به گزارش خبرنگار تجسمي "مهر"، گفته بودند ساعت چهار افتتاح مي شود و نيم ساعت تاخير كرده بودند. با عكاس مدتي در محوطه مركز فرهنگي - هنري صبا اين پا آن پا كردم. دست آخر مجبور شدم از شيوه هميشگي امان استفاده كنم و با استفاده از كارت خبرنگاري داخل شوم. شنيده بودم كه دليل اين تاخير انتظار ورود اشخاص مهمي است كه دير كرده بودند. روابط عمومي "صبا" را سين جيم كردم تا بفهمم پاي چه كساني درميان است كه بايد مي آمدند و ديركرده اند. چيزي بروز ندادند.
اثر: احمد نادعليان و شاگردانش
داخل نمايشگاه كه شديم . درآستانه ورود ،" حبيب الله صادقي " نقاش و دبير نمايشگاه را ديديم . ترجيح دادم كه اول تابلوها را نگاه كنم وآن چه از دل برمي آيد را بنويسم تا بعد نوبت به او برسد. هنوز چشمم به محيط عادت نكرده است كه مي شنوم منتظر"احمد اسفندياري " و"محمودجوايد پور" بوده اندو با آمدن آنها نمايشگاه افتتاح شده است. مقابل در ورودي نمايشگاه، دو سالن تودرتو بود. برروي ديوار يكي از سالن ها يك عنوان كوچك به چشم مي خورد .نگارخانه مميز و چه تابلوهايي درآن نگارخانه آرام خفته بودند به انتظار ديدن مخاطباني كه اشتياق داشتند براي آمدن. نگارخانه مميز، آرام گاه بود انگار. بيشتر نقاشاني كه دراين سالن اثري به يادگارداشتند، ديري بود چهره درنقاب خاك كشيده بودند.
"پرده درويشي"، "شمايل مولاعلي"، "ظهرعاشورا"، بارزترين مضاميني بودند كه نقاشان بزرگي چون "علي اكبرلرني"، "قوللر آغاسي"، "مدبر"، "حسين همداني" و "رضا حميدي" تصوير كرده بودند. تابلوها آن قدرزنده به نظرمي آمدند كه انگار هر طرف مي چرخيدي، چشماني تو را دنبال مي كردند.
به سالن روبه روي نگارخانه مميزكه وارد شدم، چشمم به سالن هاي تودرتويي افتاد كه پربود از رنگ ونقش . ماندم چه كنم و چطور تمام اين يك صد تابلو را ببينم. اين سالن تقريبا مي توان گفت ،متعلق به آثار " حسن اسماعيل زاده " بود.بيش از ده اثر درقطع هاي بزرگ با رنگ ها و تركيب بندي هاي زيبا تصويرشده بودند كه " روزعاشورا"، " آوردن طعام براي مستمندان " ، "دارالانتقام مختار"، " زيارت امام حسين به مكه مكرمه"، "شب نهم عاشورا "، " جنگ تاريخي خيبر" عناوين اين آثار را تشكيل داده بودند. دردل يكي از تابلوها با خط خوش نوشته شده بود:
ندايي برآمد زعرش برين / كه اي بوتراب ، آفرين، آفرين
جالب اين بود كه كنار نام صاحب اثر، نام خريدارآن نيز ذكرشده بود .
به گزارش خبرنگارتجسمي "مهر"، " ظهر عاشورا" و " پرده درويشي " بارزترين مضاميني بودند كه درآثار هنرمندان تكرارشده بود وهر هنرمند نقاش ، نقشي از اين مضامين بربوم زده بود به فراخور حال وهواي خود .
مرحوم " عباس بلوكي فر"، مرحوم " فتح الله قوللر"، مرحوم" حسين همداني"،مرحوم محمد حميدي "، ازنقاشان اين سالن هستند . از چيدمان اين نمايشگاه اين طوردستگيرمان مي شود كه هدف درابتداي امر، نمايش آثار پيشكسوتان هنربوده است. " معراج پيامبر" و "شمايل حضرت ابوالفضل از " جواد عقيلي"، " پرده درويشي از "داود زنديان "، نيز دررديف تابلوهاي اين سالن هستند .
ازسالن دوم كه بيرون مي آيي، ديگر كارت درمي آيد. وامي ماني به كدام سو بروي كه خدا راخوش بيايد. درسه طرف سه گالري وجوددارد كه هريك با زبان خاموش تصاوير و رنگ ها ترا به سوي خود مي خوانند. در راه پله ها سه اثربزرگ به چشم مي خورد . تابلوي "شب عاشورا "و " توبه حر نزد امام حسين از مرحوم "عباس بلوكي فر" و "ملاقات مسلم با امام حسين از "محمد فراهاني " از جمله اين تابلوها به شمار مي روند . دل به دريا مي زنيم وازپله ها بالا مي رويم . هنوز پله ها را تمام نكرده ايم كه اثرعجيبي كه تا آن زمان نديده ام و اگر دروغ نباشد فقط روزهاي عاشورا آن هم از دور ديده ام ، مقابلم قد مي كشد. كسي مي گويد فكر كنم يك جورنوآوري باشد . اين اثر ، علم يا نشانه اي مشبك شكل وطلاكوب است كه درسال 1380 توسط " علي بهرام نياكان "ساخته شده است . ظاهرا هرسال درهيات شهداي ثارالله امام حسين به نمايش درمي آيد.
درشرق ديدارت دگر جايي ازاين خوشتر نبود : تاها بهبودي هنرمند اثر در سمت چپ
علم را دور مي زنم ونزديك است به "حبيب الله صادقي " برخورم. گله مي كنم كه خيلي وقت ها كه به او احتياج داريم دردسترسمان نيست . با خودكارش دروسط كاغذهايم مي نويسد : به موسسه توسعه هنرهاي تجسمي مراجعه كنيد ومي رود . بين اثر علم يانشانه و بخش نشانه شناسي آيين عاشورا به مجسمه هاي "زهرا رهنورد "مي رسم . نگاهم از روي مجمسه ها سرمي خورد ، راه مي كشد و به علم هايي كه چهار گوشه آن طرف سالن را قرق كرده اند تلاقي مي كند .علم هايي كه ديگر با ما غريبه نيستند. طوق هاي مشبك شكل طلاكوب كه بازهم از ساخته هاي " علي بهرام نياكان " هستند . كناردستي ام مي گويد : اين ها رامي بينيد . بهش مي گويند شاه تيغه وسط . گردن مي كشيم وچشم تيز مي كنيم . داخل ويترين هاي شيشه اي وسط سالن را مي گويد .توجه برخي جلب مي شود . مي گويد : مخصوص علم هايي است كه درروز عاشورا و مراسم مذهبي با مشبك ساخته شده است .
سالن بعدي را شروع مي كنم . ديگر تمام روح وتنم بي حس شده است . باور نمي كنم سوژه هاي مذهبي تااين حد مرا را مغبون خود كرده باشند . به تابلوي بزرگ ترين وپيرترين استاد نقاشي مي رسم ."عاشورا " از " احمد اسفندياري". تا مي خواهم خودم را معرفي كنم سرتكان ميدهد كه ميدانم . ميدانم.
استاد نقاش حالا ديگر آن قدر پير شده است كه پله ها را با مساعدت هاي شاگردان جوانش بالا مي آيد. " محمود جوادي پور" هم هست . او هم اثري به نام "تعزيه " ارائه داده است . عناصرمدرن تري نسبت به سايرآثار از" حبيب الله صادقي " به چشممان مي آيد. زير هركدام را امضا كرده است : حبيب.
