به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام مجتبی نامخواه است که در شماره اخیر ماهنامه خردنامه منتشر شده است.
تصویر و تفسیر فتنه [۱]
۱. هفت سال است مسئلهی حوادث فتنهگون سال ۸۸ تمام شده و آنچه باقیمانده است روایت فتنه است. روایت هر رخداد فراتر از شرحی جدید از آن رخداد، افزودن چیزی بر آن است. در هر روایت از یک رخداد، رخداد دوباره برساخته میشود و رخداد چیزی جز روایت نیست. این ایدهی اصلی مفهوم لیوتاری فراروایت و روش تحلیل روایت است؛ ایدهای که اگرچه به دلیل نسبیتگرایی مطلق و پستمدرن فاقد ارزش معرفتشناختی است، اغراق استعاری قابل توجهی برای اهمیت روایت یک رخداد بهدست میدهد. اهمیت روایت و تفسیر یک واقعه آنقدر مهم است که گاهی گویی جزئی از واقعه محسوب شود. امروز متن فتنهای که در سال ۸۸ دامنگیر جامعهی ایرانی شد پایان پذیرفته است؛ آنچه هست تصویر و تفسیری است که از آن ارائه میشود. این تصویر و تفسیر چه وضعیتی دارد؟ این یادداشت میکوشد برای فهم ۹دی و بازتولید آن، مقدمه و چارچوبی نظری به دست بدهد.
۲. از ایام فتنهی ۸۸ یکی از شکافهای اصلی دوگانهی فتنه، نفی فتنه بوده است. در آغازین روزها، نفی فتنه و فروکاست آن به اعتراضهای انتخاباتی تا ماهها از سوی چهرههای مختلف منتسب به نظام جمهوری اسلامی شنیده میشد. سکوت ناشی از تنزهطلبیها یا درکهای نادرست کار را بدان جا رساند که رهبر انقلاب از نخبگان خواست صرفا سکوت را بشکنند و هر تحلیل و موضعی که دربارهی فتنه دارند، موافق یا مخالف بیان کنند. در این فضا فرصت چندانی برای گفتوگو پیرامون چگونگی تفسیر فتنه نبود. اینکه در میان معتقدان به فتنهبودگی وقایع ۸۸ چندگونه درک و تفسیر متفاوت قابل تمییز است؟ حالا از سال ۸۸ و التهابهای آن فاصله گرفتهایم. فتنه تمام شده و آنچه در قامت یک «مسئله» باقی مانده تفسیر فتنه است.
۳. سه زمینهی عینی مهم در وقایع فتنهی ۸۸، سه گونه از فهم فتنه را شکل داده است:
اولین و طبیعیترین درک از فتنه در چارچوبی احساسی شکل گرفت. بانیان پروژهی تقلب هیچ دلیل روشنی نداشتند. آنها میخواستند میز بازی را بههم بزنند و کنش احساسی طبیعیترین واکنش به این مسئله بود. درک و تصویر دیگر فتنه در فضای سیاسی سامان مییافت. فتنه، ریشهها و زمینهها و بازیگران متنوعی داشت اما انتخابات، عرصهی سیاسی و کنشگران سیاسی صحنهی اصلی و بازیگران نقش اول به نظر میرسیدند. زمینهی دیگر بُعد ضدامنیتی فتنه بود. اندکی که مسائل پیش رفت به سرعت جنبههای ضدامنیتی فتنه در جامعه خود رانشان داد.
۴. در ادامه این سه ریشه تبدیل به سه درک و تفسیر متمایز از فتنه شد. این روایتها در میان نزاع با فتنهگران هیچگاه مورد نقد و بررسی درونگفتمانی قرار نگرفت و در نتیجه اکنون با آسیبها و کاستیهایی مواجه است؛ آسیبهایی که به نظر میرسد باید ترمیم و به روایتی جامع از فتنه تبدیل شوند چراکه روایت آسیبزدهی کنونی از فتنه، نهتنها خاصیت ضد فتنهی خود را ندارد بلکه در مواردی به عکس عمل میکند.
