پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۹:۳۴

پسری که در مقابل پدرش در جنگ ایران جنگید

پسری که در مقابل پدرش در جنگ ایران جنگید

امیرعلی صفا در پلاس خود خاطره ای از حضور در منزل یکی از عراقی ها بیان کرده است.

مجله مهر: صفا نوشته است: شام را منزلِ ابوحامد که خوردیم قبل از مزه‌ی نامانوس خورشت قیمه‌اش، طعمِ خوشِ محبتی از جنسِ انما المؤمنون اخوة زیر زبان‌م آمد. برای اولین بار بود که دیده بودم‌ش اما انگار سال‌های سال برادرِ بزرگ‌ترم باشد. سال‌هایی به وسعتِ همه‌ی دوری‌هایی که مرزها ایجاد کرده بودند. پدرِ ابوحامد درجه‌دار ارتشِِ صدام بود اما ابوحامد پسرِ شهیدِ یکی از هزاران سربازِ لشکر خمینی! پدرش در جنگ، حامی ایرانی‌ها شده بود برای دفاع مقابلِ تجاوز بعثی‌ها. پارادوکس زیبای‌ست. نه؟ 

درست مثل پارادوکسی که در راه بین شنیده‌های ما از عرب‌ و دیده‌هایمان ایجاد شد. گفته بودند عرب، مغرور است. اما کدام غرور؟ همان که جوانِ سی‌وچندساله به زور ما را روی فرشِ پهن‌شده درب منزل‌شان برای استراحت نشاند و هنوز ننشسته بودیم که با اصرار تشتی آورد تا پاهایمان را بشوید؟ یا همان که پسرش را امر کرده بود با ماساژور بدن‌های خسته‌ی زوار حسین را ماساژ بدهد؟ 

اگر تنها فایده‌ی ایمان به حسین، همین برادری‌ها باشد کافی‌ست که حسین را برای پیام‌آوری مهربانی ستایش کنیم و محورِ برادری‌هایمان باشد در این قحطی محبت. مسیر تمام شده بود و به عمود دویست‌وبیست‌ودو رسیده‌ بودیم. اما من دلم را در روستاهای این راه مختصر جا گذاشته‌ام. یک‌سال است که دلم را آنجا جا گذاشته‌ام... .

کد خبر 2989966

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha