۱۸ مهر ۱۳۸۵، ۱۵:۲۷

آشنايي با مفاهيم بنيادين علوم سياسي و اجتماعي (6)

پيشينيه و كاركرد مفهوم جامعه مدني

پيشينيه و كاركرد مفهوم جامعه مدني

خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه : جامعه مدني يكي از مفاهيمي است كه بسياري از مباني تفكر سياسي جديد را نشان مي دهد. با اين همه اين مفهوم ريشه در تاريخ فلسفه و انديشه هاي اولين نخبگان آن يعني افلاطون و ارسطو دارد . در اين مقال بر اين مفهوم كليدي تأكيد مي شود.

به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه مهر، جامعة مدني اصطلاحي قديمي است كه در انديشة سياسي اروپا تا قرن هجدهم رايج بوده است. در كاربرد سنتي، اين اصطلاح كمابيش ترجمه لغوي عبارت رومي societas civilis  و پيش از آن عبارت يوناني koinonia politike محسوب مي‌شود.

به اين ترتيب اين اصطلاح با دولت و "جامعة سياسي" مترادف بود. زماني كه لاك از "حكومت مدني"،  كانت از "جامعه بورژوايي"، يا روسو از "دولت مدني" سخن مي‌گفتند، منظور همگي آنها صرفا دولت بود آنگاه كه كل حوزة سياسي را دربرگيرد- مانند polis  (شهركشور) در يونان باستان. جامعة مدني محيطي بود از آنِ شهرونداني كه فعاليت سياسي مي‌كردند. علاوه‌ بر اين، اين اصطلاح، معناي جامعه "مدنيت‌يافته" را نيز با خود به همراه داشت، جامعه‌اي كه مناسبات خود را براساس نظامي از قوانين سامان مي‌داد نه بر اساس هوس خودكامانة سلطان مستبد.

اما يك نوآوري سرنوشت‌ساز در نيمة دوم قرن هجدهم سبب شد كه همساني ديرينة جامعة مدني و دولت از ميان برود. انديشة اجتماعي انگليس، به ويژه، بر اين مسئله تأثيرگذار شد. تصور حوزه‌اي از جامعه كه از دولت متمايز و اَشكال و اَصول خود را داشته باشد، در نوشته‌هاي جان لاك، تام پين، آدام اسميت و فرگوسن پديدار شد.

رشد دانش جديدي به نام اقتصادسياسي- كه باز هم به طور عمده دستاورد بريتانيا بود- در پيدايش اين تمايز تأثير ويژه‌اي نهاد. اغلب اين نويسندگان از اصطلاح جامعه مدني به معناي مرسوم آن استفاده كردند، براي نمونه، آدام فرگوسن در "رساله‌اي دربارة تاريخ جامعه مدني" (1767). اما كاري كه در واقع آنان انجام مي‌دادند، ايجاد تمايزي تحليلي بود كه خيلي زود به دگرگوني معناي اين مفهوم منجرشد.

ما معناي مدرن مفهوم جامعة مدني را مديون هگل هستيم. در "فلسفة حق" (1821)، جامعة مدني حوزه‌اي از زندگي اخلاقي به شمار مي‌رود كه واسطة دولت و خانواده است. هگل، به پيروي از اقتصاددانان بريتانيايي، بر اين باور است كه عمل آزادانة نيروهاي اقتصادي و جستجوي نفع شخصي به طور عمده محتواي جامعة مدني را تعيين مي‌كند. اما جامعة مدني آن دسته از نهادهاي اجتماعي و مدني را نيز دربرمي‌گيرد كه زندگي اقتصادي را منع يا آن را تنظيم مي‌كنند و فرآيند اجتناب‌ناپذير آموزش و پرورش آن را به سمت زندگي عقلاني دولت سوق مي‌دهد. بنابراين جزئيت جامعة مدني در كليت دولت ادغام مي‌شود.

ماركس باوجودآنكه مديون بودن خود به هگل را تصديق كرد، مفهوم جامعه مدني را محدودتر كرد و آن را با قلمرو خودمختار مالكيت خصوصي و مناسبات بازار معادل دانست. او نوشت:" آناتومي جامعه مدني را بايد در اقتصادسياسي جستجو كرد". محدود شدن اين مفهوم كارامد بودن آن را به خطر انداخت. خود ماركس در نوشته‌هاي متأخرش از اين اصطلاح استفاده نكرد و ترجيح داد كه به جاي آن دوگانة "دولت-ملت" را به كاربرد. ساير نويسندگان نيز- نه فقط كساني كه تحت تأثير ماركس بودند- بر اين نظر بودند كه چندان دليلي براي حفظ مفهوم جامعه مدني وجود ندارد. مفهوم "جامعة سياسي" در كتاب آلكسي دوتوكويل به نام "دموكراسي در آمريكا" (40-1835)، معناي سابق جامعة مدني به عنوان آموزش شهروندان را به يادآورد. اما مثال دوتوكويل نتوانست براي احياي بخت و اقبال اصطلاحي كه روز به روز از رونق مي‌افتاد، كار چنداني انجام دهد. در نيمة دوم قرن نوزدهم "جامعة مدني" ديگر مورد استفاد قرار نمي‌گرفت.

اين آنتونيوگرامشي بود كه در اوايل اين قرن، در دستنوشته‌هايي كه با عنوان "دفترچه‌هاي زندان" جمع‌آوري شد، اين مفهوم را از فراموشي نجات داد. گرامشي با حفظ گرايش بنيادي خود به ماركسيسم به هگل بازگشت تا اين مفهوم را احيا كند. در واقع، او در جداكردن جامعة مدني از اقتصاد و درعوض، اختصاص دادن آن به دولت، از هگل نيز فراتر رفت. از نظر او جامعة مدني آن بخش از دولت است كه نه به اعمال زور يا قانون رسمي بلكه به ايجاد رضايت مشغول است. جامعة مدني حوزة ايدئولوژي يا "سياست فرهنگي" است. كليساها، مدارس، رسانه‌هاي جمعي، اتحاديه‌هاي كارگري و ساير سازمانهايي كه طبقة حاكم از طريق آنها "هژموني" خود را به جامعه اعمال مي‌كند، نهادهاي جامعه مدني هستند. بنابراين، جامعة مدني حوزه‌اي است كه مي‌توان در آن با هژموني به مبارزه برخاست.  برداشت گرامشي  از جامعة مدني، در دهه‌هاي 1970 و 1960،  نزد كساني محبوبيت پيدا كرد كه  مي‌خواستند  با به راه‌انداختن نوعي پيكار چريكي در حوزة فرهنگ  و نه از طريق رويارويي مستقيم سياسي،  با ساختارهاي حاكم بر جامعه مقابله كنند.  فرهنگ و آموزش حوزه‌هايي براي مبارزه با هژموني و پايان دادن به آن هستند.

امروزه، آشكار است كه جامعة مدني جاذبة تازه‌اي پيدا  كرده است. به نظر مي‌رسد كه همانند قرن هجدهم ما ديگر بار، نياز به تعيين و تفكيك حوزه‌اي مستقل از دولت را احساس مي‌كنيم. به نظر مي‌رسد كه شهروند بودن، براي مشاركت فعال در نهادهاي غيردولتي به عنوان مبنايي ضروري براي مشاركت در نهادهاي سياسي رسمي، به جامعه مدني وابسته است. اين همان نكته‌اي است كه توكويل دربارة دموكراسي آمريكا مطرح مي‌كند؛ درسي كه به نظر مي‌رسد ساير كشورهاي جهان در حال حاضر، بسيار به آن توجه مي‌كنند.

با وجود اختلاف نظر قابل توجه دربارة معناي اين اصطلاح و حتي اختلاف نظر بيشتر دربارة اقداماتي كه براي تقويت جامعة مدني ضرورت دارند، جامعة مدني به انديشه و زبان دانشگاهيان، دولتمردان و روزنامه‌نگاران سرتاسر دنيا پا نهاده است؛ آن هم به اندازه‌اي كه يك نسل پيش غيرقابل تصور بود.
 
منبع:
The Blackwell Dictionary Of  Modern Social Thought;
Edited By William Outhwaite

کد خبر 392469

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha