خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه : آندرو ساير معتقد است كه رئاليسم و سوال درباره روش، كماكان از موضوعات اساسي مورد بحث است و هنوز راه زيادي را بايد در توسعه يك بحث سازنده درباره روش متاثر از فلسفه رئاليستي پيمود.
يكي از مشكلات اساسي در آثار موجود در مورد نظريه اجتماعي و فلسفه علوم اجتماعي اين است كه سهم سازنده ناچيزي در موضوع روش تحقيق تجربي به خود اختصاص داده اند و متن هاي موجود در مورد روش نيز با ناديده انگاشتن پيشرفتهاي فلسفي و نظريه اجتماعي اين فقدان علاقه را متقابلا پاسخ داده اند.
مطالب زيادي درباره نظريه هاي معرفت نوشته شده است اما درباره استلزامات اين نظريه ها در مورد تحقيقات تجربي، مطلب ناچيزي به نگارش در آمده است. نتيجه آن است كه حتي در جاهايي كه نقدهاي فلسفي در اصل پذيرفته شده اند، در ايجاد تفاوت بارز در عمل ناكام مانده اند و در واقع فقدان تلاش در مورد روش هاي بديل، برخي از منتقدان و حاميان آنان را حتي از خطر انجام دادن تحقيقات تجربي نيز مايوس كرده است.
در اين بين بسياري از پژوهشگران تجربي كه كار آنان مورد حمله و نقد واقع شده است، به اين نتيجه گيري متقاعد شده اند كه اين مناقشه در عمل ربطي به آنان ندارد يا اينكه مباحث فلسفي در كل تهديدي براي تحقيقات تجربي است و بايد از آن پرهيز كرد. براي رهايي از اين بن بست بايد تصميم گرفت كه يا نقدها متضمن تداوم از روشهاي تجربي معمول، شكل گيري، فرضيه و آزمون، جستجو براي تعميم و غيره باشند يا اينكه با روشهاي نسبتا متفاوت جايگزين يا تكميل شوند. يكي از هداف كتاب پاسخ به اين سوال ها است.
در مقدمه كتاب به پيشفرضهاي معرفت شناختي رئاليستي اجتماعي اشاره مي شود.
فصل اول به معرفت در زمينه اختصاص دارد كه ناظر به دو معرفت عملي و معرفت ناشي از تعاملهاي ارتباطاتي است.
در فصل دوم اعتبار معرفت اجتماعي بحث و ضمن آن درباره رابطه نظريه و واقعيت و در نهايت معيار توافق بينا ذهني و كفايت عملي با هشدار در مورد ميثاق گرايي و پراگماتيسم پيشنهاد مي شود.
موضوع فصل سوم رابطه با اهميت اما به تعبير نويسنده مغفول بين تحقيقات انتزاعي و انضمامي، ماهيت روابط اجتماعي و ساختارها و نقش انتزاع در اين خصوص، ماهيت تعميم و تفاوتش با انتزاع است.
در فصل چهارم ضمن بررسي روش در رابطه با هستي شناسي يا ماهيت و ساختار جهان اجتماعي و طبيعي و لايه بندي آن، دلالتهاي آن براي كشف قوانين و تبيين و پيش بيني در علوم اجتماعي ارزيابي مي شود.
فصل پنجم كه به نظر نويسنده انحرافي از كتاب است ناظر به برخي از ناكامي ها و مشكلات فلسفه علم و به طور خاص آراي كارل پوپر است و مسائلي از قبيل استقراء هستي شناسي جزء نگر، عليت، ضرورت، جوهر گرايي، منطق و قياس گرايي در آن بحث مي شود.
فصل ششم، روشهاي كمي، سازگاري آنها با موضوع مطالعه و ارزيابي انتقادي كاربرد الگوهاي آماري را در بر مي گيرد.
فصل هفتم، ناظر به ارزشيابي، اثبات پذيري و ابطال پذيري نظريه ها و تحليل علمي اجتماعي است.
فصل هشتم كه به زعم نويسنده انحراف دوم كتاب براي آشنايان با فلسفه علم ارتدوكس تنظيم شده به طور خاص مربوط به نقدهاي وارد بر ديدگاه هاي پوپري از ابطال گرايي است.
فصل نهم به مسئله تبيين در علوم اجتماعي و روش هاي ژرفانگر و پنهانگر و محدوديت هاي اين دو روش اختصاص دارد.
نظر شما