۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۹:۲۳

تجربه تماشای دسته جمعی یک اثر عاشورایی؛

اکران«ناسور» در مدرسه کودکان کار

اکران«ناسور» در مدرسه کودکان کار

«ناسور»انیمیشنی عاشورایی است. این اثر پیش از اکران سراسری در مدرسه کودکان کار جنوب شهر برای بچه ها به نمایش در آمد تا بار دیگر قصه کربلا در راهروی کوچک مدرسه برای این بچه ها روایت شود.

مجله مهر:«از یاد نرفتن» بزرگترین معجزه عاشوراست. قصه کربلا ماجرایی است که روایتش هنوز هم بعد از این همه سال بوی کهنگی به خودش نگرفته و ۱۴۰۰ سال است که تعریفش برای آدم ها تازگی دارد آنقدر که همیشه در محرم آدم هایی روی این کره خاکی هستند که  به انتظار نشسته‌اند تا کسی از آزادی و آزادگی حسین(ع) حرف بزند و برایشان مرثیه‌ای بگوید از زخم گلوی طفل شش ماهه، خیمه‌های سوخته و یک مَشک تیر خورده.

۱۴قرن است که نسل آدم سینه به سینه روایتگر ماجرایی است که در صحرای کربلا گذشت؛ از نقالی، تعزیه و روضه خوانی گرفته تا امروز که عده‌ای ترجیح می‌دهند قصه عاشورا را در قاب تلویزیون و سینما برای آدم‌ها تعریف کنند. «ناسور» انیمیشنی است به کارگردانی «کیانوش دالوند» که روایتگر ماجرای کربلاست و در سینماهای کشور اکران شده است، اما پیش از اینکه همه سینماها آن را روی پرده ببرند این اثر برای بچه‌های مدرسه «صبح رویش» به نمایش درآمد؛ مدرسه کودکان کار با ۴۲۰ دانش آموز ، گزارش زیر، روایت حال و هوای کودکانی است که این بار آن‌ها با همه بچگی‌شان مخاطبان خاص قصه عاشورا بودند.

تماشای فیلم در میان هیئت عزاداری پسر بچه ها

اینجا یکی از نقطه های جنوبی پایتخت است. برای همراه شدن با بچه ها باید خودمان را به میدان شوش برسانیم، چهار راه هرندی برای اهالی پایتخت جای غریبی نیست. به خیابان مورد نظر که می رسیم می شود از تجمع مدرسه‌ها در مقاطع مختلف حدس زد که راه را درست آمده ایم، از ابتدایی گرفته تا دوره متوسطه، مدرسه دخترها درست در همسایگی مدرسه پسرانه قرار گرفته است اگر بخواهیم خودمان را به جمع دختر بچه ها برسانیم امروز را استثنائا باید از وسط مدرسه پسر بچه ها بگذریم. چرخ دستی کوچکی که کنار در مدرسه  جا خوش کرده است خبر از این می دهد که بعضی از بچه‌های این محل آنقدر برای خودشان مرد شده‌اند که بعد از ساعت مدرسه ترجیح‌شان این است که کار کنند و برای خانواده هایشان کمک خرج باشند. صدای طبل و دهل دسته سینه زنی پسرها زودتر از خودشان به استقبال گوش‌هایمان می آیند. شیطنت‌های غلیظ پسرانه حالا سیاه پوش هیئت عزاداری است. پسر بچه ها خودشان را برای حرکت دسته عزاداری آماده می کنند. قرار است وقتی  آنها با دسته، مدرسه را ترک کردند، دختر بچه ها فیلم را در مدرسه تماشا کنند کافی است تا کمی از خودمان و چرایی آمدنمان حرف بزنیم تا پسربچه ها پایشان را بیرون نگذاشته بگویند:«قول بدهید برای ماهم فیلم بگذارید، ما زود می رویم و زود برمی گردیم تا تماشا کنیم.»

راهرویی که سالن سینمای بچه ها شد

اینجا خبری از سالن اجتماعات و پرده نمایش آن چنانی نیست. راهروی عریض و طویل طبقه پایین مدرسه با همه امکانات کمش قرار است حکم یک سالن خودمانی را داشته باشد تا با آن«ناسور» را تماشا کنند. برای همین پیش از حضور بچه ها، بزرگترهای مدرسه فضا را برای نمایش و آمدن بچه ها فراهم می کنند. فضا تاریک است و چراغ ها را خاموش کرده اند، تکه‌های آفتاب از راه پله ها راهشان را پیدا کرده‌اند اما فقط انتهای راهرو را روشن کرده اند. همه چیز آماده نمایش «ناسور» برای دختر بچه هاست، تصویر را روی چهره امام حسین(ع) نگه داشته‌اند. «این همان نمایشی نیست که توی عراق اکران کردند،جایزه گرفته و قرار شده توی سینماهای خودمون هم پخش بشه؟» این جمله را پسری می گوید که کمی از بقیه بچه مدرسه ای های اینجا سن و سالش بیشتر است حالا پشت به نور انتهای سالن ایستاده و با ما حرف می زند. چهره اش در تاریکی سالن گم شده، اسمش صالح است؛ می‌گوید خبرهای مربوط به «ناسور» را در تلگرام خوانده است. «خانم من بچه اینجا نیستم. اصلا اینجا هم درس نمی خونم، فقط امروز اومدم برای بچه های اینجا مداحی کنم! برای ما هم بذارید ما هم ببینیم،خیلی دوست داریم! برگشتیم ما هم می آییم می‌بینیم.» صالح این را می گوید و با عجله می رود تا خودش را به دسته عزاداری بچه ها برساند حتی فرصت نمی دهد تا برایش بگوییم امروز دیگر خبری از نمایش مجدد فیلم نیست.

هم دیگر را اذیت کنید، فیلم خود به خود قطع می‌شود

همه چیز آماده نمایش است معلم ها به ترتیب بچه های هرکلاس را راهی می کنند و دختر بچه ها با همه شوق و ذوق بچگانه شان از پله ها سرازیر می شوند تا هرکدامشان جایشان را برای نشستن پیدا کنند. طبق معمول برای بهتر دیدن پرده رو به رویشان ردیف‌های سمت جلو طرفدارهای بیشتری دارد. اما طبق قاعده و قانون همیشگی ناظم سعی می‌کند با هر ترفندی شده بچه ها را منظم کند:«قد بلندها خودشون برن عقب بشینن و اجازه بدن کوتاهترها بیان جلو تا اون‌ها هم بتونن فیلم رو تماشا کنن». اما زور شیطنت دختر بچه ها بیشتر از این حرف هاست و آنها با هر شگردی شده حتی آرام و بی صدا رفته رفته خودشان را به پرده رو به رویشان نزدیک می کنند. تیزر انیمیشن در حال پخش است اما با مشکل فنی و قطع پخش، خوشحالی بچه‌ها به اعتراض تبدیل می شود. اما معلم‌ها و ناظم‌ها از این مشکل برای آرام کردن بچه ها استفاده می کنند: «اینجا سیستم این شکلی کار می کنه که اگر هم دیگر رو اذیت کنید و شلوغ باشید فیلم قطع می شه و پخش نمی کنه». برای همین بچه ها آرام می گیرند و با برطرف شدن مشکل تماشا را از سر می گیرند.

ناسور یعنی چه؟
«یکی از ویژگی های ناسور این است که چهره شخصیت ها نشان داده نمی شود چهره امام نورانی است و چهره بقیه شخصیت ها هم با رنگ سیاه هستند» بچه‌ها حتی نمی گذارند تا جمله به پایان برسد که یکی از دختر بچه‌های سال‌های پایین‌تر دستش را بالا می گیرد و شروع می کند به سوال پرسیدن «خانم اجازه! من فکر می‌کنم قیافه واقعی امام حسین همین جوریه یعنی نورانیه من هر جا عکس امامان رو دیدم همین شکلی نورانی بودن ولی بچه‌ها می گن نه! می گن چهره امام حسین یه جور دیگه است ولی به ما اینجوری نشون میدن. راست می گن؟» نمایش شروع نشده که یکی از بچه ها آرام و آهسته خودش را به گوش معلمش می رساند و می پرسد:«خانم اجازه! ناسور یعنی چی؟ چرا روی فیلم امام حسین این اسم رو گذاشتن؟» معلم هم آرام برایش توضیح می دهد که «ناسور یعنی زخم، زخمی که کهنه باشد و هنوز خوب نشده باشد! غم امام حسین هم مثل همین زخم است هیچ وقت جایش برای آدم ها خوب نمی شود.»


ناسوری که با علی اصغر(ع) برای بچه‌ها خاطره شد
«ناسور» که شروع می شود، بچه‌ها چشم‌هایشان را به  صفحه رو به رویشان دوخته‌اند و با نگاه‌های متفاوتشان از احساسشان حرف می زند. بعضی ها سرشان را پایین انداخته‌اند و گوش می‌کنند بعضی دیگر هم با دیدن جنگ و جدال حیرت مهمان صورت هایشان شده، عده‌ای هم غصه امام حسین(ع) و برادرش را می‌خورند. فیلم که تمام می شود بچه ها دوباره آماده برگشتن به کلاس‌هایشان می شوند بیشترشان از بالا رفتن «علی اصغر» روی دست امام می گویند و از قطره های خونی حرف می زنند که روی دست امام پروانه شدند و به آسمان رفتند. بچه ها وسایلشان را جمع می کنند. حالا دسته عزاداری پسر بچه ها هم به مدرسه برگشته باز صالح را می بینیم، قول می‌گیرد که برای «ناسور» سر وقت مدرسه او هم برویم، قول می‌دهیم و خیالش که راحت می شود خداحافظی می‌کند و می‌رود. حالا ما مانده ایم و راهرو کلاس‌های دخترانه کلاس‌هایی که معلم ها برای دخترهایشان از امام حسین(ع) حرف می زنند، از«ناسور» و از زخم کهنه‌ای که هیچ وقت جایش برای آدم‌ها، خوب نمی شود!

کد خبر 3794258

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha