به گزارش خبرنگار مهر، داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران در نشست نقد و بررسی کتاب «پایان تئولوژی» که در اندیشگاه کتابخانه ملی برگزار شد، در ابتدا با اشاره به اینکه این کتاب مجموعه مقالات و گفتارهایی است که به صورت کتاب درآمده است و سابقه آن به گذشته دور بر می گردد، گفت: معمایی پیش روی ما شکل گرفته که چگونه میتوان آن را بیان کرد. جهان ما و ایران ما دچار وضعیتی به نام توهم تفکر شده است. یعنی یک نوع توهم حل معما داریم که خود درد بزرگی است. به نظرم رویکردهای تک رشتهای و قالبی نمیتوانند مسائل ما را حل کنند بلکه ما نیازمند رویکردهای میان رشتهای هستیم که متاسفانه از آنها غافلیم.
وی گفت: معتقدم که فیلسوف نمیتواند این را مشخص کند. مورخ و جامعه شناس هم نمیتواند. اما واقعیت این است که این مسائل رویکردهای تنیده در هم هستند. یعنی اینکه ما برویم و یک گره مرکزی پیدا کنیم و آن را باز کنیم درست نیست، چرا که خود پیدا کردن آن گره بزرگترین مشکل است. در واقع یکی از مسائل اصلی که من چند سال به صورت یک پژوهش دنبال میکنم انحطاط شناسی است. یکی از کارهایی که ناچار بودم انجام دهم بررسی تاریخ این پدیده بود. وقتی این کتاب را میخوانم هرچند با یک انسان دغدغهمند و فردی که از وضعیت اکنون پرسش می کند مواجه میشویم، اما در واقع ما با روایتی از وضعیت ایران و جهان مواجهایم که عبدالکریمی آن را روایت کرده است.
رحمانیان افزود: من بر این باورم که مشکلات و مسائل تاریخی جهان آدمی را اگر به شکل ممتد بخواهیم بررسی کنیم، نمیتوان درست به آنها اندیشید. البته تا یک سقفی، دانش تک رشتهای بالا میرود. اما از آن به بعد جوابگو نیست. ما برای اندیشیدن به جهان تاریخی نیازمند ابزار سازی و مفهوم سازی هستیم که خود نیازمند پارادایمهایی هست. عبدالکریمی را میتوان از درون پاردایم خودش نقد کرد و همچنین در جایی دیگر از بیرون آن پارادایم میتوان آن را نقد کرد.
استاد دانشگاه تهران در ادامه گفت: به نظر من این گونه برخورد با مسائل انسان و جهان مشکلساز است. صورت بندی ای که در این پاردایم وجود دارد یک گرانیگاه و مرکزگاه است و متاسفانه به آن سفسطه علت و معلول یا مرغ و تخم مرغ و... میرسد و نهایتاً به توهمِ اگر این مسئله را حل کنیم، تمام مسائل حل میشود، منجر میشود. این مسئلهای است که در این کتاب وجود دارد.
وی یادآور شد: من معتقدم که به پنج صورت بحرانهای هر جامعه را می توان ترسیم کرد؛ ۱- بحران عقلانیت ۲- بحران مدیریت ۳- بحران معیشت ۴- بحران هویت ۵- بحران معنویت/ اخلاق. معتقدم این تفکری که میخواهد بگوید عقلانیت اول است و مسائل دیگر در ادامه خود حل میشوند، رویکردی است که ما را گرفتار کرده و میکند و اتفاقاً با رویکردی که عبدالکریمی مدعی آن است یعنی رویکرد پدیدارشناسی مشکل پیدا میکند.
رحمانیان گفت: هیچ یک از حوزه های مسائل را نمیتوان مستقل از دیگری دید و فهمید و اینگونه نسخه پیچیها مسئله ایجاد میکند. فهم من در این کتاب بیشتر به من این حس را داد که ما با امتناع اندیشه در ایران روبرو هستیم. منتها با یک روایت جدیدتری آن را بیان میکنیم. به نظرم این همان رویکرد هگلی است که تاریخ در رأس آن است و در این رویکرد بی توجهی مفرط به مسائل ریز و روزمره و اقتصادی و اجتماعی وجود دارد که به نظر میرسد عبدالکریمی به هیچ کدام از اینها به عنوان فیلسوف توجه نمیکند یا حداقل در این کتاب دیده نمیشود.
استاد دانشگاه تهران یادآور شد: مثلاً در قدیم در نگاه احمد کسروی گویی همه چیز منتهی به خرد میشود و اگر ما مسائل خرد را حل کنیم خود به خود بقیه مسائل حل میشود. یا مثلا پروژه دکتر جواد طباطبایی، زوال یا انحطاط تفکر در ایران، همین گونه است و معتقد است اگر این مسئله حل شود، همه مسائل حل میشود.
وی خاطر نشان کرد: من به ضرورت نقد تاریخ نگری سخن میگویم. عبدالکریمی در واقع روایتی از تاریخ نگاری تئولوژیک چیست؟ ارائه میکند. اما در این روایت نکتهای را فراموش کرده که این رویکرد مورد انتقاد پارهای از اندیشمندان تئولوژیک هم بوده است. من احساس میکنم که عبدالکریمی آویزان و معلق است و پایش به زمین نمی رسد و به تعبیری رفت و آمد دارد.
رحمانیان در پایان یادآور شد: نقد دیگر این است که در جاهایی عبدالکریمی شدیداً دچار ذهنیت شرق شناسانه است، یعنی غربی وجود دارد که همه چیز در آنجا بوده و ما در بنبست بودیم و در جاهایی هم که مقایسههایی از ایشان را میبینیم احساس میکنیم که قائل به یک دوگانه است. اما سوال این است که آیا این درست است؟ آیا ما در بن بست تئولوژی تاریخیمان ماندهایم؟
نظر شما