مجله مهر - صابر قدیمی:
خیلی سخته واسه عاشق از دل تنگ بگی
یا واسه جانباز شیمیایی از جنگ بگی
مثل اینه که گلابو واسه کاشون ببری
مثل این که بخوای زیره به کرمون ببری
چی بگم از آدمایی که فرشته میشدن؟
راهی خونههایی که تو بهشته میشدن
آدمای مهربون زیر گنبد کبود
قلبشون لبریز عشق و دستشون چیزی نبود
با همون دستای خالی دل به دریا میزدن
به عراق توی نود دقیقه صد تا میزدن
وقتی دشمن تو زمینت داره حمله میکنه
جای توپ با موشک و خمپاره حمله میکنه
بمب سی متری میباره از زمین و آسمون
جای توپ، خمپاره میریزن توی زمینتون
داور بازی خطا میگیره، آژیر میزنه
وسط بازی حریف داورو با تیر میزنه
وقتی عقل دشمنت افتاده تو دست جنون
شیمیایی میزنن توی زمین خودشون
ولی بچههای ما توی زمین گل کاشتن
هر کدوم یه عطری از گوشهی ایرون داشتن
پیش هم، زلال و جاری، مثل قطرههای رود
بینشون دغدغهی صندلی و میز نبود
کسی با نیت شومش کسی رو گول نمیزد
کسی زیرآب رفیقاشو سر پول نمیزد
واسه هم جون میدادن، هیچ کسی منت نمیذاشت
تنشون زخم، ولی صورتشون اخم نداشت
حتی با اسیرای تو دستشون راه اومدن
اگه دشمن جای ما بود میزد، اما نزدن
اسیرت ناله کنه، بری ببینی که چشه
با اسیر یه جوری تا کنی خجالت بکشه...
#
خیلی سخته واسه عاشق از دل تنگ بگی
یا واسه جانباز شیمیایی از جنگ بگی
قدر خس خسای سینهتونو خوب میدونیم
نفسامونو به ریهی شما مدیونیم
به فرشتههای زخمی که هنوز پابندن
غصه دارن، ولی واسه دل ما میخندن
شعر من تموم شد و باز تو داری میخندی...
نظر شما