«تبصره ۲۲» راهی بازار نشر شد

«تبصره ۲۲» راهی بازار نشر شد

رمان «تبصره ۲۲» نوشته جوزف هلر با ترجمه احسان نوروزی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «تبصره ۲۲» نوشته جوزف هلر به تازگی با ترجمه احسان نوروزی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار کتاب شده است. این کتاب صد و هشتاد و یکمین کتاب داستان غیرداستانی مجموعه جهان نو است که این ناشر منتشر می کند.

نویسنده این اثر خود تجربه خلبانی هواپیماهای بمب افکن را در سال های جنگ جهانی داشته و بر فراز فرانسه پرواز داشته است. جوزف هلر در سال ۱۹۴۲ یعنی زمانی که ۱۹ سال داشت، به ارتش آمریکا پیوسته و طی سال های پایانی جنگ جهانی دوم، به عنوان خلبان بمب افکن بی ۲۵ در ۶۰ ماموریت حضور داشت. هلر بعد از جنگ در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل کرد و پس از مدتی به تدریس رو آورد. او بعد از تدریس برای کار در یک شرکت تبلیغاتی مشغول به کار شد.

طی مدت کار در شرکت تبلیغاتی بود که هلر نوشتن رمان «تبصره ۲۲» را آغاز کرد و این کتاب را طی ۸ سال نوشت. اولین چاپ این کتاب در سال ۱۹۶۱ منتشر شد. طی ۵۵ سالی که از انتشار این رمان می گذرد، بیش از ۱۰ میلیون نسخه از آن به فروش رفته است.

ماجرای انتخاب نام «تبصره ۲۲» برای این کتاب هم کش و قوس های زیادی داشته است. انتخاب اصلی هلر برای کتاب، «تبصره ۱۸» بود. وقتی در سال ۱۹۵۵ قسمتی از این اثر در مجله ای ادبی به چاپ رسید، با همین نام چاپ شد. اما در سال ۱۹۶۱ و کمی پیش از انتشار این رمان، یک رمان دیگر با مضمون جنگ جهانی دوم با عنوان Mila۱۸ نوشته لئون یوریس به چاپ رسید که باعث شد ناشر از هلر بخواهد نام کتابش را تغییر بدهد. به همین دلیل هلر نام تبصره ۱۱ را در نظر گرفت ولی این نامگذاری هم با اکران فیلم یازده یار اوشن همراه شد. بعد از آن بود که اعداد ۱۷ و ۱۴ بین نویسنده و ناشر این کتاب رد و بدل شدند و در نهایت دو طرف روی نام «تبصره ۲۲» به توافق رسیدند.

در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

مرگ نیتلی تقریبا کشیش را دق مرگ کرد. کشیش تپمن نشسته بود داخل چادرش و عینک مطالعه اش را به چشم زده و روی کاغذبازی هایش کار می کرد که تلفنش زنگ خورد و خبر سانحه هوایی به اطلاعش رسید. دست و پایش خشک شد. وقتی گوشی را می گذاشت دستش می لرزید. دست دیگرش هم شروع کرد به لرزیدن. مصیبت شدیدتر از آن بود که بشود فکرش را کرد. دوازده نفر کشته شده بودند _ چه مخوف، چه بسیار بسیار هولناک! حس هراسش افزون شد. از روی غریزه شروع کرد به دعا کردن که یوساریان، نیتلی، جوگرسنه و دیگر دوستانش میان قربانیان نباشند، بعد پشیمان شد و خودش را سرزنش کرد، چون دعا کردن برای سلامتی آن ها به منزله دعا برای مرگ مردان جوان دیگری بود که او نمی شناخت شان. برای دعا خیلی دیر بود؛ با این حال این تنها کاری بود که او می دانست چه طور انجامش دهد. قلبش با صدایی می کوبید که انگار از جایی بیرون از بدن او می آمد، و می دانست که دیگر هرگز در صندلی دندان پزشکی نخواهد نشست، دیگر هرگز به لوازم جراحی نگاه نخواهد کرد، و هیچ شبی تصادف ماشین نخواهد دید یا صدای فریادی نخواهد شنید مگر این که همین تپش خشونت بار قلبش شنیده شود و هول کند که دارد می میرد. هیچ دعوای خیابانی ای را نخواهد دید مگر با این فکر که به زودی خودش غش می کند و جمجمه اش وسط پیاده رو شکافته می شود یا سکته قلبی می کند یا خون ریزی مغزی. مانده بود که آیا هرگز دوباره همسر و سه بچه کوچکش را خواهد دید. مانده بود که حالا با این وضعیت که سروان بلک تردیدهایی جدی درباره وفاداری و سیرت زنان در دلش ایجاد کرده بود، آیا اصلا باید دوباره همسرش را ببیند یا نه ...

این کتاب با ۵۱۸ صفحه، شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۸۰ هزار ریال منتشر شده است.

کد خبر 2973686

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha