من این کار را میکنم - آنری حرکت جمعکردن را با دستانش كه بالای شانهها كشيده شده اجرا میکند- برای این نیست که بگویم بیایید من را ببینید گل زدم! بلکه این است که بیایید اینجا که بتوانیم با هم خوشحالی کنیم و با هم از آن لذت ببریم.
* اما خوشحالی بعد از گل خودش تبدیل به یک نمایش و یک بازی نشده است؟
- آنهایی که من را میشناسند به شما میگویند که عبور از یک اشتباه میتواند ۱۰ دقیقه برایم طول بکشد. حتی اگر ۰-۷ جلو باشیم. چون در سرم به خودم میگویم این میتوانست تنها شانس بازی باشد و باید بهتر عمل میکردم.
* همیشه به دنبال کمال هستی؟
- به من این اجازه را میدهد تا به گذشتهام تکیه نکنم و همیشه جلو بروم. من همیشه اینطور بودم و اینطور بودن را هم دوست دارم. همتیمیهایم به شما میگویند که باید روی لبه باشم تا خوب باشم.
* راز این باقی ماندن طولانی مدت برای یک بازیکن چیست؟
- اول اینکه از مصدومیت خودداری کنی - میزند به تخته -. من سبک زندگی سالمی هم داشتم. هرگز کسی نبودم که به طور مداوم مشروب میخورده یا مهمانی میرفته. اگر ما تک به تک روبروی هم بازی کنیم باید این احساس را به شما بدهم که من قویتر هستم. به همین سادگی. لیلین تورام این را به من یاد داد. هدف این است که بهترین چیزی که میتوانی باشی. رسیدن به آن مهم نیست، بلکه خواستنش مهم است، داشتن آن اشتیاق.
* پس آن استعداد اشتیاق است؟
- دقیقا. به این ترتیب همه چیز بستگی به خودت دارد و به اینکه کار کنی یا خیر. وقتی میبینم کسی برای تمرین دیر میآید و فقط روز یک ساعت و نیم تمرین میکنیم... این اتفاق یکبار برای خودم هم در موناکو افتاد و تقصیر من نبود. ژان تیگانا کاملا برایم روشن کرد که این آخرین باری است که این اتفاق خواهد افتاد و درست هم میگفت. اگر وقتی سوار ماشین هستی به تمرین دیر برسی، وقتی در بازی هستی و باید از پاهايت استفاده کنی هم دیرت میشود.
* آیا طی ۲۰ سال مسیر حرفهای ورزشیات ارزش خود را مورد سوال قرار دادی؟
- هر روز. من همیشه خواستم که برای بازی بعدیام مورد قضاوت قرار بگیرم و نه بازیای که تازه تمام کردم. اتفاقی که افتاده دیگر پشت سرم است. آن دست شما روزنامهنگارهاست که دربارهاش نظر بدهید.
* اما شما همه چیز را بردی، هم با باشگاهها و هم با تیم ملی فرانسه. هرگز احساس نکردی که به بالاترین نقطه رسیدی؟
- نه. هرگز نباید احساس رضایت کامل کنی. همیشه بايد بالاتر هدف بگیری.
* وقتی بالا هستی چطور این کار را میکنی؟
- هر بازی یک کوه است. هربار از آن پایین میآیی و بعد وقتی بازی دیگری میآید، بايد باز از آن بالا بروی. و هر کدام از این کوهها متفاوت هستند. بعضی مواقع متوقف میشوی و نفس عمیقی میکشی. دیگر مواقع هم اصلا بالا نمیروی چون افتضاح هستی.
* آیا باقی ماندن سختترین چیزی است که در فوتبال میتوان به آن دست یافت؟
- بله. اما بالاترین افتخار هم هست. مخصوصا وقتی که مهاجم باشی و تمام این بازیکنان جوان وارد میشوند. فقط مسئله قدرتمند باقی ماندن نیست، بلکه وظیفهای است که باید انجام شود. جایزهای زیباتر از در صدر باقی ماندن نیست. که بتوانی در حالیکه مردم در هر بازی تا این حد انتظار دارند، در همان درجه بالا بمانی... رونالدو، مسی... مردم واقعا میدانند آنها چقدر کار میکنند و اجرایشان چطور باید مداوم باقی بماند؟ آيا میفهمند که همیشه در صدر باقی ماندن چقدر سخت است؟
* مفهوم ورزشکار، ستاره ديگر انگار انسان را پاک کرده ...
- این حقیقت دارد اما بخشی از بازی است. من همیشه میگویم اگر در زمین هستی به خاطر این است که میتوانی بازی کنی. مردم لازم نیست بدانند احساس خوبی داری یا نه. من خیلی مواقع به رختکن برمیگردم و به خودم میگویم امروز هیچ کاری نتوانستی بکنی. اما فقط اگر بدانید در همان بازیها چند گل زدم...
* وقتی کار خودت را به عنوان یک بازیکن حرفهای آغاز کردی، پندی دریافت کردی که هرگز فراموش نکرده باشی؟
- چیزی که تورام به من گفت و به آن اشاره کردم. توتو خیلی سختگیر بود اما من هر روز برای این از او تشکر میکنم. بالاتر از همه پدرم. کریستین دامیانو، ژرارد هولیه، همه مربیهای جوانیام. اما توتو سختگیر بود، در تمرین... کلماتش سخت بودند. به من کمک کرد. در موناکو وقتی توپ خوبی را پاس نداده بودم آن را بالای فنس لا توربی - زمین تمرین موناکو- شوت میکردند و حدس بزنید چه کسی باید میرفت آن را میآورد؟ من و دیوید ترزگه. حتی بعد از اینکه قهرمان جهان هم شدم تیگانا از من میخواست کیفهای وسایل را بیاورم. چند نفر بودند که میخواستند این کار را بکنند اما او میگفت نه،نه، جوانها باید این کار را بکنند.
* همین کار را برای بازیکنان جوان رد بول هم انجام میدهی؟
- بسیار زیاد... اما وقتی تنها کسی باشی که این چیزها را میگوید...
* پس مسئله آموزش است؟
وقتی من بازیکن جوانی در موناکو بودم، رختکنها اسم نداشتند. صبر میکردم تا همه حرفهایها بیایند تا بتوانم جایی برای نشستن پیدا کنم. برای اتوبوس تیم هم دو ساعت زودتر میآمدم و آنجا منتظر میایستادم. تا وقتی کسی به من نمیگفت میتوانم بنشینم این کار را نمیکردم.
* اینکه شاهد ناپدید شدن این ارزشها از بازی باشی چه احساسی دارد؟
حیف است. داریم چیزی را از دست میدهیم. حرفهای شدن چیزی نیست که کسی به شما مدیون باشد. من وقتی ۲۱، ۲۲ سالم بود ماساژ گرفتن را شروع کردم. اگر تیگانا ما را روی میز ماساژ میدید میگفت پنج ثانیه در لیگ یک بازی کردید و حالا اینجایید؟ بروید تمرین کنید، بدوید و جایتان را به فرانک دوما یا انزو سیفو بدهید. درست هم میگفت.
* به نظر میرسد اینطور چیزها اذیتتان میکنند...
آره خیلی. وقتی کسی برای تمرین دیر میرسد قاطی میکنم. اطرافتان را نگاه کنید. چه چیزی جلوی شما جوانترها را میگیرد که امروز بعد از ظهر بیایید تمرین کنید؟
* تغييرهاي به چشم آمدنی که خودت طی دو دهه گذشته در بازی احساس کردی کدامها بودهاند؟
- رونالدو را در نظر بگیر. رونالدوی برزیلی. او کارهایی کرد که کسی قبلا ندیده بود. او همراه روماریو موقعیت فوروارد مرکزی را بازسازی کرد. اما چند نفر میتوانند ادعا کنند که یک موقعیت را دوباره خلق کردهاند؟ افراد بسیاری نیستند. یکی از نتایج آن این بوده که زمانی پیش آمد که رسانهها و مسئولان بازاریابی شروع کردند به شخصی کردن عملکرد فوتبالی. مردم دیگر به بعد جمعی بازی نگاه نکردند، اینکه یک گل چطور ساخته میشود، یک فاز چطور آغاز میشود. همه چیز به سمت شخص حرکت کرده است. دیگر درباره فوتبال صحبت نمیکنیم.
* یک بازیکن فوتبال کی میداند که دیگر وقت خداحافظی شده است؟
- نمیدانم. عشق فوتبال همیشه خواهد بود. اما فکر کنم وقتی است که باید خودت را مجبور به انجام دادنش کنی. نمیتوانم بگویم یا فکر کنم که باید به زمین تمرین بروم. وقتی نفس میکشی، دیگر درباره عمل نفس کشیدن فکر نمیکنی. يك عمل طبیعی است. فوتبال هم همینطور است. من درباره سکوتی که ممکن است به یک مشکل فیزیکی ارتباط داده شود صحبت نمیکنم، دارم درباره قلبی که دیگر برای فوتبال نمیتپد حرف میزنم. موقعی که پشت سر هم دیگر حالش را ندارید.
* وقتی این اتفاق میافتد چه چیزی باقی میماند؟
- پایه و اساسها. من فوتبال را یاد نگرفتم، آموزش دیدم. این دو یک چیز نیستند. کریستین دامیانو و دیگران به ما آموزش دادند. چه میبردیم و چه میباختیم برای خود هویتی داشتیم. باید به نحو خاصی بازی میکردیم و باید به فوتبال احترام میگذاشتیم. آنها این را در خون من جای دادند. همهمان آموزشی که دریافت کردیم را نشان میدهیم. وقتی والدینم بعضی مواقع درباره سفت و سخت بودن من صحبت میکنند میگویم چه کسی به من آموزش داد؟
* وقتی درباره هویت صحبت میکنی منظورت چیست؟ یک باشگاه، یک سبک بازی؟
- با هم هستند. بارسا هویت دارد. زیباترین چیزی که من از یک مربی شنیدم حرف گوآردیولا قبل از بازی فینال لیگ قهرمانان سال ۲۰۰۹ بود که گفت: «بچهها تنها چیزی که من میخواهم این است که بعد بازی مردم به من بگویند بارسا فوتبال بازی کرد. تنها چیزی که نمیخواهم امشب از دست بدهیم هویتمان است. بازی خوبی داشته باشید». و همین.
* آیا این فراموش کردن هدف نهایی بازی نیست؟ بردن؟
- نه چون پیروزی هم در هویت ثبت شده است. وقتی پایهها را فراموش میکنی بردن هم سخت میشود.
* خودت چی؟ اگر قرار باشد مربی شوی، کجا میتوانی بروید؟
- نکته مهم برای یک مربی تثبیت کردن هویتاش است، حالا هرچیزی که میخواهد باشد. اگر هویتت دفاع کردن است، مشکلی نیست. میتوانی به همین شکل ببری. اما اگر باختی هم نباید آن را تغییر بدهی. در سال ۲۰۰۹، گوآردیولا درباره نتیجه صحبت نکرد. همین را درباره آرسن ونگر قبل از فینال لیگ قهرمانان سال ۲۰۰۶ هم میتوان گفت. آنها زیباییگرا هستند، آنها میخواهند همه چیز زیبا باشد. وقتی عاشق کارت باشی اینطور رفتار میکنی. وقتی تصویری میکشی، میخواهی مردم به آن نگاه کنند و از آن خوششان بیاید.
* حالا چه احساسی داری، ۲۰ سال بعد از آن بازی اول؟
- من خیلی به آن جلسههای تمرین اضافی فکر میکنم. کار کردن جواب میدهد. من هی به خودم میگفتم اگر این کار را درست انجام ندهی کس دیگری آن را جای تو انجام خواهد داد. و دوست دارم وقتی مسیر حرفهای ورزشیام تمام شده مردم مرا به یاد بیاورند. همیشه آرزوی باقی گذاشتن ردی از خودم را داشتم.
* اگر باید یک خاطره از آن ۲۰ سال فوتبالیست بودن انتخاب میکردی چه چیزی میبود؟
- اولین باری که پدرم من را در زمین فوتبال دید. چون همه چیز از همانجا آغاز شد. بقیه داستان را همه میدانند.
* آیا تیری آنری مربی هم به اندازه تیری آنری بازیکن دقیق و مصر خواهد بود؟
- من مسلما از مردم میخواهم به فوتبال احترام بگذارند. غیرممکن است که مسیر حرفهای ورزشی بزرگی داشته باشی و نیمهشب مهمانی هم بروی. من هم مانند بقیه این کارها را انجام دادهام. اما اشتباه نباید عادت شود. برای من، لذت در بهتر شدن و خود را به چالش کشیدن است. من نمیتوانم فقط برای لذت بازی کنم. یا بازی میکنی یا نمیکنی. بردن تنها صحنه تیتراژ پایانی آن فیلم خاص است.
نظر شما