۹دی۱۳۹۲ به بعد وقتی برخی مسئولان بلندپایه بر خلاف ظواهر رفتاریشان از «فتنه» سخن گفتند، بسیاری از این مواضع استقبال کردند اما آیا این سخنان نشاندهندهی این بود و هست که پس از چند سال از گذشت وقایع ۸۸ برخی مسئولان بلندپایه تغییر موضع داده و ضدفتنه شدهاند؟ پس به جز این چند جمله، باقی رفتارهای آنان چگونه تفسیر میشود؟ این فقط یک مثال است وگرنه هستند انبوهی از مسئولان و خواصی که در ماهها پس از فتنه در هیچیک از مصاحبهها، خطبههای نماز جمعه یا نطقها و سخنرانیهای پرشمار خود حرفی از فتنه به میان نمیآوردند اما کمکمک یا به یکباره ضدفتنه شدهاند. کم مانده است استوانهی فتنه نیز دربارهی فتنه خاطرهای بگوید و بصیرتافزایی کند. شاید این نه نشانهی تغییر موضع خواص (کدام تغییر موضع؟) که نشانی از نقصان تصویر و روایتی باشد که از فتنه به جامعه مخابره شده است. اگر فتنه این است که امروز روایت میشود چرا کسی با آن مخالف باشد؟ گیریم که دیروز دستاندرکار آن هم بوده باشد. با این روایت از فتنه، بانیان آن هم احساس نمیکنند اگر ضد آن موضعی بگیرند جامعه از حرفهای آنها تناقضی بفهمد.
۵. پس از موضع ضدفتنهی برخی همراهان دیروز و امروز فتنهگران، اغلب رسانههای حزباللهی این تحلیل را پیش کشیدند که گفتمان ضدفتنه آنقدر فراگیر شده است که همراهان دیروز، امروز علیه فتنه سخن میگویند اما در این میان احتمال دیگری هم هست؛ فتنه آنقدرها مخدوش روایت شده که چیزی نمانده است اصلیترین دستاندرکاران هم مدعی شوند مخالف آن هستند.
شاید بهتر باشد باز هم تاکید شود که در اینجا میخواهیم مسئلهی تفسیرهای فتنه در درون جبههی انقلاب اسلامی و مخالفان فتنه را دنبال کنیم چراکه بیشک کسانی که در فتنه عاملیت یا موافقت و سکوت داشتهاند نیز روایتی از وقایع سال ۸۸ دارند که بررسی و نقد این روایت موضوع این یادداشت نیست.
۶. پیشتر دربارهی سه درک اولیه از فتنه سخن گفته شد. سه درکی که در ادامه سه تفسیر اصلی از فتنه را شکل داد. البته این سه تفسیر به صورت سه تیپایدهآل[۲] قابل تمییز است و بر اساس آن در خارج طیفی از تحلیلها شکلگرفته است.
درک احساسی از فتنه در ادامه هنگامی که به تفسیر از فتنه تبدیل شد رگههایی از تکفیر را در خود جای داد و به تکراری ملالآور و در نهایت طرد به بهانهی مشارکت در فتنه منتهی شد. رهبر انقلاب اسلامی نیز برخی هشدارها را برای جلوگیری از بسط این نگرش مطرح کردند.
به عنوان نمونه در یکی از مواردی که بیارتباط با فتنه نبود، جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم در اظهار نظری تخصصی در مورد فردی اعلام کرد که او فاقد ملاکهای لازم برای تصدی مرجعیت است اما برخی کنشگران اصلی این تفسیر از فتنه، صراحتا فرد مورد نظر را مرتد خواندند و حکم به تکفیر او دادند. در حالی که بدیهی است میان عدم صلاحیت مرجعیت و ارتداد فاصلهی زیادی است. این تنها یک نمونه و نشانه بود و تشخیص منظومهی فکری و چهرههای اصلی این جریان و نیز تفسیر آنها از فتنه دشوار نیست.
تفسیر دیگر از فتنه به موجب بسط درک سیاسی از فتنه ایجاد شد. فتنه زمینههای سیاسی داشت و در جریان یک انتخابات متولد شد اما سیاست، نه زیستگاه که فقط زایشگاه فتنه بود. تفسیر سیاسی از فتنه تلاش میکند فتنه را در چارچوب اساسا غلط اصولگرا-اصلاحطلب و حتی راست-چپ بازسازی کند در صورتی که جبههی کنشگران فتنه یا دستکم موافقان تلویحی و فاقد واکنش در برابر فتنه در دو سوی این دوگانهها امتداد داشت. تمام رؤسای سابق دولت، تمام رؤسای سابق مجلس (به استثنای یک مورد)، تعداد قابل توجهی از نمایندگان ادوار، تعداد چشمگیری از مسئولان کلان و مدیران کل سابق با گرایشهای سیاسی متفاوت و گاه متضاد، فعالان عرصهی فتنه بودند یا همراهی ضمنی با آن داشتند.
شخصیتهای مهم سیاسی و حزبی که در اوج رقابت دو جناح اصولگرا-اصلاحطلب به عنوان نمونه در خرداد۷۶ جریان خود را نمایندگی میکردند صراحتا یا تلویحا از فتنه هواداری میکردند و این یعنی فتنه فراتر از دوگانههای سیاسی مطرح است. تفسیر سیاسی از فتنه که چهرههای اصلی پیشبرندهی آن عمدتا نیروهای احزاب سیاسی مخالف فتنه بودهاند و هستند رخداد سال ۸۸ را به مثابهی دعوایی جناحی به تصویر میکشند از همین رو هیچ ابایی ندارند که صراحتا بگویند ۹دی جنگی داخلی و دعوای بعضی جناحها بود. مسئله اینجاست که این تفسیر از فتنه آن را از مسئلهی انقلاب به مسائل جناحی فرومیکاهد.
تداوم این تفسیر و کنش بر طبق آن فتنه را از امری عمیقا مهم به برچسبی در دعواهای جناحی تبدیل میکند و از آن یک شیپور در دعواهای جناحی میسازد. عجیب است که یکی از چهرههای ارائه دهندهی این تفسیر دقیقا از همین تعبیر برای اشاره به مقولهی فتنه استفاده کرده و گفته است ما باید دائم در بوق فتنه بدمیم. نتیجهی این تفسیر از فتنه بیکارکردی آن است. نشانهی بارز این بیکارکردی را در حاشیههای روند رأی اعتماد به وزرای کابینهی دولت یازدهم میتوان مشاهده کرد. بسامد واژهی فتنه در روزهای رأی اعتماد و در نطقها و مصاحبهها بالا بود اما در عمل خلاف آن اتفاق میافتاد چراکه در واقع صرفا در بوق فتنه دمیده میشد. با تبدیل فتنه به گزارهی سیاسی و امری مجرد با گفتن یک جمله نیز میشد از آن عبور کرد چنانکه یکی از وزرای پیشنهادی دولت یازدهم میگوید: «خیلی از دوستان به من توصیه میکردند که شما خیلی تند صحبت نکنید و جملهی برائتی، چیزی [دربارهی فتنه] بگویید و از این سد عبور کنید». درک سیاسی از فتنه آنگاه که به تفسیری جناحی از فتنه میانجامد تبدیل به «بوق» میشود که با یک جمله میتوان از آن عبور کرد. تفسیر صرفا سیاسی از فتنه آن را از درون پوچ میسازد به گونهای که هیچ مابهازای عینی نداشته باشد و با یک جمله به راحتی بتوان از آن عبور کرد.
تفسیر دیگر فتنه بر اساس پروراندن بُعد ضدامنیتی آن شکل گرفته است. در این تفسیر از فتنه نقش بیگانگان، سفارتخانهها و سرویسهای جاسوسیشان و همچنین گروهکهای ضدانقلاب اهمیت محوری دارد. ایدهای که به عنوان نشانهای از این تفسیر قابل طرح است این تحلیل است که میگوید: «بزرگترین باعث فتنه انگلیس بود و اگر دانشجویان قبل از فتنهی ۸۸ سفارت انگلیس را تسخیر میکردند قطعا این فتنه رخ نمیداد». یا تصویری که در فیلم «قلادههای طلا» و چند فیلم دیگر پرورانده میشود که در آن کنشگر اصلی فتنه سازمانهای جاسوسی یا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) هستند. اگر چنین روایتی از فتنه مرکزیت یابد چرا امامجمعهای که در تمام ایام فتنه سکوت اختیار کرده بود در نقد فتنه و فتنهگران سخن نگشاید؟ اینکه برخی چهرهها از چند ماه تا چند سال پس از مرگ سهراب به یاد نوشدارو میافتند، میتواند نشانهای از بیدار شدن آنها و از عمومی شدن مطالبهی نوشدارو باشد اما این تحلیل کمی خوشبینانه و غیرواقعی است. یک احتمال دیگر این است که جای سهراب و اسفندیار عوض شده باشد.
۷. تفسیر اول بیشتر در منبرها و تریبونهای مختلف زمان فتنه مانند شبکههای اجتماعی حضور پررنگی داشت. وبلاگ، وبسایت و آنگاه کتاب «قطعهی ۲۶» نمونهای از این تفسیر است. تفسیر دوم بیشتر در گفتار کنشگران حزبی و در روزنامهها و وبسایتهای فعال در این فضا منتشر میشود. ظرفیت درام و کششهای تعلیقی در این تفسیر از فتنه کمرنگ است و برای روایت هنری آن محدودیتهای بسیاری وجود دارد با این حال اخراجیهای۳ و چند مستند در این فضا تولید شدهاند. اما روایت سوم از فتنه ظرفیت بیشتری برای حضور در فضای سینمایی دارد. ژانرهای حادثهای و ماجراجویانه کاملا پذیرای روایت اطلاعاتی از فتنه هستند. فیلم سینمایی «قلادههای طلا» و پس از آن تلهفیلمهای «سایبان» و «ذهن خاموش» بروندادهای هنریای هستند که در چاچوب تحلیل سوم جای میگیرند.
۸. مسئله این نیست که کنش فتنهگرانه و واکنش ضدفتنهگرایانه بُعد احساسی، سیاسی و امنیتی ندارد. مسئله اینجاست که تکعاملی دیدن فتنه و ضریب بیش از حد دادن به عوامل پیشگفته، زمینهی ناکارآمد ساختن یک روایت از فتنه را فراهم میآورد چنانکه درک احساسی به تفسیر تکفیری، درک سیاسی به تفسیر جناحی و درک ابعاد ضدامنیتی به تفسیری اطلاعاتی از فتنه منتهی میشود و هر یک به نوبهی خود فتنه را صرفا به یک بوق تبدیل میکند. این خطا در تفسیر فتنه وقتی روی میدهد که بر ابعادی از فتنه چنان تاکید شود که ابعاد دیگر واقعه و فاجعهی عظیم فتنه نادیده گرفته شود. این گونه فتنه کارکرد مرزبندی اجتماعی خود را از دست میدهد و بارزترین اهالی فتنه میتوانند با گفتن تنها یک جمله از تمامی تبعات کنشهای فتنهگرایانهی خود شانه خالی کنند.
۹. تا کنون به برخی از نقدهای وارد بر تفسیرهای سهگانه از فتنه اشاره شد. یکی اینکه این تفاسیر در بازنمایی چندعاملی فتنه ناتوانند و دیگر اینکه گرچه در شکلدهی منفعتهای سیاسی یا سناریوهای امنیتی کاربرد دارند اما فاقد مابهازای عینی و اجتماعی هستند. فتنه صرفا بوقی است که فعالان حزبی در آن میدمند یا سرنخی است که دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی در پی آن هستند اما این بوق و سرنخ چه مابهازای عینیای در زندگی اجتماعی مردم دارد؟ تقریبا هیچ. از همین رو میتوان با گفتن جملهای از آن عبور کرد اما ناکارآمدی این تفاسیر هنگامی آشکارتر میشود که کار به بازتولید کنش اجتماعی میانجامد.
هر واکنش جبههی انقلاب در برابر فتنه بر اساس یک بینش و تفسیر از فتنه شکل میگیرد. بر اساس تفسیر اطلاعاتی از فتنه، مهندس کامران (کاراکتر امین حیایی در قلادههای طلا) نقش محوری در اقدامات ضد فتنه دارد. بر اساس تفسیر سیاسی بازیگران نقش اصلی در برابر فتنه نیروهای حزبی هستند و در درک احساسی و سپس تفسیر تکفیری از فتنه کنشگر نقش اول کسی است که بیشترین حجم نفی را نسبت به طرف مقابل ابراز کند و عدم صلاحیت برای مرجعیت تقلید را با ارتداد و حتی بالاتر از آن برابر بداند و هر کس که بیشتر به فتنه فحش بدهد انقلابیتر است.
هر سهی این نگرشها تا حدود زیادی تاثیر خود را بر جبههی انقلاب و حزبالله گذاشته است، به چهرههای سیاسی و تحلیلهای اطلاعاتی و امنیتی محوریت داده است، حجم اخبار درگوشی و تحلیلهای کد محور را گسترش داده است، حجم زیادی از پرخاشها و دادهای بیدلیل یا به دلیل مسائل فرعی را افزایش داده، بسیاری از فعالان دیگر حوزهها را به عرصهی سیاستزدگی کشانده و آنها را به انجام کنشهایی واداشته است که در نهایت به مرجعیت چهرههای حزبی کمک میکند تا جایگاه محوری سابق خود را دوباره بازیابند.
همهی اینها یعنی محدود کردن دامنهی کنش حزبالله. تودههای مردمی و خالقان اصلی ۹دی در تفسیرهای پیشگفته نقش اصلی را ندارند. آنها نه نیروی امنیتی هستند و نه حزبی در حالی که تفسیر کارآمد از فتنه باید زمینهی کنش اجتماعی و عمومی در برابر فتنه را افزایش دهد.
تفسیر اجتماعی فتنه
۱۰. در این میان میتوان از درک و تفسیر اجتماعی از فتنه به عنوان یک ضرورت و تفسیر کارآمدتر نیز سخن گفت؛ تفسیری که به ریشههای اجتماعی فتنه اشاره دارد و در برابر فتنه نیز کنشهای اجتماعی را توسعه میبخشد و تودههای مردم را به عنوان بازیگران نقش اصلی فعال میکند. اما درک اجتماعی از فتنه به چه معناست؟
واقعیت غیر قابل انکار این است که امروز و پس از سهونیم دهه از انقلاب اسلامی با وجود کارهای وسیعی که از اول انقلاب انجام گرفته است «وضعیت فعلی عدالت مطلقا راضی کننده نیست».[۳] این نه تحلیلی مغرضانه و ناشی از بیاطلاعی یا با پیشفرضهای ضدانقلاب، که تحلیل منصفترین و مشرفترین و انقلابیترین تحلیلگر یعنی شخص رهبر فرزانهی انقلاب اسلامی است. تداوم این وضعیت در دوران چند دهسالهی پس از انقلاب یک طبقهی مرفه جدید به وجود آورده است. رهبر انقلاب پیش از این نسبت به ارادهی معطوف به شکلدهی طبقهی مرفه جدید در دل نظام جمهوری اسلامی سخن هشدار دادهاند: «کسانی هستند که تلاش میکنند و حقیقتا در صدد این هستند که طبقهی ممتازهی جدیدی در نظام جمهوری اسلامی به وجود آورند».[۴]
از نظر رهبر انقلاب این انحرافی بزرگ است و باید نیروی اجتماعی مقابله با این تلاش حقیقتا در جریان را شکل داد؛ «نظام اسلامی با مرفهان بیدرد و معارض و مخل، آنطور برخورد سختی کرد. حال از درون شکم نظام اسلامی یک طبقهی مرفه بیدرد جدید طلوع کند. مگر این شدنی است؟ به فضل پروردگار مخلصان انقلاب و اسلام نخواهند گذاشت که چنین انحرافهای بزرگی به وجود آید».[۵] مخلصان انقلاب نیرویی است که رهبری آنان را به مقابله با این اراده فرامیخوانند؛[۶] ماموریتی که امام خمینی در واپسین روزهای حیاتشان برای بسیج، لشکرمخلص خدا تشریح کردند و مقابله با پولپرستی را خواستار شده بودند.
پرسش کلیدی این است که نیروی مخلص انقلاب در میانهی این نبرد جدی کجاست؟ بررسی تاریخی به خوبی نشان میدهد که یک نگرش محافظهکارانه، بسیج و مخلصان انقلاب را به سوی کویرزدایی، درختکاری و قطرهچکانی فلج اطفال و مانند این سوق میداد. این نگرش بسیج را نه نیروی مقابله با طبقهی مرفه جدید، که ظرفیت بومی توسعه میخواند. منصفانه است بگوییم مخلصان انقلاب آنقدر که با فلج اطفال و کویر درگیر شدند با ارادهی معطوف به شکلدهی طبقهی مرفه درگیر نشدند یا اگر شدند، در این درگیری شکست خوردند تا سهونیم دهه پس از انقلاب وضعیت عدالت همچنان مطلقا راضی کننده نباشد.
در وضعیتی که از یکسو عدالت مطلقا راضی کننده نباشد، از سوی دیگر ارادهای حقیقتا برای شکلدهی به طبقهی مرفه جدید تلاش کند و از سوی دیگر هم نیروهای مخلص انقلاب تنگهی احد مقابله با این طبقه را رها کرده و به مسائل فرعی مشغول باشند، بیشک طبقهی مرفه جدید گسترده و برخوردار شکل میگیرد. این طبقه پس از شکلگیری در پی تثبیت و گسترش منابع قدرت سیاسی و اقتصادی خود است. از سوی دیگر به سرعت در حوزههای رسانه، فرهنگ و هنر دلالتهای خود را ایجاد میکند و تلاش میکند از اجراییترین نهادها، پرتیراژترین و حرفهایترین روزنامهها را منتشر کند. طبقهی مرفه جدید در حوزهی فرهنگ و هنر معطوف به بازتولید اجتماعی هنجارها، ارزشها و سبک زندگی خود میپردازد. این فرایند به آنجا ختم میشود که همهی مردم بخواهند مانند این طبقه زندگی کنند، لباس بپوشند، میهمانی برگزار کنند و خانه و آشپزخانه داشته باشند. رهبر انقلاب به بازتولید این فرهنگ و چگونگی زندگی در صداوسیما نهیب میزند اما این طبقه با تمام توان در حال پیشبرد کار خود است. آنها به سرعت تبدیل به مرجع جامعه میشوند.
۱۱. ظهور فتنه در تاریخ جمهوری اسلامی روندی دورهای دارد؛ در ماجرای جام زهر ۵۹۸، یک دهه بعد در سال ۱۳۷۸ و ۱۰سال بعد در ۱۳۸۸ اما این فقط بروز بیرونی فتنه است. صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی. فتنهها تحت شرایطی خاص از نهان خارج شده است و آشکار میشوند. صورت آشکار فتنه البته اهمیت دارد اما زمینههای سیاسی و امنیتی تنها زایشگاه فتنه است در صورتی که مهم بطن پرورش دهندهی فتنه است. فتنه کنش و کوشش طبیعی طبقهی مرفه جدید برای حفظ منافعش است. در نگاهی دقیقتر فتنه نه کنش که واکنش است. هر جا منافع این طبقه آسیب ببیند فتنهای شکل خواهد گرفت. تفسیر و کنش احساسی، سیاسی و امنیتی تنها نسبت به ظهور این واقعه تولید نفرت میکند و حداکثر با زمینههای ظهور فتنه درگیر میشود نه با بطن پرورش آن. سخنان رهبری در تحلیل ریشههای بیستسالهی فتنهی ۱۳۸۸ به معنای برنامهریزی بیستسالهی سرویسهای جاسوسی یا احزاب سیاسی نیست.
اشاره به این است که ریشههای اجتماعی فتتنه نیز اهمیت به مراتب بیشتری دارد. اصولا در فتنهها ما با دو لایهی پروسهوار و پروژهوار مواجیهم؛ روندی که ناخودآگاه به بروز بیرونی فتنه میانجامد و بروز بیرونی فتنه که به وسیلهی کنشگران سیاسی-امنیتی و غیره دنبال میشود. مهمترین بُعد فتنه، حیات آن در بطن اجتماع و به مثابهی امری اجتماعی است. طبقهی مرفه جدید طبعا کنشهایی دارد که برای نظام سیاسی چالش برانگیز است یا مخاطرات امنیتی در پی دارد اما اساس وجود آن، این طبقهی اجتماعی مرفه جدید است و مقابلهی موثر با آن صرفا امری اجتماعی است.
۱۲. در روند تلاش برای شکلدهی به جامعهی توحیدی، مواجهه با فتنه یک سنت الهی و مواجههی حتمی و ناگزیر است اما فتنه صرفا شبههی اعتقادی نیست تا راه مقابله با آن برگزاری حلقههای معرفتی باشد همچنان که صرفا امری سیاسی یا پروژهای امنیتی هم نیست. فتنه امری اجتماعی است که گرچه ابعاد یا زمینههای معرفتی، سیاسی و امنیتی هم خواهد داشت اما واکنش اصلی در برابر آن صرفا کنش اجتماعی است. به علاوه کنشهای سیاسی و امنیتی اهالی خاص خود را دارد و بسط آن به عرصهی عمومی به شدت عرصهی امر اجتماعی را تنگ خواهد کرد.
فتنهی بعد یا ظهور بعدی فتنه کی و کجاست؛ کسی نمیداند. اما آیا باید به انتظار بروز بعدی فتنه نشست و منفعلانه به دروغهای رسانهای یا خیابانی آنها پاسخ داد؟ تفسیر و کنش سیاسی و امنیتی آنگاه که به عرصهی اجتماعی بیایند صرفا محافظهکاری را تجویز خواهند کرد. میزان موفقیت در مقابله با فتنهی بعدی با میزان شکلگیری خودآگاهی اجتماعی در برابر طبقهی مرفه جدید نسبتی مستقیم دارد. موفقیت در فتنهی آینده تابعی است از میزان امکان و توسعهی کنش اجتماعی در برابر فتنهی موجود و کانون اکنونی فتنه در بطن امر اجتماعی.
منابع
صحیفهی امام، ج۲۱، مورخ ۲آذر۱۳۶۷، پیام نقش و منزلت بسیج.
سخنرانی رئیس جمهور وقت، آیتالله هاشمی رفسنجانی در ۶/۶/۱۳۷۰.
هوای تازه، علی لاریجانی، ۱۳۸۴، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
پی نوشت
[۱]. تحریف فتنه؛ مسئله این است!
دو سال است که میخواهم با نشر این یادداشت زمینههای خودی در تحریف فتنه را هشدار دهم. برای اغلب سایتهایی که گمان میکردم ۹دی برایشان مسئله باشد هم فرستادم اما هیچکدام کار نکردند. آنها فقط جوالدوز زدن ما به رقیبشان را میخواهند و طاقت یک سوزن به خودشان را ندارند. در حالی که مسئولیت و رسالت حزبالله نه سوزن و نه جوالدوز، که حزباللهیگری است، اندیشهورزی و کنشگری معطوف به انقلاب اسلامی است؛ امری که با «ذات» جناحگرایی چپها و راستها در تعارض است. گیریم که هر روز اسمشان را عوض کنند.
[۲]. در اینجا مراد همان مفهوم وبری آن است. تیپ ایدهآل Ideal type از مهمترین ابزارهای شناخت در روش تفسیری علوم اجتماعی است. ایدهآل در اینجا به معنای آرمانی، مطلوب یا هدف نیست بلکه مراد ایده و ساختی عقلانی از واقعیت است که با حذف تداخلها و محدودیتهای واقعی موضوعات مورد بررسی، در ذهن دانشمند علوم اجتماعی نقش میبندد.
[۳]. بیانات در دومین نشست اندیشهی راهبردی۲۷/۲/۱۳۹۰.
[۴]. بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی ۱۳۷۶/۰۴/۲۵.
[۵]. بیانات در ۲۵/ ۰۴/ ۱۳۷۶.
[۶]. بعدها ایشان ادبیات مقابله با اشرافیت، فقر، فساد و تبعیض را برای شکلدهی این جریان میپرورانند.
نظر شما