پیام‌نما

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * * * و حقّ خویشاوندان و حقّ تهیدست و از راه مانده را بپرداز، و هیچ گونه اسراف و ولخرجی مکن.* * * ز مسكين بكن دستگيرى تو چند / بده حق ابن السبيل نژند

۵ اردیبهشت ۱۳۸۵، ۱۸:۴۶

در نشست "معناي زندگي، خاستگاهها و رويكردها" عنوان شد:

اخلاق مهمترين منبعي است كه مي تواند به زندگي معنا دهد

اخلاق مهمترين منبعي است كه مي تواند به زندگي معنا دهد

استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي در نشست "معناي زندگي، خاستگاهها و رويكردها" ايمان به خدا، حيات اخروي و اخلاق را مهمترين مواردي دانست كه هنوز در زندگي انسانها مي توانند غايتمندي و معناي زندگي را به همراه داشته باشند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري "مهر"، عصر امروز سخنراني دكتر هدايت علوي تبار استاد فلسفه، در دانشگاه علامه طباطبايي برگزار شد.

دكتر علوي تبار در اين سخنراني به بررسي "معناي زندگي، خاستگاهها و رويكردها" پرداخت. وي سخن خود را با اين پرسش آغاز كرد كه مسئله زندگي مبتني بر يك سئوال اساسي است. آيا زندگي معنايي دارد؟ پاسخ مثبت و منفي به اين سئوال مسائل بعدي را نيز مطرح مي سازد. براي پاسخ به اين سئوال مي بايست به تاريخچه اين پرسش پرداخت. اگر چه اين تاريخچه چندان طولاني نيست.

وي با اشاره به اين نكته كه در گذشته هاي دور بحث از زندگي مطرح نبوده و در عصر جديد مسئله معناي زندگي مطرح شده و حتي به مرحله بحران معنا نيز رسيده گفت : بحث معناي زندگي عمدتاً با زوال تفكر ديني در عصر جديد آغاز شده است. اكثريت نظريه پردازان معتقدند كه نسبت معكوسي ميان شدت يافتن معناي زندگي و تضعيف تفكر ديني وجود دارد.

دكتر علوي تبار تصريح كرد: در دوران قبل از تفكر ديني، بحث معناي زندگي مطرح نمي شد و اگر مطرح مي شد بلافاصله پاسخ آن نيز داده مي شد. چرا كه ايمان به خدا عاملي بود كه به زندگي انسانها معنا مي داد و به محض اينكه فردي از خودش مي پرسيد كه زندگي من چه معنايي دارد، خود فرد و يا ديگري به او نهيب مي زدند كه خدا وجود دارد و ما در تفكر ديني زندگي مي كنيم و دين و خدا به انسان معنا مي دهد. به همين دليل ما بحث معناي زندگي را به شكلي كه در قرون وسطي هست در عصرهاي گذشته نمي بينيم.

دكتر علوي تبار پرسيد: اما چرا زوال تفكر ديني مي تواند بر تشكيل طرح مسئله معناي زندگي تأثير گذار باشد؟ در اين خصوص استيس معتقد است كه ما بايد ريشه موضوع را در علت غايي ببينيم. از نظر استيس در دوره يوناني تفكرعلت غايي غلبه بسياري داشت. افلاطون و ارسطو جايگاه علت غايي را قبول داشتند و حتي ارسطو براي موجودات عالم جايگاه طبيعي در نظر گرفته بود.

وي افزود: پس از عصر يونان در قرون وسطي بحث علت غايي وارد بحث جهان بيني مي شود. متفكران قرون وسطي با اين استدلال كه در طبيعت اگر غايتي وجود داشته باشد ما مي توانيم اين غايت را خداوند بناميم، غايتمندي ديني را طرح كردند. از نظر آنها خدا براي آفرينش هدفي داشته و ما هم در جهت اين آفرينش حركت مي كنيم.

علوي تبار به اين نكته نيز اشاره كرد كه در سنتهاي اسلامي هم در مورد علت غايي صحبت شده است و حكمت را غايت و اشرف علوم دانسته اند و ابن سينا نيز معتقد است كه غايت اشياء حكمت پيدا كردن به اشياء است.

اين استاد فلسفه به عصر جديد پرداخت و گفت : در عصر جديد و در حوزه علم دانشمنداني مانند كپلر و گاليله و نيوتن درباره غايتمندي صحبت كردند. آنها معتقدند اگر مي خواهيم پيشرفت علمي داشته باشيم بايد از علل فاعلي صحبت كنيم. آنها چگونگي را جايگزين بحث چرايي كردند. نتيجه اين جهان بيني علمي اين شد كه عالم هدفمند نيست و عالم عبارت است از واقعيتي كه بر اثر يكسري از فرايندها به جلو مي رود بدون اينكه هدفي را به دنبال داشته باشد.

وي به نظر دكارت اشاره كرد و گفت : دكارت مي گويد در فلسفه طبيعي ما از غايت صحبت نمي كنيم اما خدا از اعمال خودش غايتي دارد و براي ما مكشوف است. البته دكارت غايت را در حوزه فلسفه الهي حفظ كرده است. اسپينوزا با شدت بيشتري با غايت برخورد كرد و غايت را از مسئله طبيعي و الهي بيرون كرد. اسپينوزا علت غايي را به هيچ عنوان نپذيرفت. 

دكتر علوي تبار با تأكيد بر اين نكته كه ضربه بر علت غايي تنها در علم نبوده بلكه در فلسفه هم ضرباتي را داشته است گفت : البته بايد اين نكته را متذكر شد كه فلاسفه و دانشمندان از اين نگرش تعمدي نداشتند بلكه نتيجه كار آنها با جهان بيني سازگار نبوده است.

دكتر علوي تبار به نظر داروين در قرن نوزدهم و نظريه تكامل وي اشاره كرد و گفت : داروين نيز ضربه اي به غايتمندي وارد كرد. او عالمي را به تصوير كشيد كه معلول يك سري نيروهاي كور و كر است كه اين نيروها در طول ميليونها سال موجودي را به وجود آوردند كه موجود هوشمندي به نام انسان است. همه موجودات در عالم از نظر داروين بدون هدف و بر اساس انتخاب طبيعي و تنازع بقا حركت مي كنند. به تعبير شوپنهاور ما در عالم شكار و شكارچي داريم.

دكتر علوي تبار تأكيد كرد كه از نظر استيس عالم با معنا عالم هدفمند است. چيزي كه هدف دارد معنا نيز دارد.

استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي ايمان به خدا و حيات اخروي را نيز از ديگر مواردي دانست كه در بحث غايتمندي و معنا كردن زندگي كاربرد بسيار دارند و گفت : اين نظر اشكالي را دارد و آن اين است كه كسي كه به خداوند و حيات اخروي ايمان ندارد چگونه زندگي برايش هدفمند مي شود. عده اي معتقدند كه تنها عاملي كه مي تواند به زندگي معنا دهد ايمان به خداست و اگر ايمان به خدا نداشته باشيد زندگي معناي ذاتي ندارد. اما گروهي نيز معتقدند كه شما مي توانيد به خدا ايمان نداشته باشيد اما زندگي براي شما معنا داشته باشد.

وي افزود: اين گروه دوم معتقدند براي معنا كردن زندگي بايد مشاركت در پيشرفت بشر داشت. يعني اينكه به جاي اينكه مشاركت در طرح الهي داشته باشيم مشاركت در پيشرفت تاريخ داشته باشيم. هگل نيز در اين باره معتقد است كه انسان در اين پروسه آگاه تر و آزاد تر شده است.  ماركس نيز به بحث اقتصادي اشاره مي كند و با طرح جامعه بي طبقه اقتصادي زندگي را معنا مي دهد به اين گونه كه اگر فرد به سمت جامعه بي طبقه گام بردارد به زندگي خودش معنا داده است.

دكتر علوي تبار به اخلاق به عنوان يكي ديگر از نظراتي كه به زندگي معنا مي دهد اشاره كرد و اظهار داشت : عده اي معتقدند كه اخلاق مي تواند به زندگي معنا دهد. در رمان برادران كارامازوف جمله اي وجود دارد كه مي گويد اگر خدا وجود نداشته باشد هر كاري مجاز است. كساني نيز معتقدند كه حتي اگر خدا هم وجود نداشته باشد چيزي به نام اخلاق و وجدان وجود دارد و آن مي تواند جلوي ما را در قبال هر كاري بگيرد. در اين نظريه برخي معتقدند وقتي كه ما به كسي كمك مي كنيم آن فرد احساس رضايت مي كند و آن احساس به ما منتقل مي شود و لذا زندگي ما نيز بدين وسيله معنا پيدا مي كند. عده اي ديگر رضايت آن فرد را ملاك نمي دانند بلكه تكليف اخلاقي را هدف مي دانند.

کد خبر 317116

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha