مجله مهر: آدمهای طناز همیشه زود محبوب میشوند و اسمشان بر سر زبانها میافتد. «صابر قدیمی» هم از آن دسته شاعرهایی است که شعرهای طنزش سریع بین مردم شناخته شد و کمتر کسی است که شعر «موش» یا «مترو»ی او حداقل به گوشش نخورده باشد. شاعری که برای اولین بار با برنامه «قندپهلو» وارد قاب تلویزیون شد و به عنوان یک شاعر طنز پرداز معروف شد؛ در حالی که عمر شاعری او به خیلی سال پیش برمیگردد. خالق کتابهای «لبخند شیرین فرهاد» و «دار فانی» در نمایشگاه مطبوعات امسال مهمان غرفه خبرگزاری مهر شد تا در هیاهو و سروصدای فضای خبری مهمان او و شعرهایش شویم.
از بچگی گیتار میزدم
صابر قدیمی متولد سال ۱۳۶۷ در تهران است. در دانشگاه اول مهندسی صنایع خوانده و حالا دانشجوی ارشد ادبیات است؛ میپرسم که او هم از بد روزگار دانشجوی رشته فنی شده که میگوید: «نه اتفاقا از روی علاقه بوده و مهندسی را دوست داشتم و حتی معتقدم مهندسی کمک زیادی به من کرد؛ چون ریاضی کلا نگاه سیستماتیک به ما میدهد و در زندگی به ما کمک میکند.»
صابر قدیمی خیلی زود وارد دنیای شعر میشود و ترانه سرودن را آغاز میکند؛ اما پیش از آن با موسیقی آشنا میشود. «من اول در سنین نوجوانی ۱۵-۱۴ سالگی ساز میزدم. آواز میخواندم و خیلی هم به ادبیات علاقه نداشتم. استاد گیتارم خودش ترانه میگفت. از اینکه او ترانه میگفت، برای این جذابیت به وجود آمد و خود من هم شروع کردم به نوشتن و آنها را پیش همین استادم میبردم و او مرا تشویق میکرد تا اینکه خودم ترانهسرا شدم.»
اولین شعرم برای جانبازان بود
شاعری را با ترانه های جدی شروع می کند. اولین ترانه را هم برای جانبازان سروه است. «اولین ترانه هایی که از من منتشر شد، دوتا ترانه بود که «فرامرز بهادرخان» در آلبوم «مرهم» آنها را خواند. نام این شعر که نام آن «انتظار هجرت» بود برای جانبازان سروده شده بود. آن زمان که من این شعر را گفتم و بعدا خوانده شد، ۱۶ سال بیشتر نداشتم. برای خودم خیلی جالب و هیجانانگیز بود، وقتی که به من زنگ میزدند و میگفتند قرار است این آهنگ چند دقیقه دیگر از رادیو پخش شود. آن زمان هم سیدی نبود و من با نوار کاست این آهنگها را میشنیدم.»
«بعد از آن پایم به خانه ترانه باز شد. حدودا ۱۷-۱۸ ساله بودم که آنجا رفتم. از آن سال تقریبا ده سال گذشته است. و هنوزم که هنوزه پس از ده سال با دوستان آنجا رفتوآمد داریم. تا مدتها فقط ترانه و شعر کلاسیک میگفتم؛ تا اینکه کسانی مثل سعید بیابانکی و ناصر فیض به من گفتند در کارهایت رگههای طنز وجود دارد. این طنز را جدی بگیر! بعد از آن طنز و ترانه را با هم پیش بردم و اولین مثنوی طنز من، شعر «موش» درباره موشهای تهران بود که اتفاقا خیلی معروف شد و گرفت.»
مردم شعر طنز را بیشتر دوست دارند
شاعری که با برنامه «قند پهلو» معروف شد و مردم او را به شاعر طناز رسانه ملی میشناسند، شعر کلاسیک هم زیاد میگوید و علاقهاش به این حوزه اگر بیشتر از شعر طنز نباشد، کمتر نیست. «همیشه این چالش وجود دارد که طنز را بیشتر جدی بگیرم یا ترانه را؛ اما واقعا این دو را نمیتوان از هم جدا کرد. جاهایی لازم است شما به زبان طنز صحبت کنید. جاهایی هم خیلی از مباحث را نمیتوانید به زبان طنز بگویید و نیاز است که شعر سپید یا کلاسیک بگویید. هر مبحثی خاستگاه خاص خودش را دارد و بر اساس آن که چگونه آن مبحث باید مطرح شود، شعر سروده میشود. اما فکر میکنم این روزها برای مخاطب طنز جذابیت بیشتری دارد.»
این استقبال مردم هر چه میگذرد، او را سختگیرتر میکند. «من عادت دارم وقتی کاری را مینویسم مدتی که از آن میگذرد دیگر آن را دوست ندارم و راضیم نمی کند. برای همین هر چه میگذرد، کار برای من سخت تر میشود. و برای همین هر چه میگذرد، کمکارتر میشوم. شاید برای یک غزل شش ماه وقت بگذارم تا آن چیزی که من میخواهم بشود. یا حتی چاپ چهارم کتابم را تا همین اواخر جلوی آن را گرفته بودم و وقتی ناشر میگفت چاپ چهارم را هم منتشر کنیم، میگفتم حیف است درختان را به خاطر این کتاب قطع کنند و مردم پول این کتاب را بدهند!»
حافظ و سعدی هم طنزپرداز بودند
آقای شاعر معتقد است اشعار حافظ و سعدی هم پر از طنز است؛ طنزی که شاید خیلی خندهآور نباشد و بیشتر آدم را به فکر فرو ببرد؛ اما اولین شاعری که طنز را به طور مستقیم وارد آثار خود میکند را «عبید زاکانی» میداند. «اولین نمونه های طنز منسجم در نمونه کارهای عبید دیده میشود. البته هجو و هزل هم دارد. با این حال به شدت عبید را دوست دارم. در معاصرین هم قطعا شاعر برجسته این حوزه که کمتر هم به او پرداخته میشود، ایرج میرزاست که او به سعدی ثانی معروف است. تعبیر جالبی را استاد ابوالفضل زوروی دارد از ایرج میرزا. میگوید که ایرج میرزا در جامعه ای که در برخی مسائل در لجن بودند، یک نفر سرش را از بین لجن ها بلند میکند و وضعیت آن روز جامعه را به مردم نشان میدهد. بعد همه به او حمله میکنند که زبان تو چرا اینگونه است؟ این مشکلی بوده که جامعه درگیر آن بوده و میطلبیده که یک هنرمند بیاید و خودش را در برابر این مسائل سپر کند. از شاعران معاصرتر هم استاد نصرآباد، ناصر فیض، رحیم رسولی و سعید بیابانکی از طنازان مورد علاقه من هستند.»
خواننده طنز هم هستم!
صابر قدیمی چند وقتی است که شروع به خوانندگی کرده و ویدوئو کلیپهای خوانندگی اشعار او خیلی سریع در فضای مجازی دستبهدست میشود. از ماجرای این خوانندگی که میپرسم، میگوید: «من اصلا اول از نوازندگی و گیتار زدن شروع کردم و از آن وارد ادبیات شدم؛ اما هیچ موقع خوانندگی را جدی نگرفتم. تا همین سال پیش که در قندپهلو یک ویژه برنامه برای شب عید داشتیم . در این ویژهبرنامه دو تا کلیپ از کارهای من ضبط و پخش کردند که اتفاقا با بازخوردهای خوبی مواجه و به سرعت فراگیر شد. در یکی از کارهایم، شعرم درباره معضلات کالای چینی را خواندم و در دیگری هم آهنگ خونه مادربزرگه را بازخوانی کردم.» با این حال هیچ وقت قصد ندارد خوانندگی را جدی دنبال کند؛ چون معتقد است در حیطه ترانه و شعر کلاسیک، آنقدر خواننده خوب و حرفهای وجود دارد که دیگر نیازی به او نیست.
برای طنزها از اخبار استفاده میکنیم
به بهانه نمایشگاه مطبوعات، از دنیای خبر هم از او میپرسیم. از اینکه میانهاش با اخبار چگونه است. «خب من خودم چهار سال است که فعالیت مطبوعاتی دارم و قطعا باید از اخبار مطلع باشم. به تعبیر مایکوفسکی شاعران و نویسندگان از جامعه سفارش میگیرند و ما هم از اخبار تغذیه میکنیم. خیلی جالب است که امروز هم یک خبر بانمک شنیدم که شاید بتواند سوژه یکی از شعرهایم شود. خبرنگار با یک مسئولی مصاحبه کرد و خبر این بود: نیروی انتظامی با افرادی که در خیابانها دوردور میکنند، مقابله خواهد کرد و این افراد جریمه خواهند شد. خود آن مسئول هم شروع کرد به توضیح دادن: «بله ما دیگر از این به بعد نمیگذاریم دوردور کنند.» بعد این اصطلاحات نمیدانم از کجا وارد فرهنگ ما میشود و آن فرد مسئول به کار میبرد؟ یا معنی آن را نمیدانند یا قبح این واژهها ریخته است. متاسفانه از این سوتی ها هم هرازچندگاهی در رسانههای دیداری و شنیداری اتفاق میافتد. جشنواره هم امسال مثل روال قبل بود و استقبال نسبتا بد نبود.»
اتاق فکر «قند پهلو» بودم
میرسیم به برنامه قندپهلو؛ برنامهای که برخلاف انتظار خیلی زود گل میکند و شاعران طنازش با آن معروف میشوند. «من و برخی از دوستان از اولین کسانی بودیم که در اولین نشست قندپهلو حضور داشتیم و جزو اولین کسانی بودیم که برای همکاری با این مجموعه دعوت شدیم و اتاق فکر این برنامه بودیم. واقعیت امر اینجاست که در سری اول و دوم برنامه خوب بود و هر چه برنامه جلو میرفت، عقیده من این بود که نگاه و فرم برنامه تغییر کند تا دچار رکود و تکرار نشویم. در سری اول و دوم با بازخوردهای خوب مردم را مواجه شدیم؛ اما در سری های آخر که شرکتکنندگان افغان و تاجیک هم حضور داشتند؛ چون اسپانسر تغییر کرده بود و موضوعیت آن هم راهنمایی و رانندگی بود، کمی کیفیت برنامه افت کرد؛ چون ما با شوخی خط سفید باید ۲۰ تا برنامه میرفتیم. رباعی میگفتیم. از حافظ میزدیم به خط سفید. این مدام کار کردن با موضوع تکراری، باعث شده بود که کیفیت برنامه پایین بیاید و از طرفی هم مجبور هم بودیم برنامه را سریع و پشتسرهم ضبط کنیم؛ البته ایده، ایده خوبی بود؛ اما لازم بود بیشتر برای آن وقت گذاشته شود و خلاقیت بیشتری را در آن به کار برده شود که انشاالله در سری جدید گویا میخواهند این مشکل را برطرف کنند.»
فکر نمیکردیم قندپهلو بگیرد!
در اوایل برنامه هیچکس فکر نمیکرد این برنامه بتواند بین مردم جا باز کند و بگیرد. «شب اول ضبط قندپهلو من در استودیو بودم. یکی ازداوران این برنامه آنقدر نسبت به گرفتن این برنامه و موفقیت آن شک داشتند که فقط یک قسمت در سری اول در قندپهلو شرکت کردند و در سری های بعد وقتی واکنش مثبت مخاطبان را دیدند، با ما همکاری کردند. استقبال مردم بیش از آن چیزی بود که ما فکر میکردیم.»
برنامههای طنز همیشه بیش از آنکه برای مردم جذاب باشد و آنها را بخنداند، برای سازندگان آن حاشیههای خندهدار و جالب دارد. در قندپهلو هم کم نبوده این دست خاطرات.«ما برای ضبط قندپهلو، جوری سر برنامه میرفتیم که یک شب میرفتیم؛ اما سه شب ضبط میشد. یعنی از ساعت ۸ میرفتیم و تازه ۱۲ و ۱ شب روی آنتن میرفتیم و از ۱ ضبط داشتیم تا ۶ صبح. واقعا خستهکننده بود. خب ما در این شرایط دنبال فضایی بود که بتوانیم سریع در آن لباس عوض کنیم. تا اینکه من و یکی از دوستان جایی برای آن پیدا کردیم و شروع کردیم به لباس عوض کردن. بعد از آن هر کس از کنار ما رد میشد با لبخند به ما نگاه میکرد و ما تازه آنجا بود که فهمیدیم درست مقابل دوربینهای امنیتی صداوسیما بودهایم .»
فقط با چین شوخی کن
«ما در طول برنامه قندپهلو زیاد کات میدادیم و برنامه زیاد قطع میشد. در یکی از قسمتهای برنامه به من گفتند درباره تعداد سرنشینان شعر طنز بگو و در آن اغراق کن. اولین بار گفتم: مردم ایران مهیا میشوند/ پشت نیسانم همه جا میشوند/ مردم ایران هماکنون در فشار/ فیض را برده شکیبا میشوند بعد کات دادند گفتند مردم ایران در فشار؟ چه دوغی؟ چه کشکی؟ باید حذف شود. فیض و شکیبا خوب نیست و خلاصه این را عوض کنید. گفتم خب چه بگویم گفتیم با مردم روس شوخی کنیم. بعد استعلام میکردند از وزارت امور خارجه و هر کشوری را نام میبردیم با مشکل مواجه میشد. در آخرین سری که همه منتظر بودند که من شعر را نهایی کنم یکهو به دوربین زل زدم و گفتم: الان در این لحظه روابطمون با کوبا چطوره؟ میخواهم با کوبا شوخی کنم که همه زدند زیر خنده. در آخر به من گفنتد تنها کشوری که میتوانی با آن شوخی کنی، چین است. چون نه که جمعیت آن ها زیاد است شاید ظرفیتشان هم بیشتر باشد. در آخر هم شعر این شد: مردم چین چون مهیا میشوند/ پشت نیسانم همه جا میشوند یعنی از ایران رفت کوبا از کوبا به روسیه رفتیم از روسیه رفت نیکاراگوئه. هر جا گفتیم گفتند نه و فقط گفتند با چین شوخی کنی.»
سفارت چین مدتی سفارت خانه خود در ایران را به حالت تعلیق درآورد و اتفاقا ابزارالات چینی ما در حالت عادی که کار نمیکردند، اعتصاب کردند دیگر به طور کل کار نکردند. در نتیجه ۹۰درصد زندگی ما از کار افتاد. من هم معذرتخواهی کردم و مشکل برطرف شد و قول دادیم دیگر این اشتباه تکرار نشود و حتی برای دلجویی یک شعر هم گفتم: اسفند شد و مد شده بارانی چینی/ مستانه و سیراب شو از رانی چینی/ از بس که دگر آدم بیکار نداریم/ وارد شده ده کامیون افغانی چینی.
فقط شهرداری از طنزهای من استقبال کرد
روحیه نقدپذیری اخلاقی است که شاید زبانی همه در کشور مدعی آن باشند؛ اما در عمل عکس آن مشاهده میشود. آقای قدیمی خاطرات جالبی دارد از این سازمانهایی کهعاشق نقد شدند! «خیلی از نهادها من را دعوت میکردند و میگفتند بیا شعر طنز بگو و ما را نقد کن. بعد من هم با تعجب میگفتم؟ واقعا؟ میگفتند: بله هر چقدر هم بخواهید برای شعر شما خرج میکنیم. من هم خوشحال میشدم و مینشستم شعر را مینوشتم. بعد این شعر را میبردم. فکر میکنید به من چه میگفتند؟ میگفتند: شما خجالت نمیکشی؟ طنز به این معنی نیست که شما با ما شوخی کنید. طنز بیان نکات مثبت است! یعنی در گفتن همه میگویند که ما را نقد کنید اما به عمل که میرسد کاملا برعکس میشود. تنها جایی که فقط از طنزهای من استقبال کرد و پیگیر بود، شهرداری بود. شعرهایی که من برای موش و مترو گفتم با اینکه کاملا انتقادی بود، اما با استقبال شهرداری روبهرو شد. جالب است شما وقتی اسم صابر قدیمی را در گوگل سرچ میکنید، بعد از اشعار و ترانهها، عنوان صابر قدیمی مترو، صابر قدیمی فیسبوک، صابر قدیمی موش میآید. و خودم به این فکر میکنم که خوب شد برای بقیه حیوانات شعر نگفتم!»
نظر شما