به گزارش خبرنگار مهر، کتاب نام گذاری بربی نهایت ها که در واقع داستانی واقعی از عرفان دینی و خلاقیت ریاضی است که سرگذشت دستاورد پیشگام یک ریاضیدان آلمانی است که فرانسوی ها آن را رونق و توسعه دادند، ولی در نهایت کنارش گذاشتند. این کتاب نوشته لورن گراهام و ژان میشل کانتور است که توسط موسسه مطبوعاتی دانشگاه هاروارد منتشر و رحیم زارع نهندی آن را به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب به همت انتشارات فاطمی منتشر و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
در پیشگفتار در معرفی این اثر می خوانید:
لورن گراهام در تابستان ۲۰۰۴ به آپارتمان ریاضیدان سرشناسی در مسکو دعوت می شود که طرفدار یک اعتقاد دینی موسوم به «نامپرستی» است، اعتقادی که از جانب کلیسای ارتدوکس روسی بدعت محسوب می شود. این ریاضیدان، بدون اعلام صریح، تلویحا اشاره کرده بود که «نامپرست» است و این بدعت دینی به نحوی با ریاضیات مرتبط است.
گراهام از سه سال پیش تر بحث هایی را با ژان- میشل کانتور، ریاضیدان فرانسوی، در باب دین و ریاضیات شروع کرده و به پیشنهاد او در جستجوی این ریاضیدان روسی بود. گراهام، آمریکایی متخصص در تاریخ علم، از مدت ها پیش پی برده بود که پیدایش مکتب معروف ریاضی مسکو در اوایل سده بیستم داستان جالبی دارد که به آن پرداخته نشده است. کانتور، پس از مطالعه کتابی از گراهام که به این موضوع اشاره می کند، بلافاصله با وی تماس می گیرد و می گوید که مطالبی درباره این وقایع می داند. این دو در سال ۲۰۰۲ همدیگر را ملاقات می کنند و با هیجانی دو جانبه در می یابند که روایت های آنها از این داستان نقاط مشترک زیادی دارد. به علاوه کانتور به گراهام می گوید که داستان فقط درباره ریاضیدان های روسی نیست، بلکه درباره ریاضیات فرانسه و جهان نیز هست.
به گفته کانتور ریاضیات در سال های آغازین سده بیستم دچار تناقضی جدی شده بود که برون رفت از آن برای ریاضیدانان بسیار مشکل می نمود. فرانسوی ها، که در این حوزه پیشرو بودند، و روس ها، که سعی داشتند پیشی بگیرند، دو رویکرد متفاوت برای حل این مشکل یکسان اتخاد کردند. فرانسوی ها احساسی دوگانه نسبت به موضوع داشتند؛ آنها بحث های پرهیجانی راه انداختند، و در این راستا گام های مهمی توسط امیل بورل، رنه بئر و هنری لبگ برداشته شد، لیکن سرانجام سراغ همان پیش فرض های خردگرایانه کارتزین خود رفتند. روس ها با شرکت در سمینارهای پاریس و فراگیری ریاضیات نوین به رهیافت های شهودی و عرفانی متوسل شدند که با بدعتی دینی، نامپرستی، مرتبط بود، و بسیاری از آنها به این آیین وفادار بودند.
هر دو نفر شروع کردند به کاوش عمیق تر موضوع؛ و در مورد آغاز نظریه مجموعه ها در فرانسه و نامپرستی در روسیه هر چه می یافتند مطالعه می کردند، در پی افرادی در هر دو کشور بودند که می توانستند در این باره بیش تر بگویند. این پیگیری آنها را به ریاضیدانی روسی رساند که پذیرفت با گراهام درباره نامپرستی صحبت کند.
آپارتمان این ریاضیدان نمونه ای از آپارتمان هایی بود که در دوران اتحاد شوروی می ساختند- کوچک و تنگ، با فضایی که تنها برای زندگی و کار کفایت می کرد. راهرویی که چهار اتاق آپارتمان را به هم وصل می کرد، قفسه های کتاب را در بر می گرفت، پر از کتاب های ریاضی، زبان شناسی، فلسفه، الهیات و کتاب های نادری در مورد نامپرستی. در یکی از معدود جاهای خالی دیوار، عکس های قاب شده دو مرد نصب شده بود که، به گفته این ریاضیدان، نخستین رهبران نامپرستی بودند: پروفسور دیمیتری یگوروف و پدر روحانی پاول فلارنسکی. عکس دیگر صومعه پانتالیمون روی کوه آتوس در یونان بود، که ریاضیدان می گفت زادگاه نامپرستی بوده است. یک عکس دیگر نیز تصویر روی جلد کتابی را نشان می داد با عنوان «فلسفه نام»، نوشته یک فیلسوف روسی که در دهه ۱۹۲۰ به نامپرستی گرویده بود.
گراهام می پرسد که آیا امکان دارد شاهد یک نامپرست در حال خلسه نیایش عیسی باشد، که طبق شنیده های اخیرش در مرکز آیین نامپرستی قرار می گیرد. ریاضیدان میزبان پاسخ می دهد «نه، این عمل بسیار خصوصی است، و در بهترین حالت تنهایی انجام می شود. حضور شما به عنوان شاهد مزاحمت به حساب می آید. با این حال، اگر شما امروز در پی نشانه ای از نامپرستی هستید، پیشنهاد می کنم به زیر زمین کلیسای سنت تاتیانای شهید بروید. در آن زیر زمین مکانی هست که اخیرا برای نامپرست ها تقدس پیدا کرده است.»
گراهام از این کلیسا باخبر بود که ده ها سال پیش مقامات شوروی در راستای فعالیت های ضد مذهبی آن را بسته و به یک کلوب دانش آموزی و تئاتر تبدیل کرده بودند که در حال حاضر، یعنی دوره بعد از تغییر نظام شوروی، تحت نام کلیسای رسمی دانشگاه مسکو، نام آن پیش از انقلاب روسیه، بازسازی شده است. این کلیسا در پردیس قدیمی دانشگاه نزدیک کرملین قرار دارد و در ساختمانی که متصل به بنایی است که دپارتمان ریاضی را در دوران پررونق دیمیتری یگوروف و نیکلای لوزین، بنیانگذاران مکتب ریاضی مسکو، در بر می گرفت. این همان کلیسایی بود که آنها اغلب برای عبادت به آن جا می رفتند. گراهام از ریاضیدان می پرسد، «وقتی من به زیر زمین بروم، چطور بدانم که به مکان مقدس رسیده ام؟» ریاضیدان می گوید، «وقتی به آنجا برسی می فهمی.»
چه ارتباطی بین نامپرستی و ریاضیات وجود داشت؟ و چرا ریاضیدان روسی از نامپرستی آن طور با احتیاط صحبت می کرد؟ روز بعد گراهام به کلیسای سنت تاتیانای شهید می رود و راهی زیر زمین آن می شود که سفیدکاری شده است، و در وهله اول چیزی به چشمش نمی خورد. سپس تاقی می بیند که تا گوشه ای که دیوارها با زاویه ای کمتر از نود درجه معمول به هم می رسند امتداد می یابند، و آنجا تصاویر همان دو مردی را می بینید که در آپارتمان ریاضیدان روسی آویزان بود: دیمیتری یگوروف، رئیس انجمن ریاضی مسکو برای مدتی طولانی، و پاول فلارنسکی، دانشجوی سابق وی، که بعدها به کسوت ریاضیدان و کشیش ارتدوکس درآمد. گراهام در جایی می ایستد که نامپرست ها برای ادای نیایش عیسی به آنجا می آمدند.
درست پس از گرفتن عکس از دو تصویر، گراهام صدای قدم هایی را پشت سر خود می شنود، بر می گردد و مرد جوانی را می بیند که نگاهی حاکی از نارضایتی بر چهره دارد. مرد نزدیک می شود و اخطار می دهد: “Vam nado uiti” («شما باید اینجا را ترک کنید»). گراهام همان حس ایجاد مزاحمت اسرارآمیزی را دارد که پیش تر داشت هنگامی که ریاضیدان روسی درخواست او را برای دیدن نامپرست ها در حال خلسه نیایش عیسی بپذیرفته بود. گراهام دوربین را کنار می گیرد و می رود. این مرد جوان چه کسی بود؟ یک نامپرست؟ یک خادم کلیسا؟ او لباس کشیش ها را نپوشیده بود، و به نظر دانشجو می آمد. درگیر داستانی که در شرف آشکار شدن بود، گراهام امیدوارانه او را یک ریاضیدان جوان مستعد می انگارد.
هر دو نفر تحقیقات خود را در مورد مکتب ریاضی فرانسه و نامپرستی در کتابخانه ها و آرشیوهای فرانسه و روسیه ادامه می دهند. گراهام در دسامبر ۲۰۰۴، در حین یک سفر تحقیقاتی به مسکو، مجددا خود را در فکر زیر زمین کلیسای سنت تاتیانای شهید و ارتباط آن با نامپرستی می یابد. راهی زیر زمین می شود و با کمال تعجب با محلی کاملا متفاوت روبه رو می شود. مکان مقدس توسط مقامات کلیسا از بین رفته است، چرا که بالاخره مسئولان کلیسا دریافته بودند که نامپرست ها برای ادای مراسم بدعت دینی خود به آن زیرزمین می آیند، بدعتی که توسط مقامات کلیسای ارتدوکس روسیه محکوم شده بود. حال زیرزمین خلوت و عبادتگاه معمولی شده بود، همراه با یک کشیش برای پاییدن آن و اطمینان از درست آیین بودن عبادت کنندگان. دیگر خلسه نیایش عیسی در آنجا برگزار نمی شود. بنابراین، مبارزه علیه نامپرستی امروز هم هنوز ادامه دارد. کمونیست ها و مقامات کلیسا که در کمتر موردی توافق دارند، هر دو با نامپرستی مخالفند.
این کتاب به رویدادی کمتر شناخته شده ولی نمونه در تاریخ معاصر ارتباط ریاضیات و دین اختصاص دارد، و البته در قالب بسیار کلی تر بدعت دینی، تفکر عقلایی، سیاست، و دانش. هر چند به منظور استفاده عموم کتابخوان نگاشته شده است، امیدواریم برای ریاضیدانان نیز ارزشمند باشد. کتاب حاضر سرگذشت دستاورد پیشگام یک ریاضیدان آلمانی است که فرانسوی ها آن را رونق و توسعه دادند، ولی در نهایت کنارش گذاشتند، و البته تحولات جدید در این حوزه را به ریاضیدانان روسی یا دادند؛ روس ها سپس به وطنشان بازگشتند و توانستند آن را پیش ببرند و به نگرشی بنیادین تبدیل کنند.
در مرکز داستان تعاملی قرار دارد که در آغاز قرن بیستم بین ریاضیدانانی که روی نظریه مجموعه ها کار می کردند و پیروان بدعت دینی نامپرستی در روسیه صورت گرفت. نظریه مجموعه ها ابتدا به شکلی استادانه در فرانسه توسعه یافت، ولی بعد در معرض بحران عمیقی قرار گرفت، و تنها روس ها بودند که با انرژی جدیدی وارد صحنه شدند. توضیح داده می شود که چگونه دو طرز فکر مربوط به دو زمینه فرهنگی مختلف به نتایج مغایر هم رسیدند: شکاکیت و تردید فرانسوی، خلاقیت و پیشرفت روسی. ایده محوری این کتاب آن است که بدعت دینی نقشی کلیدی در خدمت به تولد حوزه جدیدی در ریاضیات نوین داشته است.
خلاقیت ریاضیدانان روسی در اوایل قرن بیستم شکوفا شد، زمانی که دیمیتری یگوروف، نیکولای لوزین و شاگردان آنها رویکرد بسیار ویژه ای را در نظریه جدید مجموعه ها پیش گرفتند، نظریه ای که اکنون مجادلات بسیاری از ریاضیدانان و فلاسفه اروپایی بود. دستاوردهای یگوروف و لوزین تاکنون در حد بسیار کمی توجه عموم یا تاریخ نویسان علوم را به خود جلب کرده است، هرچند که کار مکتب ریاضی مسکو، که آنها پایه گذار آن بودند، برای ریاضیدانان حرفه ای کاملا شناخته شده است. آنچه شناخته شده نیست این است که کار آنها با عرفان عمیق، آزار سیاسی و ماجراهای شخصی همراه بوده است. این داستانی است که در اینجا بیان خواهد شد- داستانی که فرآیند خلاق خود ریاضیات را آشکار می کند.
همچنین در پشت جلد این کتاب آمده است: محور اصلی این کتاب درخشان تلاقی پرشور خلاقیت ریاضی و تفکرات عرفانی در مورد پیدایش نظریه مجموعه ها در روسیه در اوایل سده بیستم میلادی است. شرح تمایز توسعه این نظریه در فرانسه داستان را واضح تر می کند. کتاب با ترسیم زندگی ریاضیدانان بزرگ مورد بحث مهیج تر می شود: تصاویری تراژیک، اسف انگیز، شرارت بار، یا تحسین برانگیز. مولفان توصیفی موجز، استادانه و استوار از مفهوم بی نهایت ارائه می کنند که برای خوانندگان ریاضی ندان هم فهمیدنی است. تجدید خاطره محافل ریاضی آن دوره چنان صمیمانه نگاشته شده است که خواننده احساس می کند در کنار قهرمانان داستان زیسته، کار کرده و رنج برده است. گراهام و کانتور مقطع شگفت انگیزی از تاریخ ریاضیات را عرضه کرده اند.
کتاب نام گذاری بربی نهایت ها؛ داستانی واقعی از عرفان دینی و خلاقیت ریاضی، نوشته لورن گراهام و ژان میشل کانتور توسط رحیم زارع نهندی به فارسی ترجمه شده است. این کتاب به همت انتشارات فاطمی با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه در ۲۶۳ صفحه به قیمت۱۵۰۰۰ تومان منتشر شده است.
نظر شما