خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: «نوروز میراث ناملموس سیستانیهاست.» این عقیده علیرضا خسروی رئیس اداره میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری شهرستان زابل است که در گفتگو با خبرنگار مهر درباره نوروز و میراث آن صحبت کرد.
* شما به عنوان یک مدیر در حوزه میراث فرهنگی، زمانی که از نوروز به عنوان میراث فرهنگی ناملموس صحبت میشود، چه تعریفی دارید؟
به طور کلی سازمان میراث فرهنگی و سازمانهایی که متولی فرهنگ هستند، برای میراث فرهنگی ناملموس تعاریفی در نظر گرفتهاند. میراث ناملموس ریشه در سنتها، آئینهای کهن سرزمین ما دارند. یعنی در واقع سنتهایی که ریشهدار هستند و مردم از فراز خرد و دانایی خودشان در گذر هزارهها، آنها را پیدا کردهاند و سینه به سینه و یا با کتابت و نوشتهها حفظ میکردند و ریشسفیدان و خردمندان آنها را به جوانان و نوجوانان خود انتقال دادند.
مثل نوروز، شب یلدا، حرمت و منزلت سپیدمویان و... که اینها همه فضای قابل دیدنی ندارند و در واقع از شاخصههایی هستند که در تمدن ایرانی زاده شدهاند و پرورش پیدا کردند، اما با چشم قابل دیدن نیستند و قابل فهمیدن هستند؛ اینها درواقع جزو میراث معنوی ما هستند. میراثی که بخشی از شاخصههای هویت تاریخی و فرهنگی ایرانیان را شامل میشوند. یعنی ما برای تعریف و تعیین واژه ایرانی و واژه مقدس ایران زمین و فرهنگ و هویت ایرانی نیازمند شناخت جزء به جزء این یادمانها و میراثهای معنوی هستیم.
نوروز هم یکی از آئینها و سنتهاییست که بسیار ریشهدار و فراگیر است و درواقع میتوان گفت که یک شاخه بسیار تناور از درخت بسیار شاخه و تنومند یادمانهای تاریخی و فرهنگی بسیار کهن ایران زمین است که در بستر خرد و دانایی این سرزمین، ریشه فرو برده است. نوروز از تمدن ایرانی برخاسته و درواقع میوه آن در فرهنگ ادبیات، هنر ایرانی و ... بروز کرده است.
* رابطه آئین را با اقلیم و تاریخ چگونه ارزیابی میکنید؟
این دو به هم پیوسته است. جغرافیا همیشه بستر و زمین گهواره بوده است. تاریخ در بستر جغرافیایی خودش به دست میآید و جغرافیای ایران زمین در شکلگیری هویت ایرانیها بسیار بسیار تاثیرگذار بوده است. فلات و دشت ایران همیشه چهار راه تمدنهای بسیار بوده، تمدن هند، خراسان بزرگ، آسیای میانه و ...
این جغرافیای ستوده شده، این جغرافیایی که مردم نجیب و تبارمند را پرورش داده، در شکلگیری هویت، سنتها و آئینهای ایران بسیار تاثیرگذار بوده است. به دلیل اینکه در جغرافیای این سرزمین پیوند گاه اندیشهها و محل تلاقی اندیشههای گوناگون در هزارههای دور تا به امروز بوده، بنابراین نوروز بیارتباط با این پیوندهای کهن نیست و همینطور سنتهای بیشماری که ما در این سرزمین داریم، فرهنگ، ادبیات، تمدنهای بزرگ ما، همه و همه درواقع تحت تاثیر این جغرافیای فرهنگپذیر و گفتگومند است.
اسطورههای ما ریشه در این سرزمین دارند، سرزمینی که درواقع از هزارههای کهن تا به امروز پایدار بوده و همیشه به نقل از کتاب تاریخ سیستان، صدای کاروانها از دور شنیده میشد و با آمد و شد این کاروان تنها کالای تجاری جابهجا نمیشد بلکه آئینهای فرهنگی، سنتها و آداب و رسوم گوناگون، باورها و ... را هم جابهجا میکردند و به همین خاطر ما در سرزمین ایران، تمدنهای بزرگ و قدرتمند را از منظر گفتگو، فکر و اندیشه داشتهایم. فراموش نکنیم که در سرزمینی هستیم که اسطورههایی قوی داشتهایم، اسطورههایی که بخشی از آنها نماد توحید و دینمداریاند و بخش مهم آن نماد پایداری برای سرزمین خودشان است.
