محسن اسماعیلی تبیین کرد؛

نظر امام موسی صدر درباره حقوق شهروندی

نظر امام موسی صدر درباره حقوق شهروندی

استاد دانشگاه امام صادق(ع) گفت: امام موسی صدر معتقد است آنچه به عنوان حقوق بشر مطرح می‌کنیم ربطی به دین افراد ندارد و حقوق بشر و حقوق شهروندی متعلق به طبیعت انسان است و ربطی به اعتقادات وی ندارد.

به گزارش خبرگزاری مهر، «انسان آسمان» کتاب ششم از مجموعۀ در قلمرو اندیشۀ امام موسی صدر است که شامل گفتارها و نوشتارهای وی دربارۀ امیرالمومنین(ع) است. چندی پیش مهدی فرخیان با محسن اسماعیلی، نویسنده این کتاب گفت وگویی انجام داده بود که بخش اول آن به مناسبت عید غدیر خم با عنوان «امام صدر این سؤال را مطرح کرد که غدیر برای امروز ما چه پیامی دارد؟» در خبرگزاری مهر منتشر شد.

آنچه می‌خوانید بخش دوم این گفت‌وگوست:

*آیا در این کتاب نوآوری هم به چشم می‌خورد؟

بله. باید بگویم که نوآوری هایی در این کتاب وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. مثلاً امروز در دنیا و در کشور ما میان مجامع علمی و دانشگاهی پرسشی مطرح است مبنی بر اینکه آیا حقوق شهروندی انسان‌ها با یکدیگر متفاوت است؟ یعنی آیا انسان مؤمن، امتیازات بالاتر و بیشتری از غیر مؤمن دارد یا حتی مسلمان از غیر مسلمان؟ در فضای بحث‌های علمی، بعضی با نگاه دینی از حقوقِ متفاوت دفاع می‌کنند و معتقدند که اگر کسی مسلمان نباشد، از حقوق خود محروم است. اما امام موسی صدر معتقد است که حقوق بشر و حقوق شهروندی متعلق به طبیعت انسان است و ربطی به اعتقادات وی ندارد.

ایشان این بحث را در چند جمله بسیار زیبا توضیح می‌دهد و می‌گوید که آنچه به عنوان حقوق بشر و شهروندی مطرح می‌کنیم، ربطی به دین افراد ندارد. با توجه به اینکه امام موسی صدر از خانواده‌ای سنتی و روحانی هستند، این نگرش ایشان بسیار قابل توجه است و البته موافقان و مخالفانی هم دارد.

فکر می کنم در اینجا خوب است برداشت امام موسی صدر از عبارتی در نامۀ امیرالمؤمنین (ع) به مالک را که بارها و بارها آن را شنیده‌ایم، تکرار کنم. حضرت فرموده اند که با مردم مهربان باش و حق آنان را ضایع نکن و مثل گرگ درنده به جان مردم نیفت، چرا؟ چون مردم یا مسلمان‌اند که برادر دینی تو هستند یا اگر مسلمان نیستند، نظیر تو در خلقت هستندو در انسان بودن با تو شریک‌اند. امام موسی صدر از این نکته این‌گونه برداشت می‌کند که انسان ها از هر فرقه و مذهب و آیین که باشند، در آفرینش، انسان هستند و خاستگاه و سرآغاز شکل‌گیری جوامع نیز انسان است.

معیار شهروندی، انسان بودن است. اگر قرار باشد اعتقادات انسان او را از انسانیت خارج کند، او حق شهروندی ندارد و اگر عقاید انسان او را از انسانیت بیرون نمی‌برد، پس حق شهروندی دارد، زیرا همه در آفرینش همانند یکدیگر هستند. این نگاه، مبانی فکری ایشان را نشان می‌دهد و تاثیرش بر رفتار هم معلوم است. ایشان می‌ پرسد: آیا کسی که اعتقاداتش با ما متفاوت است، انسان هست یا نیست؟ اگر انسان هست باید از حقوق انسانی برخوردار باشد. انسان ممکن است در انتخاب خود اشتباه کرده باشد و باید تاوان اشتباه خود را هم بدهد. ولی این موضوع ارتباطی به حقوق شهروندی او ندارد

امام موسی صدر در کتابهای مختلف به این نکته اشاره می‌کنند که برای تبلیغ دین هم چاره‌ای جز صحبت با روح انسان‌ها نداریم و برای برقراری ارتباط با روح انسان‌ها ناچار هستیم تا حرمت و کرامت آنان را مراعات کنیم. ایشان بارها در این کتاب و کتاب‌های دیگر، شیعیان جامعۀ لبنان و غیر لبنان را مؤاخذه می‌کند که چرا حقوق و کرامت مخالفان را رعایت نمی‌کنید و آن‌ها را مقصر می داند، زیرا در حالی‌که به حقوق آن‌ها بی‌تفاوت هستیم، انتظار داریم که آن‌ها به سمت ما گرایش یابند.

*یعنی رعایت حقوق و کرامت دیگران را یکی از نشانه‌های شیعه بودن تلقی می‌کند ...

بله، ایشان در این کتاب می گوید که چگونه بگوییم که امیرالمؤمنین (ع) امام ماست، در حالی که هیچ شباهتی به او نداریم. سپس می پرسد که امام جماعت یعنی چه؟ او خودش در پاسخ می‌گوید امام جماعت کسی است که هر کاری می‌کند، دیگران از او تبعیت می کنند. سپس می‌پرسد، آیا هیچ‌گاه دیده‌اید که امام در سجده باشد و مأمومین در رکوع باشند؟ زندگی ما در مقایسه با امیرالمؤمنین (ع) چنین وضعیتی دارد.

در ادامه از خطبه۲۷ نهج البلاغه نقل می‌کند که امیرالمؤمنین (ع) از درآوردن خلخال از پای یک دخترک غیر مسلمان غصه می‌خورد و می‌گوید که اگر انسان از غصه بمیرد، حق دارد. چطور ممکن است بگوییم که ما شیعۀ این امام هستیم، در حالی که اگر کسی به حقوق دیگران تجاوز کند، غصه نمی‌خوریم؛ چه رسد به اینکه خودمان به حقوق دیگران تجاوز کنیم. یکی از نشانه‌های اینکه ما بتوانیم خود را شیعۀ امیرالمؤمنین (ع) بدانیم این است که به حقوق دیگران احترام بگذاریم

*آثار و نتایج چنین نگاهی به انسان و حقوق او چیست؟

خود ایشان مواردی را متذکر می‌شود و اگر بتوانیم این نگاه را در جامعه عملی کنیم، آثاری که مبلغان دینی دنبال آن هستند، حاصل می‌شود. ایشان می گوید: تمام صفات خبیثه، از قبیل دروغ و حرص و نفاق و غیبت و بخل، تماماً منشأشان ضعف و حقارت روحى است. حالا بیاییم بررسى کنیم که آدمى چرا دروغ می گوید؟ در این موضوع آدم دروغ می گوید، براى اینکه می خواهد منفعتى به او برسد، اگرچه منفعتِ موهوم؛ پس یا به طمعِ منفعتى دروغ می گوید و یا از ترسِ مضرتى. می ترسد از اینکه در موردى گرفتار شود. پدر به بچه می گوید: تو این آب را ریختى؟ می گوید: نه. دروغ می گوید. چرا؟ براى اینکه اگر بگوید بلى، تنبیه می شود. دروغ او از ترس است. پس دروغ گفتن یا از ترس است یا از طمع. ترس و طمع منشأشان چیست؟ ضعف و حقارت روحى است.

آدم ضعیف می ترسد و آدم فقیر طمع دارد. آدمى که تواناست نمی ترسد، آدمى که احساس قدرت روحى دارد، طمع ندارد. پس اگر توانستى ضعف و حقارت روحى یک نفر را از بین ببرى، دیگر دروغ هم نخواهد گفت. پس چرا ما دروغ میگوییم؟ چون کوچکیم، بیچاره ایم. چرا طمع داریم؟ چون احساس فقر می کنیم، هرچند میلیون‌ها ثروت داشته باشیم. چرا من حرص می زنم؟ براى اینکه قلبم فقیر است.

امام موسی صدر معتقد است که اگر عظمت روح و کرامت انسان را به او یادآوری کنید، خود‌به‌خود به سوی همۀ صفات خوب و فضیلت‌های انسانی روی می‌آورند. خصلت‌های بد ناشی از درک نادرست فرد از کرامت و عظمت انسان بودن خویش است.چون نمی‌داند که چه ارزشی دارد. بنابراین، دروغ می‌گوید یا می‌ترسد و این دو صفت و صفات مشابه در او پیدا می‌شوند

نمونه دیگری که ایشان را خیلی برآشفته می کند رواج تملق و دو رویی است. در جایی از این کتاب یکی از مشکلات موجود در جامعۀ اسلامی را تملق و تعارفات بی‌جا می‌داند و می گوید: دورویی‌ و نفاق‌، حقیقت‌ را در جامعه‌ ویران‌ می‌كند و سبب‌ می‌شود حق‌ در جامعه‌ ما برپا نشود و باطل‌ از بین‌ نرود. چگونه‌ ممكن‌ است‌ حق‌ در چنین‌ جامعه‌ای‌ رشد كند و باطل‌ از میان‌ رود، اگر‌ ما در برابر سخن‌ باطل‌ سكوت‌ كنیم و باطل‌ بودن‌ آن را بیان‌ نكنیم‌؟

امام موسی صدر می‌گوید که با یکدیگر تعارف داریم و پشت سر یکدیگر صحبت می‌کنیم. ولی در مقابل هم توان صادقانه و صریح صحبت کردن نداریم. این نکته جدیت جامعه ما را از میان برده و راه اسلام را سد کرده است. وقتی تملق و تعارف در جامعه‌ای رواج می‌یابد، مسیر آن جامعه از هدایت جدا می‌شود و مسیر دیگری می‌یابد و حقیقت را ویران می‌کند. متاسفانه باید عرض کنم که اگر جامعۀ امروز ما از زمان ایشان بدتر نباشد، بهتر نشده است و این درد بزرگی است که باید درمان شود.

*با توضیحاتی که فرمودید روش امام صدر در مقام مصلح اجتماعی و مبلغ دینی چگونه بوده است؟

اولاً امام موسی صدر به صراحت بیان می‌کند که ملاک ما برای تبلیغ دین نباید خوشامد مخاطب باشد. اگر چنین باشد، شرک است. مبلغ دینی باید حقیقت دین را آنگونه که هست تبلیغ کند. اما این به معنای نادیده گرفتن شرایط زمان و مخاطبان نیست. برخی خیال می کنند معنای «قُل الله ثُم ذرهم» بی تفاوتی به خواست و نظر جامعه است. اما ایشان این را هم اضافه می کند که از زیباترین آموزش های امیرالمومنین علیه السلام احتـرام به افکار عمومی است.

محترم شمردن افکار عمومی یکی از اندیشه‏ های نویی است که زاییدۀ دموکراسی جدید است، ولی می‏ بینیم امام، در سخنان خود، به این حقیقت اذعان کرده و فرموده است نیکوکاران، با نام نیکی که خداوند از آنان بر زبان بندگانش جاری می‌سازد، شناخته می‌شوند. در جای دیگر فرموده ‏اند: «قُلوبُ الرَّعیَّةَ خَزائِنُ راعیها فَما أَودَعَ مِن عدلٍ أَو جَورٍ وَجَدَهُ.» دل‌های تودۀ مردم، گنجینه‌های حاکمان ایشان است. پس آنچه از عدالت یا ستم در آن‌ها قرار دهند، باز خواهند یافت. در حدیث دیگری فرموده ‏اند: «اِتَّقُوا ظُنونَ المؤمنینَ فِإِنَّ اللهَ تَعالی جَعَلَ الحقَّ عَلی أَلسِنَتِهِم». از گمان‌های مردم با ایمان بپرهیزید که خداوند حق را بر زبان آنان جاری ساخته است.

اینها نشانه اهمیت توجه به افکار عمومی در اسلام است. امیرالمؤمنین (ع) خود این‌گونه بودند و به کارگزاران خود نیز دستور می‌دادند که این‌گونه باشند. پس میان ایمان موحدانه و توکل خالص به خدا با توجه به افکار عمومی مردم تناقضی نیست.

*اتفاقاً یکی از پرسش های همیشگی راجع به علی علیه السلام همین تناقض صفات است. جواب آن چیست؟

تناقضی وجود ندارد و اگر هم هست بدوی و ظاهری است. اتفاقاً امام موسی صدر در ابتدای کتاب همین سؤال را مطرح می‌کند و پاسخ بسیار زیبایی هم می دهد. در وجود امیرالمؤمنین (ع) یک معمای تاریخی که همه‌جا و همیشه مطرح بوده وجود دارد و آن صفات بظاهر متضاد حضرت علی (ع) بوده است که ایشان بسیار زیبا آن‌را توضیح می‌دهند. مرحوم شهید مطهری نیز در کتاب جاذبه و دافعه این تضاد ظاهری را کاملاً عیان می‌کند. اما حل تعارض می کند و نشان می هد که واقعاً اینطور نیست.

امام صدر مثال می‌زند به اینکه امیرالمؤمنین(ع) پس از جنگ صفین با زنی مواجه می‌شود و آن زن حضرت را نفرین می‌کند. اما امام برای فرزندان او نان می‌پزد و صورت خود را نزدیک تنور می‌کند و می‌گوید که این جزای کسی است که از کودکان نیازمند غفلت کرده است. اینقدر رحیم و دلسوز است. اما در عین حال در نهج‌البلاغه آمده است که برادر امیرالمؤمنین(ع) وضع خوبی نداشت و رنگ بچه‌های او از گرسنگی پریده بود و نیازمند و گرسنه بودند. عقیل نزد حضرت علی (ع) آمد. ولی ایشان به او جواب قاطعی داد و گفت که آمده‌ای تا مرا فریب دهی؟! حضرت تأیید می کنند که او و فرزندانش نیازمند بودند ولی تحت تاثیر قرار نمی گیرد که از بیت المال چیز اضافه ای به او بدهد.

امام موسی صدر می پرسد که چطور امام  برای بچه‌های دیگران دلسوزی می‌کند، ولی به بچه‌های برادرش که می‌داند فقیر هستند، کمکی نمی‌کند. پاسخش این است که سِرّ تناقض صفات امیرالمؤمنین (ع) ایمان اوست، نه به این معنا که ایمان موجب تناقض در شخصیت انسان می‌شود، بلکه به این معنا که ایمانش می گوید که آنجا رحیم باشد و اینجا قاطع. آنجا از خود مایه می گذارد و اینجا از بیت المال حراست می کند. کجایش متناقض است؟

قوه رحم و عطوفت حضرت علی (ع) در جایی جوشش می‌یابد که خداوند نیز در آن جا رحم دارد و در آنجایی از عواطف خود استفاده نمی‌کند که خداوند نیز در آنجا پیروی از عواطف را نمی پسندد. همچنین شجاعت حضرت علی (ع) آنجایی بروز می‌کند که خداوند می‌خواهد تا شجاعتش نشان داده شود و گوشه‌نشینی و سکوتش در جایی نشان داده می‌شود که خداوند چنین می‌خواهد. بنابراین، اعمال به ظاهر متناقض حضرت علی (ع) قابل جمع است. حضرت علی (ع) مرآت خواست الهی و آینة ارادة خداست

قرآن می‌فرماید که «قُل کُل یعمل عَلی شاکِلَتِه» اگر شکل روحی و کلید شخصیت کسی را بیابید می‌توانید همه رفتارهایش را تحلیل کنید. کلید شخصیت حضرت علی (ع) هم رضای خدا و اراده الهی است؛ یعنی اگر بر اساس اراده الهی تحلیل کنید همة رفتارهای حضرت علی (ع) قابل تحلیل است؛ بنابراین تناقض نیست؛ بلکه تناقض نماست و کاملاً حل می‌شود

