به گزارش خبرگزاري "مهر"، در دوران جديد ماهيت دولت - ملت سرزميني و همچنين نهادهاي سياسي دچار تحول و تغيير شده اند و آن نظم قديمي كه حول دولت شكل گرفته بود در حال از هم پاشيدن و كمرنگ شدن است. فرايند و مكانيسم تغيير ساختار باعث گرديده است كه انواع اقتدارهاي سياسي متداخل شكل بگيرد. اين امر بوژزه در خصوص پيدايش اقتدار سياسي فراملي غيرسرزميني نمود دارد. البته شرايط جديد دولتي متفاوت و نظمي دگر را در سطح نظام بين الملل به وجود آورده است.
يكي از اساسي ترين تغييرات در دنياي جديد در هم تنيدگي و پيوستگي اقتصادي، فرهنگ و سياست ملي و بين المللي است كه اين امر باعث مي گردد كه نه تنها بازيگران، وقايع، ساختارها و نيروها به هم وابسته شوند بلكه نفوذ و تأثيرگذاري در همه سطوح و به صورتي ژرف وجود داشته باشد.
در خصوص حوزه بين الملل سياست بايد گفت كه اين حوزه جايي است كه دولتها با يكديگر تعامل، تقابل يا تضاد دارند. پيوستگي و وابستگي در ابعاد مختلف و با روشهاي گوناگون شكل مي گيرد. در اين سطح اتفاقات فعاليتهايي رخ مي دهد چه دولتهاي ملي با آن موافق باشند و چه مخالف باشند، يا چه دولت برنامه ريزي كرده باشد و چه غافلگير شود، سطح بين المللي جايي است كه در مشكلات و مسائل آن همه گروهها و دولتها شريك هستند.
به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، در دوران جديد سخن گفتن از وابستگي دو سويه سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و مدني امري عادي، متداول، واقعي و عقلاني است. وابستگي دو سويه همچنين با گشودگي جديد ساختارها به روي جهان خارجي همراه شده است. تأثير عوامل بين المللي منجر به ضعف دولتها و توانايي و قدرت آنها براي حل مشكلات و پيگيري منافع ملي شده است.
در دوران جديد دولت ملتها يكسان و يكنواخت نيستند. دولتها هنوز هم قدرت زيادي دارند و اصلاً مايل نيستند تا توانايي و قدرت تصميم گيري و اجراي خويش را به قدرتهاي ديگر واگذار نمايند. دولتها بعد از يك دوره بلند تاريخي و در يك فرايند طولاني منازعه شكل گرفته اند و دوام اند جدي ترين و اساسي ترين عنصر دولتها حاكميت كه به معناي اقتدار و قدرت مطلق است به حساب مي آيد. دولتها به هيچ وجه مايل نيستند كه حاكميت آنها دچار فرسايش شود اما دولتهاي جديد بايد قادر باشند تا به طور كارآمد و مؤثر خود را با تغييرات در نظمهاي بيروني و دروني سازگار نمايند. عوامل دروني و بيروني به گونه اي به هم پيوند خورده اند كه دولت ملي مجبور به بازانديشي در ساختارها و نقشهايش است.
دولتها بين كارآمدي و مشروعيت فزاينده ساختارها و ارزشهاي جديد بين المللي از يك طرف و گذر از ساختارها و ارزشهاي قديمي و باز توليد مجموعه اي از ارزشهاي جديد گرفتارند. برخي از گرفتاريها و مشكلات كه دولت جديد با آن مواجه است عبارتند از: پيش بيني ناپذيري، شالوده شكني و فروپاشي، پراكنده گزيني سنجش ناپذيري، ناپيوستگي و ناسازي، جزء گرايي و عدم كليت، قوم مداري و تساهل، اولويت قائل شدن براي حوزه خصوصي و باز نمودن و گشودن حوزه عمومي، پيچيدگي و ماهيت سه گانه فروملي، ملي و فراملي
در يك بيان كلي دولت قديم خود فرمان، نظامي، سرزميني با حاكميت واحد و قانون واحد بود كه شهروندان را در حصار مرزي مشخص نگه مي داشت و بر اساس منافع ملي و قدرت فراملي عمل مي كرد و اصولاً ساختار غير بوروكراتيك و پراكنده و البته كوچك بودند.
در دنياي جديد تصميم گيريهاي صرفاً ملي وجود ندارند بلكه امور جهاني در فضايي از گفتگو و اشتراك اداره مي شوند. سياست جديد وارد حوزه هايي مانند جنسيت و فمنيسم شده است كه قبلاً از حوزه خصوصي تلقي مي شدند. سياست جديد بر مسائل سبك زندگي و مصرف متمركز است . دولت جديد بايد خود را با حضور نيروهاي فراملي و فروملي سازگار نمايد و ظرفيت پذيرش دموكراسي جهاني را داشته باشد.
نظر شما