قصيده اي براي ظهرروز دهم نيز اثر " ميرحسين موسوي " است كه جلوه مي فروشد . باقي ديگر بيشتربرايم ملموسند. با اغلبشان درطول هفته حرف مي زنم . سه اثر با عنوان عاشورا از "رضا بانگيز"، سوگ از "رضوان صادق زاده "، عاشورا از " محمدعلي ترقي جاه ، فزت رب الكعبه از "رضا بخشي"، سه اثر از"مرتضي حيدري "، بازهم اثر عاشورا از "شراره صالحي " و.. تا بي نهايت از عاشورا وعاشورا وعاشورا ...
احمد اسفندياري : هنرمند پيشكسوت درسمت راست
به گزارش خبرنگارتجسمي "مهر" تمام نمي شود انگار نمايشگاه يا ما نمي رسيم . وسط سالن زير چادر سياهي كه بيشتر به تكاياي روزهاي محرم شباهت دارد به چيز عجيبي برمي خورم . اول پس پسكي انگار كسي سيلي به گوشم زده باشد ، به عقب مي روم و به ديوار مي خورم بعد جلو مي آيم ونگاه مي كنم . با بهت و واخوردگي انگار. حوض فيروزه اي زيرچادر نمايان مي شود . وسط آب هاي حوض سنگي وجود دارد كه جاي دودست برآن مانده است . آن سو تر بوي خوش شله زرد ودارچين مشاممان را نوازش مي دهند . گروه كارگاهي دركنار "احمد نادعليان " ظاهر مي شوند . شاگردانش هم مثل خودش هستند. مرا كه مي بينند بي آن كه قبلا همديگر را ديده باشيم به طرفم مي آيند . هركدام از جزئيات ساخت اين آثارمي گويند .خاك وگلاب هم يكي ديگراز اين آثار است . مي گويند : عنوان كلي اين آثار " مرغان تشنه"است .
از كارهاي " احمدنادعليان " و شاگردانش فاصله مي گيرم. درحالي كه دلم پيش مهرهاي نماز و نزديكي شله زردها جا مانده است . بوي گلاب تا فرسخ ها دربيني ام مي ماند . كمي آن طرف تر ، دومرد ميانسال كه يكي ازآن ها موهاي نسبتا بلند وسفيدي دارد بايكديگربحث مي كنند. هريك درباره تابلوي روي ديوار نظري ميدهند . تامي آيم بنويسم يكي از آنها مي گويد : عنوان اثر اشتباه است . خودكارم را ميگيرد و تو ي كاغذهايم مي نويسد : درشرق ديدارت دگر جايي از اين خوشتر نبود .خودكار را به ميان انگشتانم برمي گرداند .مي پرسم شما ؟مي گويد : "تاها بهبودي ". تازه مي فهمم صاحب اثراست .مي گويد : اين اثرتقديم به تمام كساني است كه درراه آزادي برسرداررفته اند .
چيدمان / اثر: علي پناهي - شاگرد احمد نادعليان
يك تابلوي بزرگ با زمينه قرمز نيز وسط سالن بعدي است. كناراثر نوشته شده : اي ماه بني هاشم اثر" جليل رسولي".
به ساعت نگاه مي كنم . ديگر رمقي برايم نمانده است. كيف سنگين را برزمين مي گذارم و كمر راست مي كنم . ساعت از هفت شب هم گذشته است . برمي گردم كه بروم . راه را پيدا نمي كنم. اين سو وآن سو مي روم . از هر طرف تابلوهاي نقاشي حلقه محاصره را تنگ تر مي كنند. بيراهه هم زياد ميروم . بي اختياردوباره به تابلوي "تاها بهبودي " مي رسم ... در شرق ديدارت دگر، جايي از اين خوشتر نبود...
نگاهم از روي عنوان اثر سر مي خورد . باد خنكي مي آيد. مسير نمايان مي شود. قدم هايم را تند مي كنم و با سر و روي شكفته به سمت در خروجي مي روم .
نظر شما