به گزارش خبرگزاری مهر، شصت و ششمین جلسه گروه علمی فلسفه دین با موضوع «شیوه های رفع تعارض علم و دین از دیدگاه علامه طباطبائی» با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر جواد گلی و با حضور اعضاء محترم گروه سه شنبه ۱۸ آبان ۹۵ ساعت ۱۹:۳۰ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث ارایه شده به شرح ذیل می باشد:
یکی از مسائل مهم در عرصۀ دینپژوهی معضل تعارض علم و دین است. متفکران غربی برای حل این معضل شیوههایی مختلفی را مطرح کردهاند. برخی از دگراندیشان بر آن هستند که شیوههای روحانیت شیعه در این زمینه تکرار همان شیوههای ناکارآمد ارباب کلیسا در مواجهه با تعارض علم و دین است. با توجه به این که علامه طباطبایی یکی از برجستهترین متفکران روحانیت شیعه است که به حل شبهه تعارض علم و دین پرداخته هدف از این مقاله ارائه شیوههای رفع تعارض ایشان و بررسی اصالت و کارایی آنها است. از این رو، با مراجعه به آثار وی امور مزبور مورد بررسی قرار گرفته است. برخی از شیوههای ایشان ناظر به علم و مبتنی بر فلسفه اسلامی به ویژه فلسفه علم اسلامی است. مهمترین این شیوهها عبارتند از:
*فرضیه انگاشتن دیدگاههای علمی معارض دین که به عنوان نمونه این شیوه، تضاد ظاهری علم با دین در زمینة نظریه تکامل انواع را با فرضیه معرفی کردن این دیدگاه علمی حل میکند.
*نافی ندانستن تجربه نسبت به امور فرامادی و غیر مشهود که تعارض ادعایی علم و دین در زمینة مدعای دین دربارة وجود روح مجرد و وقوع معجزات را رفع میکند.
*ارائه تفسیر سازگار با دین از نظریات علمی که از راه تحلیل نظریات علمی با مبنا قرار دادن فلسفه اسلامی صورت میگیرد. علامه از این روش نسبت به اصول نظریه تکامل بهره برده و این اصول مانند تنازع
*بهرهگیری علامه از نظریات علمی که سازگار با مدعیات دین است یکی از راههای نقض نظرات علمی معارض با دین است که موجب برون رفت از تعارض میان علم و دین میباشد.
*معیار قرار دادن مدعیات دینی و رد نظر علمی مخالف با آن مدعیات یکی دیگر از راههای رفع تعارض علم و دین است که مورد توجه علامه طباطبایی قرار گرفته است.
*با توجه به این که غالب این شیوهها مبتنی بر دیدگاههای معرفتشناسی و فلسفه علم اسلامی است اصالت آنها و متأثر نبودنشان از شیوههای غربیان اثبات میگردد.
دسته دیگر از شیوههای علامه طباطبایی را میتوان از شیوههای رفع تعارض ناظر به دین تلقی کرد که مهمترین آنها عبارتند از:
یکی از شیوههای رفع تعارض علامه، طولی دانستن رابطۀ علیت میان علل مادی و علل مجردی است که در متون دینی به آنها اشاره شده است. به عنوان نمونه، در برخی از آیات قرآن ایجاد جنون در انسان به شیطان نسبت داده شده است[۱] یا این که عامل بیماری انسان شیطان معرفی شده است.[۲] در حالی که از نظر علمی، علل و اسباب طبیعی عامل ابتلای بشر به جنون یا بیماری هستند. علامه طباطبایی برای حل تعارض ظاهری علم و دین در این موارد علیت طولی را مطرح کرده و بر آن است که مقصود قرآن کنار گذاشتن علل طبیعی و جایگزینی آنها با علل ماورای طبیعی یا دخیل دانستن علل ماورای طبیعی در عرض علل طبیعی نیست.
شیوههای رفع تعارض ناظر به زبان دین علامه، شیوههایی مانند زبان ادبی و زبان قوم میباشد. در شیوه زبان ادبی، علامه با مجازی شمردن متن دینی معارض با علم یا تمثیلی دانستن آن از حمل متن دینی بر معنای ظاهری آن اجتناب میکند و از این رو، تعارض علم با معنای متن دینی را مرتفع میسازد.
در شیوه زبان قوم، که علامه فقط به طور محدود و فقط نسبت به برخی احادیث آن را اظهار داشته است علامه با اعلام این که امام معصوم در سطح فهم مخاطب و بر اساس علم رایج در زمان او سخن گفته، تعارض حدیث با علم را حل میکند.
با توجه به این که شیوههای ناظر به دین علامه مبتنی بر آموزههای قرآن و سنت و قرائن موجود در متون دینی است اصالت شیوههای ناظر به دین علامه طباطبایی نیز مشخص میگردد.
هر دو دسته شیوههای علامه طباطبایی یعنی شیوههای ناظر به علم و ناظر به دین در رفع تعارض علم و دین کارایی دارند؛ زیرا با نگرش صحیح به ماهیت، قلمرو و ویژگیهای علم و دین میتواند علم را به نحوی سازگار با دین نشان دهند.
دسته دیگر از شیوههای ایشان ناظر به دین و مبتنی بر دیدگاههای دینشناسانه اسلامی است. از این رو، این شیوهها اصیل است و تکرار شیوههای رفع تعارض غربی نیست و چون با توجه به ماهیت علم و دین ارائه شده در ر فع تعارض علم ودین باتوجه به ماهیت اهداف آن دو کارآمد است
نظر شما