به گزارش خبرگزاری مهر، در سی و هفتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، كانون اندیشه جوان، ناشر کتاب «انقلاب اسلامی چرا؟» در نشستی با حضور دکتر سید مجید حسینی، استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دکتر محمد شفیعیفر، عضو هئیت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و دکتر محسن ردادی، عضو هئیت علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقد و بررسی کتاب «انقلاب اسلامی چرا؟» نشست.
در ابتدای این نشست مجری پس تشریح هدف از برگزاری این جلسه سوال خود را از دكتر حسینی به این صورت بیان كرد «چرا سراغ چنین موضوعی رفتید؟» مولف در پاسخ گفت: دلیل اینکه این کتاب را نوشتم این است که یک دورهای قبل از اینکه در گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران شروع به تدریس کنم، استاد انقلاب اسلامی دانشگاه تهران بودم. من آن دوره حداقل در هشت دانشگاه تدریس میکردم و میدیدم بچهها سر کلاس انقلاب، جبهه دارند. زیرا نوع طرح بحث ما در حوزه انقلاب اشکالاتی دارد و بچهها سؤالات بنیادیتری دارند مثلاً میپرسند چرا انقلاب شد؟ چرا گروههای مارکسیستی حذف شدند؟ بهتر نبود اینها را هم مشارکت میدادیم؟ و امثالهم. با توجه به دغدغه من در این موضوع، به این نتیجه رسیدم که باید با متدولوژی علوم سیاسی به مسئله بپردازم. اولین سوالی که در کلاس انقلاب از بچهها میکردم این بود که اگر شما سال ۵۷ بودید انقلاب میکردید یا خیر؟ عموماً میگفتند خیر. ولی بعد كه شرایط تحقق انقلاب را مطرح و بحث میكردیم در پایان ترم نظرشان عوض میشود.
در ادامه جلسه، شفیعیفر در پاسخ به این سوال که: «کتاب از نظر شما چه جایگاهی دارد؟ و چقدر توانسته به پاسخ سؤال نزدیک شود؟» بیان داشت: اهمیت بحثهای فرهنگی و کیفی در مورد انقلاب اسلامی یکی از نکات اصلی است که در این کتاب به آن پرداخته شده و این جای تشکر و تقدیر دارد. یکی از نقاط قوت کتاب این است که دکتر حسینی از ابزار گفتمان استفاده کردهاند که برای ارتباط برقرار کردن با نسل جوان دانشگاه امروز مؤثر و مفید است و باز قسمت مهم بحث، اسلامی بودن انقلاب است، که چرا انقلاب اسلامی؟ این یکی از مهمترین سوالاتی است که باید درباره انقلاب اسلامی به آن پرداخت و این کتاب به آن پرداخته است. وی همچنین با اشاره به نكات ویرایشی بیان داشت این کتاب نواقصی دارد که اگر این ایرادات جزئی برطرف شود برای همیشه میتوان از این کتاب استفاده کرد.
دكتر ردادی نیز به نکاتی در خصوص طراحی كتاب اشاره کرد و اظهار داشت: از محسنات کتاب، این است که در آن از روش تحلیل گفتمان استفاده شده و این خیلی اهمیت دارد. بخش نظری کتاب خیلی قوی کار شده است. نکته دیگر این است كه كتاب پرسش مهمی را مدنظر قرار داده است: انقلاب اسلامی چرا؟ یعنی یکی از بنیادیترین سوالاتی که خیلیها خودشان را متولی پاسخگویی به این سوال نمیدانند و مولف خود را موظف دانسته که در مورد این سوال صحبت کند. همچنین کتاب فقط محدود به شهر تهران نشده است، و کسانی که در شهرهای دیگر فعالیت کردند را نیز مدنظر قرار داده است.
