به گزارش خبرنگار مهر، موضوع فاطمیه و اتفاقات منتهی به شهادت حضرت صدیقه طاهره(س) به عنوان یکی از مهمترین سند حقانیت شیعه مطرح است. برای بررسی دقیقتر این موضوع به بهانه ایام شهادت حضرت زهرا(س) در مورد بحثهایی از قبیل مسئله فدک، عواملی که باعث غصب خلافت امیرالمومنین شد، مسئله برائت و وحدت و... با حجت الاسلام و المسلمین سید عباس موسوی مطلق به گفتگو نشستیم. متن زیر مشروح مصاحبه مهر با این واعظ دینی است، حجت الاسلام موسوی مطلق علاوه براینکه تالیفات بسیار زیادی در حوزه دین دارد جزو کارشناسان دینی صدا وسیما از جمله برنامه «این شبها» هم است.
*اهمیت ایام فاطمیه و ضرورت احیای شعائر فاطمی چیست؟
احیای فاطمیه در واقع احیای کل معارف است. احیای قرآن، احیای سنت رسول مکرم اسلام و معارف ماست. اولین شعار در فاطمیه دفاع از ولایت به طور علنی است. فاطمیه به ما میآموزد که برای دفع از ولایت باید علنی به میدان آمد.
صدیقه طاهره(س) یک شخص دارد و یک شخصیت. شخص فاطمه علت همه چیز است طبق حدیث شریف «یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لو لا فاطمه لما خلقتکما». فاطمه علت خلقت امیرالمومنین و پیامبر و افلاک و همه چیز است اما اینجا شخصِ خودش را فدای شخص امیرالمومنین میکند و علنی هم دفاع میکند. زهرای مرضیه همان بانویی است که از نابینایی حجاب گرفت به علت اینکه او نامحرم است. اما همین زهرای مرضیه که به خاطر نابینایی احتیاط میکند، برای دفاع از حریم ولایت بیرون میآید و در مسجد با صدای رسا و بلند خطبه میخواند. اگر ما میخواهیم احیا کننده فاطمیه باشیم باید این فرهنگ احیا شود که برای ولایت باید علنی دفاع کرد و تمام مصلحت اندیشیها و مسائل این چنینی را کنار گذاشت.
وقتی اصل ولایت در خطر باشد باید در راه دفاع از ولایت بذل جان و آبرو داشته باشیم. حضرت فاطمه شبانه به در خانه مهاجر و انصار میرفتند ظاهراً چندین شب به در همه خانه ها رفتند، مورخین تعداد عجیبی گفتهاند که تعداد کل خانههای مدینه بود. عدهای حتی پاسخ آن حضرت را ندادند. اتفاقی که برای حضرت زهرا(س) افتاد زیر سوال بردن این آیه قرآن بود که اجر و مزد رسالت که همان مودت است را پایمال کردند.
فاطمیه یعنی حرکت با بصیرت. چون خود صدیقه طاهره این چنین بود. یک عدهای سقیفه تشکیل دادند اما فاطمه و فاطمیون زیر بار اینها نرفتند و مرعوب جوسازی دشمن نشدند. قرص و محکم ماندند چون حقیقت برایشان روشن بود. وقتی از فاطمه جدا بشوی و به تشخیص فاطمی احترام نگذاری، بصیرت خود را هم از دست دادهای و باید با دیگری بیعت کنی. «ارتد الناس بعد النبی ثلاث او اربع» ارتداد به این معنا خیلی عجیب است و نتوانستند تشخیص دهند. اما آنها که به اندیشه فاطمه وصل بودند انسانهای دارای بصیرت بودند.
فاطمیه فرصتی است برای شناخت سیاست فاطمی. یکی از آن 420 فضیلتی که در زیارت جامعه کبیره مطرح میشود، این است که «و ساسه العباد» یعنی شما سیاستمدارترین مردم هستید. امام بزرگوار ما میفرماید اسلام ما یک اسلام سیاسی است. بعضی نه درک درستی از اسلام دارند و نه درک درستی از سیاست. در عملکرد حضرت فاطمه هم سیاست فاطمی و هم بصیرت فاطمی معلوم است. مثل قصه فدک است. این نکته را عرض کنم که به غلط خطبه فاطمه(س) مشهور به خطبه فدکیه شده است. بخشی از آن راجع فدک است وگرنه این خطبه، خطبه دفاعیه حضرت زهرا است که یکی از مصادیق دفاع قضیه فدک بود. از دلائلی که حضرت زهرا برای فدک ارزش قائل بود این بود که اولاً غصب فدک یعنی مخالفت صریح با قرآن.
*از چه جهت غصب فدک مخالفت با قرآن است؟
دفاع از فدک در واقع دفاع از حیثیت قرآن بود چون آیه شریفه «آتِ ذا القربی» وقتی نازل شد، پیامبر به فرمان خدا آنها را بخشید. لذا هم در منابع شیعه و هم در منابع اهل سنت ذیل این آیه، همه تصریح کردهاند که اینجا موضوع بخشیدن فدک بود.
مثلا جلال الدین محمد سیوطی کتاب مختصری راجع به شخصیت حضرت فاطمه دارد. کتاب دیگری حاکم نیشابوری نوشته است که از بزرگان اهل سنت هستند، آنجا چندین روایت در ذیل آیه «آتِ ذا القربی» که بعد از نزول آن پیامبر هم فدک و هم عوالی را بخشید، ذکر شده است. نادیده گرفتن این موضوع زیر سوال بردن قرآن است.البته زیر سوال بردن قرآن از نادیده گرفتن غدیر و همچنین نادیده گرفتن اجر و مزد رسالت آغاز شده و به قبول نکردن احتجاج حضرت زهرا(س) و صدیقه بودن آن حضرت منتهی شد.لذا یکی از دلایلی که حضرت زهرا(س) به میدان میآید دفاع از حیثیت قرآن و احترام به فرمان پیامبر است وگرنه وجه مادی این یک قطعه زمین برای این خانواده بیارزش بوده است. وقتی از موسی بن جعفر پرسیدند که محدوده فدک را مشخص کنید، حضرت محدوده جغرافیای اسلام را تعیین میکند. فدک یک باغ و منقطه نیست بلکه یک اندیشه است.
از طرف دیگر دستگاه خلافت نیازمند یک پشتوانه مالی بود و مسئله اقتصاد در پیشبرد حکومت آنها و تثبیتشان نقش بسزایی داشت. لذا سوای از موضوع فدک به جمعآوری وجوهات پرداختند. مالک بن نویره یکی از تلخ ترین حوادث تاریخ است که متاسفانه به آن پرداخته نمیشود با این که شیعه و سنی هم آن را نقل کردهاند. مالک امیر طایفهای بود که همه شمشیرزن بودند و خودش از شجاعان عرب بود. آنها گفتند ما وجوه را به جانشین پیامبر که در غدیر مشخص شد میدهیم. مالک انسان بسیار با بصیریتی بود.
خبر رسید که مالک وجوهات را پرداخت نکرده است. دومی به خلیفه مشاوره داد که باید جلوی این سرکش را بگیریم. لذا با خالد بن ولید مردانی را به سوی مالک فرستاد. خالد هم حقه زد و هنگام نماز به آنها حمله کردند. سه روز و سه شب تمام افراد قبیله مالک را کشتند و به ناموس آنها تجاوز کردند. این اتفاق در روزهای اولیه خلافت اولی بوده است. میخواهم بگویم آنها اصلا بین مردم مقبولیتی نداشتند که مردم بخواهند وجوه شرعی خود را به آنها دهند. پس بهترین چیزی که میتوانستند بعنوان منبع مالی روی آن حساب کنند، فدک بود.
*چه عواملی باعث شد اهل سقیفه موفق به کسب خلافت شوند؟
همان عواملی که شیطان در انحراف انسانها در طول تاریخ موفق بوده است، اهل سقیفه هم با همین دلایل و عوامل موفق شدند.زمانی که مکه فتح شده بود یک عده از ترس جان ایمان آورده بودند و بعضی از نفاق خود ایمان آوردند. در سوالی که از امام حسن عسکری(ع) شد و ایشان پاسخ را به حضرت صاحب الزمان(عج) که به حسب ظاهر خردسال بودند، ارجاع دادند، سوال شد که ایمان فلانی و فلانی اختیاری بود یا با اکراه؟ گفتند هیچ کدام، ایمان آنها بخاطر طمع بود. لذا عدهای کراهتاً ایمان آوردند و عدهای با رغبت ولی عدهای نیز طمعاً ایمان آوردند.
بخش اعظم آنهایی که ایمانشان با بصیرت بود، شهید شدند و اشکال اینجا بود که بازماندگان نتوانستند راه شهدا را ادامه بدهند. اگر راه شهدایی که در حنین و احد و بدر داشتیم پیموده میشد و از آنها الگو میگرفتند به این مشکل دچار نمیشدند. یعنی فاصله گرفتن از شعارها و آرمانهایی که شهدا داشتند، همین نتیجه را خواهد داشت.
نکته بعدی این است که در دعای ندبه داریم «احقاد بدریه و خیبریه و حنینیه» اینها کنیه داشتند. چون خودشان را درست نکردند. چرا عالمان ربانی و عارفان حقیقی ما این قدر روی رذایل اخلاقی و از بین بردن آنها آراسته شدن به فضایل اخلاقی تاکید میکنند. داشتن رذایل اخلاقی و تلاش نکردن برای از بین بردن آن در زمان خود انسان را زمین میزند. این گونه نیست هر کسی آلوده به گناهی بود همان لحظه به عواقبش برسد و نابود شود. اما در وقتی که باید تصمیمگیری کند نمیتواند و حب دنیا در نقطه بزنگاه او را زمین میزند.
لذا بعضیها را میبینیم که سبک و سیاق خوبی دارند و وقتی فتنهای به وجود میآید تصمیم درستی نمیگیرند. ما بزرگانی داشتیم که به خاطر فرزندانشان نتوانستند از حق دفاع کنند. لذا حب به دنیا یک دلیل بود. آنها به گفتههای پیامبر و قرآن ایمان قلبی نداشتند. یعنی فقط مسلمان شده بودند. قرآن میگوید کسانی که میآیند و میگویند ایمان آوردیم، بگو شما اسلام آوردید و ایمان نیاوردید.
ایمان یک امر قلبی است و اینها نتوانستند قلباً به قرآن و پیامبر ایمان بیاوردند. وگرنه اگر به قرآن ایمان میآوردند، قرآن میفرماید پیامبر از روی هوی و هوس حرف نمیزد. اگر ایمان قلبی داشتند، در لحظات آخر عمر پیامبر زمانی که رسول خدا قلم و کاغذی طلب کرد، نمیگفتند «ان الرجل لیهجر».تعصب بیجا نسبت به گروه و حزب هم یکی از مسائل است. اصلا تبعیت و اطاعت کردن مخصوص خدا و رسول است. ما از جانب خدا حق نداریم از هر کس به صرف اینکه بزرگ است تبعیت کنیم مگر اینکه بزرگ بودنش را دین امضا کرده باشد.
*ما در مقابل آنهایی که بنا بر دلائلی از حمایت امیرالمومنین دست کشیدند، فاطمیون را داریم. روایتی وجود دارد که در محشر ندای «این الفاطمیون» بلند میشود. فاطمیونی که مورد اشاره این روایت است چه کسانی هستند؟
طبیعتاً منظور از فاطمیون کسی است که اعتقاد فاطمی داشته باشد. فرهنگ قرآن فرهنگ تبعیت است مثلا در مورد ملت ابراهیم توضیح میدهد که آنها کسانی هستند که از او تبعیت کنند. فاطمیون هم کسانی هستند که از حضرت زهرا تبعیت می کنند. تبیعت از حضرت زهرا تبعیت از حقیقت ولایت است. تبعیت از حضرت زهرا روح بندگی داشتن است.
مضاف بر این که در روایت در مورد کسانی که اقامه عزای حضرت زهرا را هم دارند، تصریح شده است. یعنی هر کس که دنبالهرو حضرت زهراست و اندیشه حضرت زهرا را احیا بکند و به مصائب حضرت زهرا بیندیشد. چون در گفتن و بیان مصائبی که بر حضرت زهرا گذشته، آثاری است که از جمله آنها احیا است. مثل خون جدیدی که در رگها جاری بشود.
*جمهوری اسلامی گاهی به این متهم میشود که نسبت به شعائر بی توجه و یا نسبت به ولایت امیرالمومنین بیغیرت است و برخی جریانهای انحرافی جهان تشیع، خود را پرچمدار احیای شعائر میدانند. برای اینکه ما از این اتهام خارج شویم و در ثانی بحث وحدت را حفظ کنیم باید چه اتفاقی بیفتد. حرکت ما در بین موضوع وحدت و تبری چطور باشد؟
اینکه گفته شده جمهوری اسلامی شعائر را نادیده میگیرد، نسبت ناروایی است. اولاً جمهوری اسلامی و انقلابی که به وجود آمد، انقلابی برای احیای ارزشها بود. باید فاطمیه را در قبل و بعد انقلاب مقایسه کنند. مناسبتهایی که ما داریم در زمان انقلاب احیا شد.
یکی از شعائر ما تبری است که نمیتوانیم از آن دست بکشیم. اما هدفها یکی است ولی روشها متفاوت است. ولی در زمانهای مختلف بسته به شرایط مختلفی بروز و ظهورش متفاوت بوده است. این امر در خلوت و جمع کاملا متفاوت بوده است. لذا فرمودند «تقیه دینی و دین آبائی» اینهمه روایت در باب تقیه را نمیتوانیم نادیده بگیریم. نکته دیگر این است که تلقی این جریان انحرافی از وحدت تلقی اشتباهی است. بهترین تعریف از وحدت را مرحوم آیت الله شهید مطهری مطرح کرده است. ایشان فرموده است که معنای وحدت این نیست که ما حتی از فرعی از فروع خود دست بکشیم. معنای وحدت این نیست که حتی از یک مستحب کوچک خود دست بکشیم، حال بیاییم از اعتقادات اصلی دست بکشیم؟ لذا مقصود این است که فضایی برای تضارب آرا بوجود بیاید.
در طول تاریخ شیعه و سنی با همه فراز و نشیبهایی که با هم داشتند در کنار هم زندگی کردهاند. هر وقت تندرویها از هر طرف پیدا شده، نتیجه آن قتل و غارت و کشته شدن و عقب افتادگی خود مسلمین بوده است.اگر معنای تبری، لعن است، مصادیق لعن در جاهایی که نیاز به تقیه بوده، در سخنان ائمه معصومین با رمز ذکر شده است. آیا الان نیازمند تقیه نیستیم؟
اولاً اعلان برائت با توهین و جسارت و فحاشی فرق دارد و فرهنگ قرآنی نیست. قرآن میفرماید شما به بت آنها فحش دهید آنها به حق شما فحش میدهند. لذا برائت امری قلبی است و باید نفرت قلبی داشت. نکته عجیب اینجاست که کسانی که اعلان برائت را بصورت فحش و ناسزا انجام میدهند در میادین مبارزه حضور ندارند.خیلی عجیب است قرآنی که یهود را «اشد عداوه» میداند چرا بین این جریان انحرافی تبری از یهود هیچگاه مطرح نمی شود؟ لذا برخی اعتبار و نانشان در این مسئله تفرقهافکنی است بدون اینکه درک درستی از موضوع تبری یا وحدت داشته باشند.
نظر شما