*چه چیزی در این کتاب شما را بیشتر جذب کرد؟

آنچه در این کتاب‌ بیشتر برایم جذاب بود، این است که ایشان می‌خواهند مخاطبان خود را مبعوث و برانگیخته کنند و کاری پیامبرانه صورت دهند. پیامبر (ص) نیامدند که برای مردم قسط و عدالت اجتماعی به همراه آورند. بلکه قصد داشتند تا کاری کنند که مردم با دست خود قسط و عدالت اجتماعی اقامه کنند. در قرآن آمده است که اگر خداوند می‌خواست، کاری می‌کرد که همه مؤمن شوند. خداوند به پیامبرش می‌فرماید که من این‌طور نخواسته ام و از تو هم نمی‌خواهم که این‌گونه باشی.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید که خداوند پیامبر (ص) را فرستاد تا آنچه در بطن انسانیت و متن روح انسان است، استخراج و انسانها را تحریک کند که به خود برگردند. امام موسی صدر قصد دارند که با وجدان مخاطب خود صحبت و او را برانگیخته کند تا راه خود را بیابد. این بهترین شیوه تعلیم و تربیت است. ما نمی توانیم و نباید خیال کنیم که به جای مخاطبان فکر می کنیم و تصمیم می گیریم. راه درست آن است که آنان را قانع و همفکر و همراه سازیم. تزریق شعور به جامعه و دادن قدرت تحلیل به مردم درست است نه تحریک شور و احساسات زودگذر آنان. این نکته ای ظریف است که مبلغان دین باید به آن بیشتر توجه کنند. این همه تکیه بر مکاشفات نامستند  و رویاهای عجیب و غریب آثار ویرانگری در آینده برجا خواهد گذاشت.

*آیا  این کتاب پیام خاصی برای جوانان هم دارد؟

اصلاً مخاطب اصلی همه پیام های این کتاب جوانان هستند. امام موسی صدر بارها و بارها در سخنرانی‌های خود تأکید می‌کند که یک جوان مسلمان باید تأثیرگذار باشد و به جوانان توصیه می‌کند که تأثیرگذار باشند و نه تأثیرپذیر. تبلور انسانیت انسان به این است که تأثیرگذار باشد.

تفسیری از جملۀ معروف حضرت علی (ع) در صحبت‌های ایشان دیدم که این تفسیر بسیار نو است. حضرت می‌فرماید؛ «الموت فی حیاتکم المقهورین.» این جمله را از امام حسین علیه السلام هم نقل کرده اند. غالباً این جمله را این‌گونه معنا کرده‌اند که اگر شما در جنگ شکست بخورید، مانند این است که مرده هستید، چون ذلیل شده‌اید و کسی که از دشمن خود شکست بخورد مانند این است که مرده باشد. این سخن درست است، اما امام موسی صدر به درستی معتقد است که معنای این جمله بسیار وسیع تر است و می خواهد بگوید که  اگر ارادۀ شما تحت تأثیر چیز دیگری قرار گیرد، شما مرده‌اید و انسان نیستید.

ایشان می گوید: انسان خلیفه خداوند در زمین است. انسان است که بر دنیا حکم‌فرماست ولی اگر دنیا بر انسان حکم‌فرما باشد، دیگر او انسان نیست؛ موجودی دیگر، غیر از حیوان و درخت و دیوار است و تنها به علت شباهتی که به انسان دارد، انسانش می‌نامند. انسان فقط پدیده‌ای مادی و خاکی نیست که روی زمین راه برود و از پیرامون خود بهره گیرد و به آن بهره‌ای ندهد. علی بن ابی‌طالب(ع) چنین انسانی را مرده توصیف می‌کند و می‌فرماید: «المَوتُ فی حَیاتِکُم مَقهُورینَ وَالحَیاة فی مَوتِکُم قاهِرینَ.» مقهور شدن در زندگی‌تان، مرگ است و پیروزمندانه مردنتان، زندگی است. منظور امام، مقهور شدن در برابر چه کسی است؟ منظور، تنها مقهور شدن در برابر دشمن نیست، بلکه مقهور شدن در برابر محیط نیز همین گونه است.

اگر با جریانی همراه شدی که بدون اراده تو به راه افتاده است، اگر از محیطی تأثیرپذیرفتی که در پدید آوردن آن مشارکت نداشته‌ای، اگر در برابر امور فریبنده‌ای که دشمن در برابر تو پدید آورده است، زانو زدی، در این صورت تو مرده‌ای. چه زمانی زنده‌ای؟ زمانی که در برابر جریان‌ها کرنش نکنی و تابع اراده خودت و اراده خدا باشی. تابع چیزی باشی که در پیدایش آن نقش داشته‌ای. مدگرایی به معنای زشت آن را هم ایشان مصداق مقهوریت می داند.

امام موسی صدر می‌گوید که ای جوانان، حرف مرا بشنوید: انسانی که تابع محیط و جامعة خود است و جرئت حق‌گویی و راست‌گویی ندارد، شجاعت امر به معروف و نهی از منکر ندارد و از محیط خود می‌ترسد، چنین انسانی مغلوب محیط است و هیچ تأثیری در محیط نمی‌گذارد و تنها از آن تأثیر می‌پذیرد. چنین فردی مردة حقیقی است. انسان زنده آن است که بر پیرامون خود تأثیر می‌گذارد و سازندة جامعة خویش است.

*با مطالعۀ آثار امام، به نظر می‌رسد که رویکرد امام موسی صدر برای حل مسائل اجتماع واقع‌گرایی و بیان واقعیات جامعه است. ایشان در مقام یک رهبر هیچ ابایی از نقد جامعه‌اش ندارد.

شرط اول اصلاح و احیاگری دینی قبول واقعیت‌هاست. اگر واقعیت‌ها را نبینیم و نخواهیم به آن اعتراف کنیم، نمی‌توانیم جامعه را اصلاح کنیم. شما به این نکته دقت کنید که لبنان از قرن ها پیش مهد علمای دین بوده است و عالم دینی کم نداشته و ندارد، بلکه همیشۀ تاریخ خاستگاه علمای درجه اول بوده است. حالا چگونه می‌شود که امام موسی صدر در آنجا چهره ای چنین مؤثر و برجسته می‌شوند؟! فکر می کنم  به دلیل همین نوع نگاه ایشان است. داشتن علم دین فرق می کند با تفقه در دین. تفقه در دین یعنی فهم ظرافت‌های دین و احاطه بر همۀ جوانب آن و این متفاوت است با خواندن چند کتاب فقهی.

امام موسی صدر به لبنانی می‌رود که مهد علمای بزرگ بود و الگو و نماد  روحانیت می‌شود. چرا؟ نوع نگاه و ادبیات جدید ایشان سبب شد تا ایشان به چنین چهره‌ ای تبدیل شوند. به نظرم ایران امروز ما به این نوع نگاه و ادبیات بیشتر از آن روز لبنان احتیاج دارد.

*به نظرتان چرا امام موسی صدر این‌گونه شدند؟ آیا تربیت خانوادگی مؤثر بود؟ آیا شرایط لبنان مؤثر بود؟ یا مسائل دیگر.

به نظرم همۀ این‌ها مؤثر بوده اند. اما فراموش نکنید که هیچ‌چیز مانند ذاتیات یک فرد نمی‌تواند چنین انقلابی در وجود او ایجاد کند. اشخاص بسیاری در لبنان یا حوزه حضور داشتند و دارند، ولی امام موسی صدر نشدند. چرا؟ خاندان، تحصیلات و حضور ایشان در دانشگاه‌های آن موقع و بسیاری چیزهای دیگر مؤثر هستند. اما نوع نگاه امام موسی صدر به دین و روشی که برای ابلاغ پیام دین انتخاب کردند علت اصلی این موضوع است و البته توفیقات و الهامات و عنایات خاص الهی نیز تأثیر بسیاری دارد.

کد خبر 2937893

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha