به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر"، به لحاظ لغوي، دولت- ملت حوزه اي است كه تحت سيطره يك ملت واحد قرار دارد. دولت-ملت سازهاي فكري و خيالي است كه نيروي سياسي بسيار قدرتمند و پرنفوذي دارد و واحد اصلي در مطالعه روابط بينالملل است.
با وجود آنكه اين اصطلاح معناي مشخصي دارد اما اصطلاحي سياسي است كه سوءاستفادههاي زيادي از آن شده است، به ويژه هنگامي كه بهسادگي درمورد دنياي واقعي به كار رفته است. معناي اين عبارت بر اساس انطباق دو اصطلاح زايندة آن، يعني "دولت" و "ملت" شكل گرفته است. "دولت" به سازماني سياسي اشاره دارد كه هم درون مرزهاي جغرافيايي و هم در رابطه با ساير موجودات عاليمقام، اعمال حاكميت ميكند.
جهانِ تشكيلشده از دولت-ملتها به نظامي بينالمللي دلالت دارد كه داراي موجودات عاليمرتبهاي است كه به لحاظ قانوني با يكديگر رابطهاي برابر دارند. "ملت" بيشتر به كساني اشاره دارد كه درون مرزهاي جغرافيايي قرار گرفتهاند و از فرهنگ، زبان و قوميتي مشترك برخوردارند كه استمرار تاريخي ريشهداري دارد. اين استمرار تاريخي از طريق احساس هويتجمعي در بيشتر اعضاي يك ملت تجلي پيدا ميكند. تركيب دو مفهوم دولت و ملت، آميزهاي بسيار مجابكننده خلق ميكند كه براي نخبگان حاكم، كارايي و مشروعيت به همراه دارد.
متأسفانه تا كنون دولت-ملت به معناي واقعي كلمه وجود نداشته است. با وجود اين، از آنجا كه حكومتها تلاش كردهاند تا مشروعيت و ثبات سياسي برخاسته از آن را به دستآورند، هوخواهان پروپاقرصي داشته است. از اين ايده به بهترين نحو در ملت-سازي قرن نوزدهم استفاده شده است و دستيابي به آن يكي از اهداف بسياري از حكومتهاي جهان سوم در سالهاي اخير بوده است، حكومتهايي كه اميدوار بودهاند طي برنامة توسعه اقتصادي- اجتماعي خود ملتي بسازند كه از دولت آنها حمايت كند.
استراتژي رايج نخبگان براي ايجاد انسجام دروني، خلق انگارههايي قدرتمند از دشمن است كه در داخل يا خارج از جامعه قرار دارد. اغلب وجود همين ويژگي است كه باعث ميشود دولت-ملتها در نظام جهاني دچار بيثباتي پويا شوند. قدرتگرفتن ديگر نهادها در مناسبات بينالملل در نيمه دوم قرن نوزدهم نظير شركتهاي بزرگ چندمليتي، سازمانهاي بينالمللي و ساير گروهها سبب شد كه قدرت دولت-ملتها كاهش پيدا كند. ظهور فرامليتگرايي، كه بيش از همه در اتحاديه اروپا آشكار است، باعث شده كه الگوي ساده حاكميت تكسطحي كه در قالب دولت-ملت تجلي يافته است، اهميت كمتري پيدا كند. به همين نحو مسئله اقليتهاي برونملي نيز حساسيت خود را از دست داده است ( نظير آلمانيهايي كه خارج از آلمان زندگي ميكنند و يا مجارستانيهايي كه خارج از مجارستان سكني گزيدهاند).
منبع: Oxford Dictionary Of Politics
نظر شما