به گزارش خبرگزاري "مهر"، يك سال از مرگ يكي از نمايندگان و پيروان سنتگرايي و حكمت خالده گذشت. مارتين لينگز معروف به ابوبكر سراج الدين سال گذشته در روز جمعه 23 ارديبهشت ماه در سن 96 سالگي در انگلستان درگذشت. پيكر مارتين لينگز كه با آثار خود حضرت محمد(ص) را به هزاران نفر در سراسر دنيا معرفي كرد، روز جمعه پس از اقامه نماز ميت بعد از نماز جمعه در باغ خانه خود به خاك سپرده شد.
لينگز در آثار خود درباره حضرت محمد (ص) و زندگي وي براساس منابع اوليه نوشت و كتابها وي همواره در صدر جدول فروش كتاب در دنيا قرار داشت.
اين متفكر بزرگ مسلمان در سال 1909 در انگلستان متولد شد و به عنوان يك پيرو آيين پروتستان بزرگ شد و پس از آن به الحاد گرايش پيدا كرد. او در رشته ادبيات انگليسي در دانشگاه آكسفورد تحصيل كرد و در سن 25 سالگي اقدام به مطالعه اديان دنيا كرد. از سال 1939 به واسطه مسلمانان شمال آفريقا با شيخ احمد علوي از الجزاير ملاقات كرد و پس از آن مسلمان شد و نام ابوبكر سراج الدين را براي خود برگزيد. وي در سال 1939 به مصر سفر كرد و به مدت 12 سال در دانشگاه قاهره به تدريس در زمينه آثار شكسپير پرداخت.
ابوبكر سراج الدين در سال 1948 به انگلستان بازگشت و مدرك تحصيلي زبان عربي را از دانشگاه لندن دريافت كرد و از سال 1955 ، وي در زمينه طبقه بندي نسخ خطي شرقي توسط موزه انگستان فعاليت مي كرد.
از مارتين لينگز دو كتاب به زبان فارسي منتشر شده است كه عبارتند از : عرفان چيست / ترجمه دكتر مرضيه شنكايي؛ عارفي از الجزاير / ترجمه دكتر نصرالله پورجوادي .
لينگز از جمله سنت گراياني است تحت تاثير آراي گنون قرار دارد. گنون بنيانگذار حكمت خالده در جهان معاصر است. لينگز مي گويد كه مطالعه آثار گنون مرا متوجه اشتباهات تمدن غرب كرد. ديگر اينكه جنبه دروني همه اديان الهي، حقيقت است و همه اديان به صورتهاي مختلف از آن حقيقت صحبت مي كنند. همچنين در تفكرات جديد مي گويند كه عقل از دين جدا شده به همين دليل مي گويند كه دين يك امر احساساتي است. لذا لينگز با اين آگاهي از اين سه مورد به مباني اش استواري بخشيد. لينگز مي گويد وقتي كه با شووان ملاقات كردم گويي در كنار يك قديس نشسته ام.
دكتر سيد حسن نصر نيز درباره رابطه گنون و لينگز معتقد است كه لينگز از سن جواني توان خارق العاده اي براي يادگيري زبان و ادبيات انگليسي داشت. اما عطش لينگز براي درك حقيقت كلي و فهم ماوراءالطبيعه موجب شد كه او نفوذ عظيم حكمت خالده را كشف كند. لينگز در سن جواني سعي كرد به دنبال مباني سنتي باشد. لينگز به اسلام و تصوف روي نياورد كه بخواهد مسيحيت را نفي كند بلكه به اسلام روي آورد كه حقيقت مسيحيت را دريابد. لينگز تمام عمرش را صرف امور معنوي كرد و در مصر منشي مخصوص گنون بود. او مي گويد كه من اولين خواننده كتاب " سيطره كميت " بودم. گنون درباره لينگز مي گويد او مانند تيراندازي بود كه تيرهايش يكي پس از ديگري به هدف مي خورد. لينگز با نسخ قرآني نيز آشنايي داشت و حتي براي آشنايي با اين نسخ به ايران آمده بود.
كتاب "محمد(ص)" را مي تواني يكي از مهمترين آثار لينگز محسوب كرد چرا كه لينگز بر اساس منابع تاريخي و با ديد معنوي اين كتاب را نوشت. تيتوس بوركهارت كه يكي از بزرگترين شخصيتهاي معنوي جهان است وقتي كه اين كتاب را خواند گفت اين كتاب بدون شك يكي از آثار بزرگ كلاسيك است. لينگز با توجه به شخصيت معنوي اش به شكسپير نيز پرداخت. شكسپير در نظر او يك حركت معنوي است. تمام نمايشهاي شكسپير يك حركت معنوي براي لينگز است. لينگز سراسر عمرش را به معنويت پرداخت .
همچنين كتابهاي "راز شكسپير"، "تمثيل و مثال" و "هنر خوشنويسي و تذهيب قرآني" از ديگر آثار لينگز هستند. در اولين كتاب ايشان، يعني كتاب "اليقين" اگرچه به مراتب عرفان و جنبه هاي نظري و عملي آن اختصاص دارد اما مي توان آن را به عنوان مقدمه اي وسيع براي ورود به هنر مقدس در نظر گرفت. زيرا در آن جدا از يك فصل كامل كه به موضوع تمثيل مي پردازد در فصلهاي ديگر به تعدادي از رمزهاي جهانشمول همچون جلال و جمال، خورشيد و ماه، درخت معرفت، مهر سليمان يا ستاره داوود پرداخته است.
لينگز وقتي كه مي خواست تصوف را كه برايش مهم بود و كتابي با همين عنوان يعني "تصوف چيست؟" را بنويسد به هنر متوسل مي شود و مي نويسد بي آنكه از مورد بحث دور بيافتيم مسئله هنر قدسي ما را به موضوع اصلي باز مي گرداند. زيرا دربرابر اين سوال كه تصوف چيست پاسخي ممكن در كنار ديگر پاسخها اشاره اي خواهد بود به تاج محل و يا يكي ديگر از شاهكارهاي معماري اسلامي و هيچ عالم بالقوه اي در تركيب اين پاسخ باز نمي ماند. زيرا هدف و غايت تصوف ولايت و قداست است و همه هنرهاي مقدس به معني دقيق اين كلمه تبلور قداست است.
براي لينگز چه در بررسي هايش درباره هنر و چه در اشعارش كه رنگ عرفاني دارند فقط حقيقت و هنر حقيقي وجود دارد و غير از آن را صرفا جهت نقد و انتقاد قرار مي دهد. اما اينكه هنر و حقيقت چگونه در آثار لينگز به هم مربوط مي شوند را مي توان اين گونه توضيح داد كه براي هر اثر هنري از جهت كلي مي توان سه عنصر موضوع، زبان و بيان را در نظر گرفت . موضوع همان است كه اثر هنري به آن مي پردازد و مي خواهد كه معني آن را منتقل كند. زبان عبارت از نحوه موضوع است كه مي تواند تمثيلي و يا صريح و كنايي باشد. اما بيان به اجزاء اثر هنري و صورتهاي به كار گرفته كه متناسب با موضوع است مربوط مي شود. بدين ترتيب حضور حقيقت در اثر هنري مستقيما با موضوع هنري و غير مستقيم با نحوه بيان و زبان آن مرتبط است. از اينجا بايد گفت كه موضوع هنر قدسي و هنر سنتي با شدتي كمتر از هنر قدسي مستقيما خداوند است و يا هستي است كه از منظري الهي نگريسته شده باشد. اين را نيز مي توان گفت كه اثر سحرآساي هنر به روح انسان باز مي گردد. هنري كه موضوع آن حقيقت باشد بي ترديد همچنان نافذ و موثر خواهد بود.
لينگز معتقد است كه آفرينش هنر مقدس نياز به قوه خيال هنرمند دارد و لازمه فهم آن توسط كساني كه با اين آثار مواجه مي شوند فعاليت عقلاني است. اين حقيقت را لينگز در كتاب " راز شكسپير" به خوبي توصيف كرده است. لينگز نوشته است : علت اينكه هنر قرون وسطي با هنر شرقي قابل مقايسه است و هنر ديگر دوره ها اين گونه نيست بي شك اين است كه چشم انداز هنر قرون وسطي با چشم انداز هنر شرقي عقلاني بود. چشم انداز مزبور اين عالم را قبل از هر چيز مانند سايه و تمثيل عالم بالا و انسان را همچون سايه و تمثيل از خداوند مي نگريست. اين چشم انداز جهت فهم نياز به انسانهاي اهل تعقل است. ادراكي كه با نفوذ در تصوير به آن حقيقت بالا راه مي يابد.
نظر شما