اسطورههایی که هیچگاه برای خودشان هیچ خواسته و نیازی نداشتهاند، بلکه برای یک هویت کلانتر، کمر بسته بودند، بنابراین اسطورههای ما نمادهای شخصیتهای تاریخی مردم ما بودند و هستند و راز ماندگاری و شادابی ما در گذر زمان، همین اسطورهها بودهاند؛ اسطورههایی که اهل گفتگو هستند و به هیچ وجه اهل حمله و تهاجم نبودهاند. بنابراین اینها همه بسیار اثرگذار بوده از جغرافیایی که در این جغرافیا تمدنهای بزرگی پرورش پیدا کرده است. این تمدنها و فرهنگهایی که از آن بوجود میآمده همه حاصل تعامل و گفتگو با دنیا و تمدنهای روزگار خوش بوده است.
تمامی آثار تاریخی و منابع ملموس از شاخصههای تمدنی ایرانی بوده که آنها از سپیدهدم تاریخ تاکنون با تمدنهای زمان خودش در تعامل بودهاند اما از حوزه بسیار بالاتر، به همین خاطر است که در سرزمین ما سنتها و ادبیات گوناگونان و بسیار ماندگار داریم و همینطور جهاننگری ایرانیها که بر مبنای خرد و دانایی بوده در فرهنگ و تمدن بشری بسیار تاثیرگذار بودهاند. مظاهر تمدنی ما نیز در تمدن بشریت تاثیرگذار بوده است، بنابراین ایران یک سرزمین ستوده شده است.
* سنتها و آئینهای نوروز در میان اقوام مختلفی که در سیستان زندگی میکنند چگونه است؟
اگر بخواهیم نوروز را در سیستان مطالعه کنیم، دستکم در دو بخش، کنش و رفتار مردم خودمان را مطالعه کنیم. بخش نخست، رفتاری که مردم ما پیش از نوروز دارند. در پیش از نوروز از شب چله، مردم گاهشماری خاص خودشان را داشتهاند. به طور کلی پاسداشت شب چله، برمیگردد به سنت گاهشماری یا تقویم ایرانیان که میتوانستند آن شب را در جایگاه واقعی و درست خودش ببینند.
در سیستان هم سنت گاهشماری و تقویم نیز وجود داشته و حتی به گفته ابوریحان بیرونی، در گذشته ماههای ویژهای در سیستان وجود داشت که از دی ماه شروع میشد و نخستین ماه آن هم کریس نام داشت. بنابراین در سیستان دریافت و ردیابی شب چله، برای این بوده است که از شب چله گاهشمار و روزشماری را آغاز میکردند تا بتوانند نوروز را به موقع و به جا شناسایی کنند؛ بنابراین ارجمندی شب چله هم در پیوند با نوروز معنا میدهد. بدین معنا که چهل روز، روزشمار میکردند، سپس ۱۰ روز باقی میماند که در سنت ایرانیان به نام دهه فروردگان نام برده میشود. اما در سیستان سنتی داریم به نام بوی مردگان یا به گویش سیستان «بوی مَردَگو» که در این ۱۰ روز همه چیز به اوج خودش میرسد؛ دشت و دمن و کشتزارها آرایش و پاکیزه میشوند و کشاورزی صورت میگیرد و باغها و باغچهها همگی آماده میشوند، درواقع قبای سبزی بر هستی پوشیده میشود. یعنی همگام با رستاخیز طبیعت که در حال دوباره زنده شدن است، برای انسانها هم میل زندگی مجدد ایجاد میشود و همه چیز در حال تازه شدن میشود.
بنابراین همانطور که طبیعت شروع میکند به نو شدن، در سنت سیستانی نیز در خانهها باید همه چیز نو شود. پوشش خانهها، ظرف و ظروف و... نو میشده حتی در زمانهای دورتر کوزههای کهنه سفالی را دور میانداختند و میشکستند. ویژگی دیگری که وجود داشت این بود که نان هم باید تازه میشد، چرا که طبیعتاً از سالهای قبل در انبارها گندم و آرد داشتند، به همین خاطر سنتی به نام نان وجود داشت که مقداری گندم را در محیطی گرمتر پیشرس میکنند و چند دانه از این گندم تازه شده و حتی نارس را آرد میکردند و یک دانه گندم را به نماد تازه شدن در انبار میانداختند و مقداری از آرد آن را هم در کیسههای آرد و انبارهای خودشان قرار میدادند تا با این کار نمادین گویی آرد و گندم ایشان نیز در آستانه نوروز نو شده باشد و سپس از آن، نان تازهای میپختند که به آن نان نو میگفتند و این حتما میبایست در سفره نوروز قرار میگرفت.
سنت دیگری که در سیستان وجود دارد، سنت عَلَفه است، درواقع دهقان که ارتباط تنگاتنگی با کشتزار و دشت و دمن خودش دارد، هر چیزی را که کشت کرده باشد، بخشی از آن قسمت که کشت بهتری داشته با ریشه و گِل از زمین بیرون میکشد و وسط طاق خانه با همان ریشه میچسباند و این همانطور آویزان میماند تا سال آینده؛ که به این سنت عَلَفه گفته میشود. یعنی علف سبزی که با گِل به طاق خانه چسبیده و وقتی اعضای خانواده در رفت و آمد هستند از زیر آن عبور میکنند، به منظور آوردن روان سبزینگی، تازگی و زندگی از طبیعت به داخل خانه و خانواده.
سنت دیگر، پختن سمنو است. بدین صورت که کیسههای گندم شسته شده را در باغچهای میریزد و همین که جوانه زد آن را از هم وا میکَنند و آن را دستآز میکنند که نام آن «آرزوکه» است، یعنی آرزوی کوچک. بدین معنی که همه در دهه آخر سال جمع میشوند و دست به دست هم میدهند و در همه کارها به یکدیگر کمک میکنند و آرد سمنو را آماده میکنند و در نهایت سمنویی که در سیستان پخته میشود با سمنوی مناطق دیگر متفاوت است یعنی سمنوی سیستان سفت است و مانند سمنوهای دیگر رقیق نیست. به طوری که سمنوی سیستان مانند یک نان یا کیک است و به طور کلی مانند نان یا کیک هم پخته میشود و این سمنوی ویژه نیز سر سفره باید وجود داشته باشد. نانها و شیرینیهای دیگر هم به همین صورت همه با هم دست به دست هم میدهند و آنها را در تنورهای سیستانی که به آن «بیبی تنوری» گفته میشود، پخته میشود.
ما در همه جای ایران «عمو نوروز» داریم ولی در سیستان «بیبی نوروز» داریم؛ یعنی نوروز در سیستان روان زایشگر، مادرانه و زنانه دارد. بدین معنی که مردم بر این باورند که در دهه آخر که دهه مردگان هم هست؛ بیبی نوروز که روان مادرانه، دلواپس و نگران سیستان و تمدن حوزه هیرمند است در نوروز وارد خانهها میشود و از خانه و کاشانه همه بازدید میکند؛ اگر کشتزارها سرسبز باشد، سفرهها پر از نان نو باشد، کودکان شادمان باشند، زن و مرد دهقان در حال کشت باشند و همه چیز نو باشد، بیبی نوروز به همراه روان مردگان دیگر شادمانه برمیگردند تا سال آینده. این باوریست که مردم سیستان دارند که بیبی نوروز به همراه مردگان هر خانواده در دهه پایان سال برای دیدار خانوادههایشان میآیند.
در این دهه که به دهه مردگان شهرت دارد، خانوادههای سیستانی انواع و اقسام نانهای روغنی را میپزند. این نانها با روغن زرد حیوانی یا کره پخته میشود و بوی بسیار مطبوع و دلپذیری در تمام شهر پراکنده میکند که این عطر به بوی مردگان شهرت دارد و آن نانی را هم که پخته شده بر سر مزار رفتگان میبرند و به فقرا میدهند. این سنت زیبایی است که در سیستان وجود داشته و هنوز هم هست. در نهایت از روغنی که باقی مانده به تعداد اعضای خانواده و به اسم ائمه شمع میسازند و روشن میکنند و در پشتبام خانهها قرار میدهند. بدین معنا که وجود امروزشان را با برکت روان بزرگانی که به آنها اعتقاد دارند، متوسل میشوند و به آنها پیوند میدهند و سلامتی خانوادههایشان را تداوم میبخشند.
این سنتهایی که گفته شده برای پیش از سال است؛ اما در نهایت سفرهای انداخته میشود؛ سال تحویل میشود و پدر قرآن میخواند. در اینجا کودکان بسیار جایگاه ویژهای دارند که عیدی خودشان را از پدر میگیرند؛ پس از نوروز و تحویل شدن سال، سنتهای زیبای دیگری وجود دارد، به طور مثال به دیدار بزرگان و خردمندان میروند، سپس به دیدار خانوادهای که در سال گذشته عزیزی را از دست داده و یا خانوادههای شهدا و ... میروند؛ پس از آن سنت «کلوردی» وجود دارد «کَل» به معنای باغ و باغچه و «وردی» هم به معنای گردش کردن است. بدین صورت که با اعضای خانواده و سپیدمویان همراه میشوند و به کل وردی میپردازند؛ از سنتهای دیگر دید و بازدید و شاهنامهخوانی و ... که جزو سنتهای پس از نوروز است.
* با توجه به وصفهای متفاوت از برگزاری جشن نوروز در میان اقوام ایرانی، آیا نوروز را میتوان بهعنوان یک مولفه هویت ایرانی، عاملی برای وحدت ملی هم قلمداد کرد؟
نوروز، در فرهنگ ایرانی مهری نشسته بر دل است که به روزگاران در دل تاریخ و فرهنگ سرزمین ما پدید آمده است. اگر سرزمین ما تاکنون پابرجاست، یکی از شاخصهها و پیوندگاههای آن نوروز بوده است. نوروز فقط زبان و آئین خاص جغرافیای سیاسی امروز ایران نیست. نه تنها نوروز پیوندگاه و مخرج مشترک اقوام و باشندگان امروز ایرانی است، بلکه با عنایت و با توجه به اینکه نوروز دارای ویژگیها و ارزشمندیها ی بزرگی از منظر انسانی و از منظر پیوند انسان و طبیعت است و آئینی در نوروز وجود دارد که زیباترین جهاننگری، منزلت انسان و پیوند انسان با طبیعت را نشان میدهد.
در نوروز زیباترین پیوندگاه و مناسبات انسانی بروز میکند. به طوری که در نوروز ریشسپیدان جایگاه خاص خودشان را دارند، کودکان و شهریاران آینده جایگاه و منزلت بسیار بالایی پیدا میکنند؛ حتی روان مردگان و درگذشتگان انسانی هم به یاد میآیند.
بنابراین در نوروز ما هم به گذشتگان و روان نیاکان و خردمندان خود رجوع میکنیم و هم آنها را به سپیدمویان و خردمندان امروز پیوند میدهیم.نوروز میتواند پیوندگاه و حلقه مشترک باشد و افزون بر اینها برای تمام انسانهای روی زمین میتواند پیام همدلی و همگرایی باشد.
* به عنوان یک مسئول دولتی پاسداشت نوروز را تا چه اندازهای دولتی و تا چه اندازهای نیازمند مشارکت مردمی میدانید؟
اینگونه سنتها درواقع از اراده دولتها شکل نگرفتهاند؛ یعنی شکلگیری و تداوم آنها دولتی نبودهاند. در تمام طول تاریخ هیچ دولتی آن را برنامهریزی نکرده است بلکه سنتی وجود دارد که این سنت را مردم و خردمندان پیش بردهاند و بعدها دولتها با آن همسو شدهاند.
به نظر من دولتها تنها کاری که میتوانند انجام بدهند، این است که این میراث را به درستی مدیریت کنند و مدیران فرهنگی جامعه امروز ما با حفظ و حال و هوای پیام نوروز هماهنگ شوند نه اینکه با چارچوبهای تنگ مدیریتی، پیام جهانی نوروز را بسته کنند و در یک جغرافیای کوچک مسدود کنند.
جغرافیایی نوروز، در واقع یک جغرافیای، جهانی و بشری است؛ بنابراین کاری که مدیران میتوانند انجام دهند این است که گذر نوروز را فراهم کنند و موانعی که وجود دارد را بردارند و این بستر را فراهم کنند که نوروز سهل و آسان، همانطور که در هزارهها آمده و رد شده، در حال حاضر هم جاری باشد و مردم شادی، موسیقی، بازی، طبیعتگردی و ... خودشان را داشته باشند.
کاری که در حال حاضر سازمان میراث فرهنگی انجام میدهد این است که سنتها را به عنوان میراث ملموس ثبت میکنند و ین بخشی از فعالیتهایی است که میتواند به گذر سادهتر و سالمتر فرهنگ نوروز در سرزمین ما کمک کنند.
نظر شما