وی در نقد کتاب خاطرنشان کرد: مقدمه کتاب ۵۰ صفحه است، که این از لحاظ نظری، سنگین است و برای خواندن هر پاراگراف باید کلی انرژی و زمان گذاشت و دانستههای پیشینی داشت. در مقابل این پنجاه صفحه مقدمه، با یک صفحه نتیجهگیری روبهرو هستیم که میشد میان آنها تناسبی برقرار شود. نکته آخر روششناختی و دربارۀ روش انجام كار است. تحلیل گفتمان خیلی روش خوبی است منتهی این روش مقتضیاتی دارد که ایجاب میکند با احتیاط توام باشد. چون نسبیگراست و به نسبیت اعتقاد دارد. سوال بنده این است که آیا اقتضائاتی وجود دارد؟ آیا میتوان برای انقلاب اسلامی هم اقتضائات و ملزوماتی را پذیرفت؟ هر گفتمانی یکسری مفصلبندی دارد و یکسری مفاهیم را بستهبندی و عرضه میکند و پذیرفته میشود؛ به خصوص اینکه مولف محترم در بنیان نظری خیلی از فوکو استفاده کردهاند و دیدگاه فوکو هم مبتنی بر قدرت است. آیا گفتمان انقلاب اسلامی اگر بپذیریم یك گفتمان ناپایدار است، برای این چیرگی را به دست میآورد که بتواند اعمال قدرت کند؟ سوال دیگری که به نظر میرسد سوال اصلی کتاب هم باشد و باید در همین روش بررسی شود این است که چطور یک گفتمان، قالب شده است؟ نکته آخر هم اینکه گفتمانها محل نزاع قدرت هستند، آیا انقلاب اسلامی محصول نزاع بین قدرتها بود؟
در بخش دوم جلسه مجری از سید مجیدحسینی، مولف کتاب پرسید: در حوزه روششناسی، بحث اقتضائات تحلیل گفتمان را چطور ارزیابی میکنید و حسینی در پاسخ به این سوال بیان داشت: این کتاب میتواند شامل دو بحث قرار بگیرد؛ بحث فلسفی، و بحث تاریخی و مضمونی. در بحث فلسفی، همانطور که گفتم استفاده از روششناسی علوم سیاسی طبیعتاً یک الزامات فلسفی هم دارد. اینجا اصلاً مبنا را این گرفتیم که اگر نسبیگرا باشیم، باز انقلاب اسلامی قابل اثبات است. یعنی فرض کنید که طرفدار فوکو هستیم، فوکو هم از انقلاب اسلامی دفاع میکند. نکته دیگر این است که اگر شما روششناسی غربی را قبول دارید با روششناسی غربی هم میتوان از انقلاب دفاع کرد. نکته بعد هم این است که به لحاظ فلسفی در گفتمان، برداشتمان از قدرت، قدرت به معنای عمومی و سیاسی نیست؛ یعنی برداشتی که فوکو از قدرت دارد اصلاً با برداشت رایجی که ما در جامعهشناسی سیاسی از قدرت داریم یکی نیست. منظور از فوکو، اگر بخواهم به زبان خیلی عامیانهتر بیان کنم، وجه هستی است و اصلاً قدرت به معنای سیاسیاش نیست که بعد گفتمانها رقابت قدرت به معنای جریانهای سیاسیاش باشند. گفتمانها نهایتاً ارجاع به یک عقلانیت پشت صحنه دارند و آن عقلانیت پشت صحنه اجتماعی یا سیاسی وجود دارد، درست است که ما در ظاهر رقابت سیاسی میبینیم و انقلاب میبینیم اما همه اینها به یک عقلانیت ارتباط دارد که سازمان گفتمان را حفظ میکند.
شفیعیفر در بخش دوم صحبت خود وارد بحث محتوای کتاب شد و گفت: در پیشگفتار ساده کتاب، خواننده هدف ناشر از انتشار این کتاب چه بوده است را متوجه نمیشود اما بالعکس، مقدمه بسیار پیچیده و فلسفی و پر از هدف است. فصل اول هم برای این کتاب خیلی زیاد است، یعنی هم به لحاظ روش و نظریه هم خیلی بحث مفصلی مطرح شده است. ارجاعات نیز کم است، یک نکته اساسی دیگر، سوال چرایی انقلاب ایران است که چرا اسلامی شد، اما خیلی از موارد به بیراهه رفته و بیشتر به بعد از انقلاب پرداخته و این شبهه را به وجود میآورد که انقلاب ما بعد از پیروزی، اسلامی شده است. اسلامی شدن انقلاب، بخش اعظمش مربوط به قبل از انقلاب است و در فصل چهار دقیقا همین کار را کردند و اثبات کردند که سختافزاری و نرم افزاری و ... کاملاً گفتمان اسلامی غالب بوده اما در جای جای بحث این رفت و برگشت وجود دارد. قسمت دوم مقدمه فصل دوم از میان گفتمانهای قبل از انقلاب فقط ناسیونالیسم و ملیگرایی را خوب مطرح کرده و سه گفتمان دیگر مطرح نشده است. در همین فصل دوم ترتیب گفتمانها را هم از سوسیالیسم شروع کردید، در ایران ابتدا لیبرالیسم مطرح شده است.
وی ادامه داد: در فصل دوم معرفی سه گفتمان یک مقدار به نظرم مختصر بیان شده، البته برای نسل جوان خوب است ولی خیلی متقن نیست. فصل سوم یکی از بهترین فصلهای این مجموعه است و ارجاعات بسیاری هم دارد و قابل استفاده است. ولی نکته اساسی این است که در حوزه سخت افزاری از آثار شهید مطهری به جز اصول فلسفه و روش رئالیسم که آن هم به اسم علامه طباطبایی مطرح شده صحبت نیست. فصل چهارم هم مباحثی که در مورد ولایت فقیه مطرح شده خیلی خوب است، بررسی شده نقش ولایت فقیه در وقوع انقلاب و گفتمانی شدن آن و در جامعه گسترش پیدا کردنش اما باز به نظرم مستند و دقیق نیست، متن ساده است. در هژمونیک شدن گفتمان اسلامی باز رفت و برگشت وجود دارد و بعضا اوایل انقلاب مطرح شده که باید اصلاح شود. گفتمان ناسیونالیسم در دورۀ پهلوی دوم خیلی پس و پیش دارد. باید برای ناسیونالیسم کسی را اسم ببرید و روی آدمی دست بگذارید و شاید اگر پهلوی مطرح میشد پاسخ داده میشد.
وی افزود: در این کتاب حزب توده هم اوایلش درست مطرح نشده چون در دورۀ رضاشاه حزب توده نداریم ولی در متن یک جا حزب توده آمده است. از طرفی، از سال ۱۳۳۴ دیگر اثری از مارکسیسم نیست در حالی که سال ۴۹ چریکهای فدایی خلق را دارید که تا زمان انقلاب گفتمانشان هست و باید ثابت کنیم چرا هژمون نشدند و چه اشکالات و عدم امکاناتی برایشان وجود داشت که اینها حذف شده است و بعد هم، مارکسیسم بیشتر به عنوان روند تاریخی مطرح شده تا گفتمان و خیلی رقابت آن با گفتمان اسلامی موردتوجه قرار نگرفته است.
ردادی ضمن اشاره به اینکه تحلیل گفتمانی به خوبی در این کار پرورش داده شده، خاطرنشان کرد: یک جاهایی گفتمانها دادههای هم را جذب میکنند و معنادار میشود و شیوه جدید معتبرتر و مشروعتر به جامعه میدهند که جاهایی به آن اشاره شده مثل وقتی که بحث شهادت را مطرح میکنند یا وقتی بحث کارگران را مطرح میکنند کاملا به این مسئله توجه داشتند اما شاید میشد کمی بیشتر به این مسئله توجه کرد. اگر بحث به اینجا میرسید که چطور گفتمان اسلامی توانسته آن بحرانهای جامعه را بگیرد و آن را بهتر از گفتمانهای دیگر معنادار کند و ارائه کند خیلی بهتر به سوال اصلی کتاب که چرا انقلاب اسلامی؟ پاسخ داده میشد.
وی در ادامه گفت: شاید بشود یک سوال کلیدیتری مطرح کرد غیر از اینکه انقلاب اسلامی چرا؟ اصلاً چرا انقلاب؟ به این معنا که گفتمان دیگری به نام گفتمان سلطنتطلبی داریم که ۲۵۰۰ سال است در این مملکت هست، چطور اسلام سیاسی توانسته گفتمان به این عظمت را کنار بگذارد؟ جوابی که عرض میکنم این است که مولف بحث را محدود کرده و گفته من میخواهم به این سوال پاسخ دهم که چرا انقلاب اسلامی شده است و اصلاً نمیخواهم در این مورد صحبت کنم که چرا انقلاب شده ولی به عنوان یک امکان طرح میکنم که گفتمان سلطنتطلبی هم قوی بوده و کاملا پاسخگو بوده و توانسته بود قانع کند و یکی از شگفتیهای انقلاب اسلامی این است که چطور توانسته این گفتمان را مقهور خود کند؟ یک بحثی در کتاب دربارۀ درباری شدن ناسیونالیسم وجود دارد که به نظرم گفتمان خیلی پررنگی هست که هنوز هم حضور دارد و از زمانی که مطرح شده طرفداران فراوانی دارد و آنقدر قوی بوده که گفتمان سلطنتطلبی عناصری از گفتمان ناسیونالیسم را جذب کرده است.
وی در ادامه به حزب پان ایرانیسم اشاره داشت که این حزب بخشی از گفتمان ناسیونالیسم است و سپس بیان داشت: گفتمان ناسیونالیسم به صورت مستقل وجود داشته و جاهایی زاویه میگرفته و بعضی جاها هم زاویه نداشته است وقتی بررسی شده که چرا این گفتمان ناسیونالیسم نتوانسته گفتمان انقلاب اسلامی را شکست دهد و مقهور آن شده است، آقای دکتر گفتند چون مشروعیت کافی نداشت و من میگویم خیر، به نظرم با توجه به تجربه مصدق و ... اتفاقا مشروعیت کافی داشته و باید جاهای دیگر دنبالش بگردیم که چرا نتوانسته گفتمان اسلامی را شکست دهد. سوالم این است که چرا باید ورود گفتمان لیبرالیسم را از زمان عباس میرزا یا حتی بعدتر توسط میراز صالح شیرازی بررسی کنیم؟ حداقل آن زمان نمیتواند ردپای لیبرالیسم را پیدا کرد و در قسمتهای بعدی که این گفتمان هم بررسی شده این انتقاد وارد است که بیشتر بحث سنت و مدرنتیه است تا بحث لیبرالیسم با عناصری که کاملا مشخص است بحث در مورد گفتمان مارکسیستی مختصرتر هست و چیزی که بیشتر بحث شده از لحاظ فکری و نظری نبوده است و وقتی مارکسیسم بررسی میشود عملکرد گروههای سیاسی مثل حزب توده، گروه ۵۳ نفر، قبل و بعد از انقلاب بحث شده و یک بحث کاملا تاریخی است و از بحث اندیشهای جدا شده است. نکته آخر هم در مورد نتیجهگیری کتاب هست، این بخش خلاصهای از بحثهایی هست که قبلا مطرح شده است، و واقعا در انتهای بحث به این سوال پاسخ داده نمیشود که چرا بقیه گفتمانها نتوانستند سلطه پیدا کنند و پیروز شوند و گفتمان اسلام خواهی در این جریان توانست تفوق پیدا کند، صرفا بیان تاریخچهای هست و خلاصهای از بحثهای گذشته است.
در ادامه نشست، حسینی ضمن تایید این مسئله که بخشی از جزئیات حتما باید اصلاح شود بیان داشت: گفتمان اسلامی وقتی مقابل گفتمان ناسیونالیسم و لیبرالیسم قرار میگیرد که مفاهیمش اصولا در یک نظام صدقی به ما نزدیکترند. در این زمینه، امام(ره) خارق العاده است و وقتی حرف میزند گاهی آدم فکر میکند یک تحلیلگر گفتمان دارد حرف میزند، اینقدر دقیق است. من معتقدم نه تنها اسلام، برنده این میدان بود، بلکه اصلاً امکانی برای برنده شدن کسی دیگر وجود نداشت. دوستان اشاره کردند که در کتاب خیلی اشاره به آقای مطهری نیست. من آقای مطهری را ذیل امام(ره) تحلیل کردم یعنی امام خمینی را با شاگردانش تحلیل کردم.
وی در پایان یادآور شد: نکته دوم این است که این کتاب برای فهم دانشجویان كارشناسی نوشته شده و برای همین از منابع انگلیسی استفاده نکردم و در زمان نگارش كتاب، منابع فارسی دربارۀ گفتمان وجود نداشت. مسئله دیگر در مورد هژمونیک شدن است، اصلاً مفهوم هژمونیک برای لحظه باخت رقباست. درست است انقلاب یک فرآیند است و از سال ۴۱ شروع میشود امّا در یک لحظه هژمونیک شدن اتفاق میافتد و آن لحظه باخت رقباست که بعد از انقلاب است. نکته دیگر اینکه در آن دوره شاه و ناسیونالیستها اتحادشان با لیبرالها بود، در حقیقت شاه در یک مقطعی اصلاً تصمیم به حذف کمونیستها گرفت.
نظر شما