به گزارش خبرگزاری مهر، به نقل از هافینگتون پست؛ با رشد تکنولوژی ارتباطات اخبار و اطلاعات در حجم وسیع تولید و به سرعت به کل جهان مخابره میشود. اما این سیل اخبار و اطلاعات به چه دردی میخورد؟ گردش آزاد اطلاعات اگرچه لازمۀ دموکراسی است اما در برخی شرایط کار را برای دیکتاتورها آسان میکند. امروزه دیگر مثل گذشته رهبران مستبد نیاز به سانسور ندارند بلکه با انتشار حجم وسیعی از اخبار سبب سردرگمی شهرواندنان خواهند شد. آلن دو باتن نویسنده و فیسلوف سوئیسی تاثیر انتشار سیل اخبار و اطلاعات را در زندگی اجتماعی بررسی میکند. مقاله اخبار چگونه وارد زندگی عامه شد؟ نوشته آلن دو باتن که توسط زهرا داورپناه ترجمه شده است و در هافینگتون پست منتشر شده را برای علاقه مندان بازنشر می کنیم.
ما از نخستین نسلهایی هستیم که با سیل اطلاعاتی سروکار داریم که دربارۀ اموری دور از زندگی خودمان هستند. در طول تاریخ، همواره دسترسی به اطلاعات دربارهٔ آنچه در دیگر مناطق رخ میداد، بسیار دشوار بوده است. به علاوه این اطلاعات اهمیت فراوانی هم برای عامه مردم نداشت؛ زیرا برای مثال اطلاع از جنگ قدرت در امپراطوری عثمانی برای یک کشاورز اسکاتلندی فایدهای نداشت.
آنچه اکنون بعنوان اخبار میشناسیم، ریشه در اطلاعاتی دارد که مورد نیاز افراد مهم تصمیمگیرنده یا مراکز دولتی است. همچنان انعکاس این امر را در شیوۀ گزارش اخبار میشنویم: زمان آنقدر مهم تلقی میشود که گویا ما شنوندگان اخبار واقعاً افرادی تصمیمگیرنده هستیم. اگر آخرین خبر را نشنیده باشید، انگار غفلت بزرگی کرده، یا فرصت خاصی را از دست دادهاید.
آسانی ارتباطات و نوعی تمایل شدید دموکراتیک سبب شده است که اطلاعاتی که در اصل برای تصمیمگیران طراحی شده بودند، حالا توسط رسانهها بصورت پیوسته به دست تعداد زیادی از مردم عادی برسد. این مثل آن است که پروندهای حاوی آخرین اخبار کییف که قرار بوده به دفتر وزیری برسد، به نشانی اشتباهی رفته و روی میز صبحانۀ کتابدار یا برقکاری قرار بگیرد. ولی کتابدار یا برقکار احتمالاً آنقدر عاقل است که مؤدبانه بگوید این اطلاعات برای او فایدهی ندارد و پرونده، اشتباهی به دست او رسیده است؛ اما آنها این کار نمیکنند. فقط به این دلیل که عادت، چشم ما را بر عجیب و غریب بودن پدیده اخبار بسته است.
برداشت مدرن از اخبار بسیار خوش آب و رنگ به نظر میرسد. ولی در واقع عجیب و غریب است. مدام اطلاعاتی را دنبال میکنیم که نمیدانیم با آن چه کنیم. پس اینکه گاهی از اخبار، دلزده میشویم نه عجیب است و نه تقصیر ماست.
خبرگزاریها مایل به اعتراف نیستند که آنچه هر روز به ما میگویند تنها چکیدهای از روایتهایی است که صحّت و سقم و منطق آنها عموماً با گذر چند ماه یا حتی چند سال آشکار میشود؛ بنابراین هوشمندانهتر این است که ماجراها مفصل مطالعه شود و نه در اخباری با چند جملۀ بریده بریده. خبرگزاریها تعهدی سازمانی دارند تا به مخاطبانشان بقبولانند که داشتن دریافتی بیپایه و ناقص، اما «به روز» از موضوع بهتر از آن است که صبر کنیم تا در زمانی دیرتر به فهمی جامع و مطمئن دست یابیم.
به خبرگزاریها احتیاج داریم تا کنجکاوی ما را ارضا کنند، آنهم با نشاندادن اینکه داستانهایشان چگونه به زمینههای کلّیتر نیازهای ما مربوط میشوند. برای اینکه به خبر یا اطلاعات بخصوصی علاقهمند شویم، باید برای فهم آن زمینهای داشته باشیم؛ یعنی به شکلی اطلاعات جدید را مرتبط سازیم به موضوعی که از قبل میدانستیم؛ به عبارت دیگر بخشی از مغز انسان را باید مثل کتابخانهای دانست که اطلاعات در آن ذیل مقولههایی بنیادین طبقهبندی شدهاند. دربارۀ آنچه هر روز میشنویم، مشخص است که اطلاعات باید کجا انبار شوند و به سرعت و ناخودآگاه طبقهبندی میشوند، مثلاً خبر ماجرایی عشقی در قفسه سنگین و شلوغ «روابط بین فردی» قرار میگیرد و داستان اخراج ناگهانی یک مدیر عامل بلندپایه به بخش دائماً متغیّر «کار و موقعیّت اجتماعی» میرود.
اما هر چه ماجراها عجیبتر و کوچکتر میشود، طبقهبندیشان سختتر میشود. آنچه دلزدگی از اخبار خواندیم، در واقع نوعی واکنش مغز است که برای محافظت از خود، اطلاعاتی را رد میکند که از طبقه بندیشان امروزه مشکل ما با واقعیات، در کمبود منابع قابل اعتماد نیست، مسئله اصلاً این نیست که از خبرگزاریها واقعیت بیشتری مطالبه میکنیم، بلکه چالش این است که نمیدانیم با آنچه داریم چه کنیم!
ناامید شده است. برای مثال ممکن است درگیر این باشیم که با این اخبار چه کنیم: گروهی از مسئولین چینی به افغانستان رفتند تا دربارۀ امنیت ایالت بدخشان مذاکره کنند. اتاق فکری چپگرا میکوشد سطح مالیات در صنعت داروسازی را کاهش دهد و... ما نمیتوانیم این اطلاعات بیصاحب را در بخشهایی مرتبط بگذاریم و منطق آنها را درک کنیم.
خبرگزاریها باید بخشی از مسئولیت این طبقهبندی را بر عهده بگیرند. آنها باید بگویند که عناوین کلیتر به کدام زیر طبقه تعلق دارد. این عنوان را در نظر بگیرید: «نقاشیِ جوان خرابکارِ بدفوردی۱ بر دیوار ایستگاه اتوبوس.» این عنوان دربارۀ خرابکاریهای جوانان در ایستگاههای اتوبوس است، ولی اگر آن را بعنوان بخشی کوچک از داستانی کلیتر بنگریم، تبدیل به این تیتر میشود: «دشواریهای پیش روی جوامع لیبرال-سکولار برای نهادینهسازی رفتار اخلاقی بدون یاری دین» یا مثلاً عنوان ثقیل «ردّ اتهامات در دی.آر.سی» دربارۀ فساد اخلاقی در جمهوری دموکراتیک کنگو است که میتوانست با عنوانی بیان شود که آن را ذیل مقولهای کلّی تر جا دهد؛ «تعارض میان فهم غربی از دولت و مفهوم افریقایی از قبیله.»
متاسفانه در بسیاری از خبرگزاریها این تعصب وجود دارد که معتبرترین جنبه کار خبرنگاری، ارایهٔ بیطرفانه و بیاحساس واقعیتها است؛ مثلاً شعار سیانان این است: «واقعیت را به شما میدهیم.» خبرگزاری هلندیان آر.سی.هندلبلت۲ توان خود را این گونه به رخ میکشد: «ارایهٔ واقعیت، نه تفسیر» و بیبیسی لاف میزند که «قابل اعتمادترین منبع واقعیات در جهان» است.
امروزه مشکل ما با واقعیات، در کمبود منابع قابل اعتماد نیست، مسئله اصلاً این نیست که از خبرگزاریها واقعیت بیشتری مطالبه میکنیم، بلکه چالش این است که نمیدانیم با آنچه داریم چه کنیم! خبرها هر روز سیلی را به سوی ما روانه میکند: متوجه میشویم که سازمان اعتبار سنجی امریکا درحال بررسی رتبه اعتباری کشور است؛ بودجه هزینههای دولت افزایش داشته است؛ محدودیتهای رأیگیری با کمیته مطرح شده است. به زودی برنامهای
در فضای روزنامهنگاری حرفهای، سوگیری واژهای بدنام است و یادآور عوامل بدخواه، دروغگو و فعالیتهای مستبدانهای است که آزادی مخاطبان در به کارگیری فکرشان را نفی میکند. ولی باید در مقابل سوگیری گشادهروتر باشیم! سوگیری در حالت ناباش نشاندهندۀ روشی برای ارزشیابی است که بوسیلۀ نظریاتی منسجم و یکدست دربارۀ عملکرد انسانی هدایت میشود.
برای احداث خط لوله گاز طبیعی مشخص میشود و... این خبرها واقعاً چه معنایی دارند؟ چه ربطی به پرسشهای اصلی در زندگی سیاسی من دارند؟ چه کمکی به فهم من میکنند؟
در مقابل واژۀ واقعیت، سوگیری۳ است. در فضای روزنامهنگاری حرفهای، سوگیری واژهای بدنام است و یادآور عوامل بدخواه، دروغگو و فعالیتهای مستبدانهای است که آزادی مخاطبان در به کارگیری فکرشان را نفی میکند. ولی باید در مقابل سوگیری گشادهروتر باشیم! سوگیری در حالت ناباش نشاندهندۀ روشی برای ارزشیابی است که بوسیلۀ نظریاتی منسجم و یکدست دربارۀ عملکرد انسانی هدایت میشود. سوگیری شبیه لنزی است که در مقابل واقعیت قرار میگیرد و هدفش این است که آن را با وضوح بیشتری نمایان کند. سوگیری نوعی تلاش برای توضیح معنای وقایع است و برای قضاوت دربارۀ نظرات و رخدادها نظامی رتبهبندی از ارزشها ارایه میکند. به نظر میرسد تلاش برای فرار از هرگونه سوگیری محال است. در عوض باید کوشید راههایی یافت تا اقسام قابل اعتمادتر و مفیدتر آن معرفی شود.
هرچند فهم ما از واژۀ سوگیری متأثر از انواع نگرشهای راست و چپ است، در نهایت باید پذیرفت که به تعداد جهانبینیها، سوگیری وجود دارد. رویکردهای بیشمار و ارزشمندی برای چارچوببندی بین خودمان و جهان وجود دارد. مثلاً چه بسا اخبار را طبق رویکردهای جانبدارانه و متفاوت والت ویتمن۴ یا جین آستین۵، چارلز دیکنز یا بودا تفسیر کنیم یا دادههای خبری را با سوگیری روانکاوانه تعبیر کنیم. آنچه باید در خبرگزاریها ستود، توان سادهای برای جمعآوری واقعیتها نیست، بلکه مهارتی است که به واسطهٔ سوگیری هوشمندانه به دست میآید و ارتباط واقعیتها به هم را آشکار میکند.
امروزه این تصور زیبا و مسحورکننده در سیاست جدید وجود دارد که هر شهروند به شکل جزئی و البته بسیار مهم، حکمران سرزمین خویش است. اخبار نقشی مهم در تحقّق این وعده دارند، زیرا اخبار مجرایی هستند که از طریق آن با رهبرانمان ملاقات میکنیم، دربارۀ کفایت کشورداریشان قضاوت میکنیم و مواضعی دربارۀ مهمترین چالشهای اقتصادی و اجتماعی به دست میآوریم. خبرگزاریها نه تنها ملازم دموکراسیها هستند، بلکه آن را ضمانت میکنند.
و همچنان اخبار به شدت خلاصه ارایه میشود و مدام کنترل، تلخیص و گزینش میشود. در معرض این خطریم که توسط اخبار سرگردان شویم و اصلاً نتوانیم موضعی سیاسی اتخاذ نماییم. در این میان چه بسا فراموش کنیم که کدام بیعدالتی واقعاً برایمان اهمیت داشته است و اصلاً یادمان نیاید که همین چند ساعت پیش کدام خبر ما را متأثر ساخت.
درست از همان وقتی که جوامع به پیچیدگی بیسابقهای رسیدند، بیصبرانه توقع داریم که همۀ موضوعات بنیادی قابلیت کوتاهشدن پیدا کنند. ابتکارعمل فردی در مواجهه با حجم مشکلاتی که اخبار نمایش میدهند، سردرگم و رقت انگیز به نظر میرسد. در معرض اخبار بودن نه تنها امکان موضعگیری سیاسی را تهدید میکند، بلکه ممکن است ما را به خاطر این جهان غیرقابل بهبود و نابسامان دچار احساس پوچی نماید.
روشن است که سانسور عمدی اخبار، دشمن سیاستهای دموکراتیک است و لذا آزادی بیان و آزادی مطبوعات، یاور تمدن است. اما جهان مدرن به ما آموخته است که هنوز روشهایی موذیانهتر و شرورانهتر از سانسور وجود دارد که میتواند مردم را از ارادۀ سیاسیشان محروم کند، روشهایی مثل مغشوش کردن، خسته یا منحرف کردن مردم از سیاست با ارایۀ وقایع به شیوهای نامنظم، تکه پاره و شکسته تا در نتیجه بیشتر مخاطبان نتوانند موضوعات مهم را در طول زمان دنبال کنند.
اگر دیکتاتوری در دوران معاصر در پیقدرت باشد، لازم نیست کار ناپسندی مثل سانسور اخبار انجام دهد، بلکه کافی است بنشیند و تماشا کند که خبرگزاریها جریانی از اطلاعات تصادفی را در شمارگان زیاد و با کمترین توضیح منتشر میکنند. این اخبار همیشه تغییر میکنند و معلوم نیست به خبرهای قبلی چه ربطی دارند. در میان این سیل دادهها، اخبار رنگارنگ جنایتکاران و ستارگان سینما نیز پراکنده شده است. همین روال برای نابود کردن درک سیاسی در بیشتر مردم کفایت میکند. در غیر این صورت چه بسا مردم عزم تغییر شرایط را میداشتند. به این ترتیب شرایط استبدادی به کمک سیل ویرانگر اخبار بسیار بهتر از سانسور و منع اخبار تداوم مییابد.
پس این برداشت عمومی که اخبار سیاسی، کسالتآور است را باید مهم دانست؛ زیرا وقتی اخبار نمیتواند با شیوههای عرضهاش، کنجکاوی و توجه مردم را به خود جلب کند، جامعه به شکل خطرناکی ناتوان خواهد شد و دیگر نمیتواند با معضلاتش دست و پنجه نرم کند یا ارادۀ عمومی را برای تغییر و اصلاح اوضاع برانگیزد.
البته راهحل این مسئله، وادار کردن مردم به مصرف اخبار جدیتر نیست؛ بلکه باید این دادههای به اصطلاح جدی و مهم در قالبی ارایه شود که مخاطب را درگیر کند. گفتن اینکه مسائل جدّی، خستهکننده هستند و باید باشند، دردی را دوا نمیکند؛ زیرا به هر حال باید از این دو راهی چالشی عبور کرد: رسانههایی که مطالب تأملبرانگیز اما کسالتبار منتشر میکنند و رسانههایی که مطالب جنجالی ولی فاقد هر گونه احساس مسئولیتی ارایه میدهند.
منبع: ترجمان
نظر شما